رفتن به مطلب

dmcmrk

کاربر سایت
  • پست

    942
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    2
  • بازخورد

    100%

تمامی مطالب نوشته شده توسط dmcmrk

  1. سلام این بازی رنگها رو وسترن دیجیتال در دیسک های سخت و درایوهای جامدش به راه انداخت اگر هارد اکسنرنال منظورشون بوده تا اونجایی که من می دونم رنگ بندی هارد های اکسترنال برای سلایق مختلف خریدارانش هست.
  2. سلام نام کارت گرافیک و شرکت گارانتی کننده هم بنویسید. قاعدتا تعویض فن توسط خود شما باعث باطل شدن گارانتی خواهد شد.
  3. سلام بر شما یک مانیتور 140 دلاری داره 7 میلیون تومان فروخته میشه ، اگر هم خوب باشه آیا خریدش معقوله؟ من یکی که زورم میاد msi رزولوشن 2k هست با نرخ 144 هرتز. پنل های va هر روز رو به پیش رفت بودند و مشکلات که قبلا در اون ها شایع بوده کمتر و کمتر شده به همین خاطر پیشنهاد می کنم از مدل های بروز تری استفاده کنید مثل سری کوانتوم دات سامسونگ و سری جدید برند asus و msi. پیشنهادم به شما MPG27CQ هست ، فعلا . البته برای خرید تا نیمه اردیبهشت صبر کنید حداقل. چون در حال حاضر وضعیت بازار با خودش هم مشخص نیست! از کاربر @ATER عزیز خواهش می کنم که تجربش رو در مورد این پنل در تماشای فیلم و در سبک های مختلف بازی ها بنویسه.
  4. سلام بله می دونم من هم سولز رو بازی کردم قبلا هم خدمت دوستی عرض کردم به غیر از این که نقطه مثبته هم زمان می تونه نکته منفی هم باشه راستی برام سوال هست که دوستانی که در بخش داستانی استادند ، در بخش آنلاین و در رویارویی با کلاس های مخلتف که خبری از الگو نیست چطورند؟
  5. سلام پس فقط یک ایرانی می تونه بازی رو تموم کنه این جوری بریم جلو اونهایی که نمی تونند تموش کنند هم لابد ایرانی نیستند. سلام سلام با حرف های دوستمون کاملا موافقم این که در اوایل تجربه با این سبک بازی ها شخص گیمر ، بازی رو چندین مرتبه پاک و دو مرتبه نصب می کنه یعنی اون شخص یک جورایی با خودش و غرورش برای پیش رفت در بازی دچار مشکل شده. موسیقی ، تم و فضا سازی تاریک این بازی براین مهم بیشتر دامن می زنه.
  6. dmcmrk

    مشکل boot

    دقیقا خیلی از تلفظ های من هم اشتباه بود که پس از آشنایی فروم همچنین مشاهده ریویو ها بهتر شد.
  7. dmcmrk

    مشکل boot

    سلام بهنام جان کلیر سیموس با احترام
  8. سلام حامد جان سوالی دارم ، این درسته که قبل از ورود ناظر به بحث یکی از طریفین بیاد و باز خورد منفی رد کنه؟
  9. سلام در صورت امکان قیمت مد نظرتون رو پ.خ و وضعیت گارانتی رو هم مشخص تر بفرمایید .
  10. نه فقط کمی آب قند می خواد از سولز باز ها سوالی دارم شاید نزدیک به دو سال پیش دارک سولز رو بازی و نا تمام رهاش کردم ، سوالم در مورد یکی از شخصیت های فرعی بود( اگر همین شخصیت رو هم اشتباهی ذکر نکرده باشم) : Catarina تا اون جایی که خاطرم هست بعد از باس دوم بازی باید در مبارزه با باس فایت نسبتا ضعیفی کمکش کنیم. بعد از شکست Lord Wolnir و ورود به محیط برفی پشت یکی از حصار های عمارتی نشسته بود که نمی شد با هاش صحبت کرد در یک منطقه دیگه ( فکر می کنم همون جایی که تو یه موادی گیر می کردیم و حرکتمون کند می شد) در زمانی که قصد داریم از پلی که طبقه دوم یک کاخ رو به هم وصل می کرد ، رد بشیم باعث سقوطمون می شد و بعد کلاه خودش رو بر میداشت و دیالوگی رو با تمسخر می گفت دقیقا می خواستم بدونم ، دلیل این کارش چی بود ؟ مگر ما کمکش نکرده بودیم ؟ بالاخره دوست بود یا دشمن؟
  11. سلام داستان بازی طوفانی و درگیر کننده شروع نمیشه ولی هرچه پیش برید جالب تر و پیچیده تر میشه در واقع با پیشروی با کرکتر های بیشتری آشنا می شید( که دارای شخصیت پردازی و صدا گذاری مطلوبی هستند) که معمولا ماجرا ها و هدف های خاص خودشون رو دارند همچنین در بازی نیاز به ساخت دارو دارید و منابع کمه و در کنار خط داستانی بایستی سوراخ سنبه ها رو جست و جو کنید. ( البته می تونید از خیرش بگذرید و بعدا به همان محیط ها برگشت ، ولی چون با ترک یک محیط ، دومرتبه نیاز به پاکسازی دشمنان داره بهتره همون ابتدا دست به کار بشید) و همه این ها تصمیم گیری شما در بازی رو سخت و سخت تر می کنه. ماجرا های بازی گاهی شما رو هم رتبه یک پزشک ، کاراگاه ، فرشته نجات و یا حتی یک موجود شیطان صفت قرار میده و همه این ها می تونه به انتخاب خودتون باشه. سیستم ارتقا مهارت خوبی در بازی گنجانده شده و در مبارزات اصلا کاربردی اند . متاسفانه به سرعت مبارزات یک نواخت میشه و تنوع کم دمشمنان کمی تو ذوق میزنه . به غیر از باس ها که مبارزه باهاشون لذت بخشه. در کل بازی خوبی هست که حداقل بایستی یک بار تمومش کرد.
  12. سلام مجدد ممنون از توضیحات شما دقیقا دم عیدیه دیدم تلفن های منزل پس از یک بار فشرده شدن شاسی قطع کن تلفن ، هر کاری که بکنم تلفن ها روی بلندگو میرن. تا زمانی که یک بار سیم تلفن رو از دوشاخه کشید و دومرتبه جا زد. گفتم لابد از شبکه هست که به غیر از اون دیدم پینگم از 120 رفته روی 160 تا 180. رفتم توی کوچه اتفاقی جعبه مخابرات رو دیدم که باز شده و حتی درست بسته نشده و باز هست و پذیرای باریدن باران و سایر چیز های دیگر. از این خاطر بود که پرسیدم باید چطور راضی به بازدیدشون کرد تا سیم کشی ها بازرسی و دومرتبه درست ببندنش
  13. سلام شما نمی دونید بایستی چه مراحلی رو برای باز بینی جعبه توسط مخابرات طی کرد ؟
  14. سلام من قبلا ویدیو 30 مگی رو هم آپلود کرده بودم. الان دیگه 500 کیلوبایت رو هم نمیشه آپلود کرد و بگیر نگیر داره اون هم از آپارات که هنوز درست نشده، جالبه که برای ویدیو های توییچ هیچ مشکلی نیست. 🙁
  15. سلام من که حدود سه هفته ایی میشه که کارت گرافیک ندارم (داستانی داشتم که بماند) . از توانم خارجه که دو مرتبه کارتی رو بخرم و حداقل چند ماهی رو باید با آنبورد سر کنم چون حقیقتش نمی دونم کی مجالی برای خرید کارت گرافیک رو پیدا می کنم . گفتم حالا که خبری از گیم نیست ، داستان Iris رو ترجمه کنم که دیدم فایل ویدیو ظبط شده مشکل داره به همین خاطر نمیشه دیگه....در سری بازی های ویچر 2 و 3 با داستان ها و شخصیت های متفاوتی رو به رو بودیم که برای من شخصیت و داستان Iris von Everec تلخ ترین بوده .
  16. سلام دوستان گفتم شاید بد نباشه هر از چند گاهی قسمت و یا صحنه هایی مورد علاقمون از بازی ها که در ذهنمون نقش بستند رو به متن تبدیل کرده و باهاشون تجدید خاطره بکنیم.شاید هم یک تاپیک مجزا برای اینکار زدم. لازم به ذکر هست که من انگلیسی بسیار ضعیفی دارم، ابتدا بازی رو ضبط و بعدش با صرف زمان طولانی دست و پا شکسته ترجمه کردم.از این رو ضعف در ترجمه رو ببخشید. the witcher 3 spoiler warning . . . . . وِلِن NORTHERN TEMERIA یک هفته بعد( بعد از مرگ سیری ).... گرالت روی زمین به غیر از زمین لگد شده و بوته ها و شاخه های شکسته شده پای درختان ، متوجه دو تکه شیرینی هم میشه -گرالت : یک چیزی اینجاست ، یگ گرگینه ... نیازه که از چشم ( ویچری ) استفاده کنم . گرالت ، گرگینه رو می بینه و و در حالی که شمیشیر نقرش رو در دست داره بهش نزدیک میشه و گرگ شروع به صحبت می کنه -گرگینه : تو کی هستی ؟ -گرالت : تو میدونی من کی هستم و چرا اینجام. -گرگینه : می تونم بفهمم . نیازی (به کشتن من) نیست... از این بیشتر تهدیدی محسوب نمی شم . رنج کشیده و خستم ، به خاطر مسموم شدن مرداب . قدرت برای کشتن و شکار انسان ها رو ندارم . -گرالت : عجوزه تو رو فرا خونده ؟ -گرگینه : (آره) زمانی که خواب بودم(احضارم کرد)... قبلا خواب های گرگ ها رو داشتم . حالا ، خوابِ گرسنگی ، درد ، رنج و خون . -گرالت : اون کجاست ؟ -گرگینه : اون بیرون...توی مرداب . گرگینه به شمشیر نقره که ویچر آماده در دست راستش داشت ، نگاهی کرد و سپس نگاهش رو به صورت گرالت دوخت و گفت : -گرگینه : راه دیگه ایی وجود نداره‌ ؟ (که بی خیال کشتن من بشی ) -گرالت : یک راه هست . عجوزه رو پیداکن . تو مرداب راهنماییم کن تا به عجوزه برسم. -گرگینه : و بعدش ؟ -گرالت : بعدش ببینم چی میشه . - گرگینه : آآا...عجوزه ، اون با توچه کار کرده؟ -گرالت : مدالیون دخترم رو دزدیده . -گرگینه : اگر که ممکنه (بپرسم)...چرا ریسک می کنی ؟ عجوزه مبارزه می کنه . اون مثل یک سگ شکاری می جنگه . شاید افلیج باشه ، اما اون حتی تو رو هم می کشه.... یک لنگه جدیدش رو واسه دختره پیدا کن . ناراحتیش (از نبود مدالیون) با ( گذشت) زمان می گذره. -گرالت : نه نمی شه ، دختر من مرده.....( پس از گفتن این جمله ،گرالت سرش رو بالا می گیره و به شاخه درختانی که باد در حال تکان دادنشونه نگاه می کنه ، در ادامه خطاب به گرگینه می گه )... راه بیوفت. گرگینه راه می افته و گرالت نیز دنبال اون حرکت می کنه. -گرالت : اسمت چیه ، گرگینه ؟ -گرگینه : بِرِم -گرالت : من رو پیش عجوزه ببر ، بِرِم. -گرگینه : یک لونه گرگ این نزدیکی هاست . توله گرگ هایی داخلش اند. اون ها رو تا بیرون از مرداب حمل کن . اون ها اینجا دووم نمیارند (می میرند) یا به یک چیز دیگه تبدیل می شن...به شیطان تبدیل می شن...(چند قدم جلو تر گرگینه میگه ) گرگ و انسان هایی رو حس می کنم . -گرالت : چه تعدادند ؟ -گرگینه : ده نفر بیشتر نیستند. گرگینه و ویچر به اون افراد می رسند . گرالت تصمیم میگیره که جلو بره ولی قبل از اون به گرگینه میگه: -گرالت : خودت رو درگیر نکن. ویچر جلو تر میره و می بینه گرگی در تله گیر افتاده و تعدادی مرد روستایی به همراه سگ های شکاری در اطرافش هستند ، خطاب به اون ها میگه : -گرالت : این جا چه کار می کنید ؟ -شکارچی : (با نگاهش به گرگی که در تله هست اشاره می کنه) یک گرگ ماده در شکار چند روز پیشش(یک گرگ ماده چند روز پیش تو شکار بوده که ) یک گاو رو کشت و یک مرد رو مجروح کرد . خب ما هم براش تله هایی کار گذاشتیم . جانور احمق هم مستقیما توی یکی (از تله ها) افتاد ، هه هه هه ... گرگ همچنان در تله بود و از درد چنگک هایی که در پاش فرو رفته بود زوزه می کشید ولی هیچ کدام به زوزه های گرگ و رنج کشیدنش ، ذره ایی اهمیت نمی داد چه برسد به این که از تله آزادش کنند. گرالت که رفته رفته از صدای زوزه های گرگ آزرده شده بود ، گفت : -گرالت : چه اتفاقی برای گوش شماها افتاد؟ -شکارچی : چرا (برات) مهمه ؟ در کل به تو ربطی نداره . اون به اندازه کافی ضعیف نشده . اون هنوز وحشیه . میدونه که کارش تموم شده اما نمی خواد قبول کنه و.... خلاصه گرالت با اونها درگیر میشه که نتیجش میشه کشته شدن شکارچیان. گرگینه به گرالت میرسه : -گرگینه : یک توله زنده مونده -گرالت : بیخیال ، وقتی برای اون ندارم. دوباره به راه می افتند و زمانی که به عجوزه نزدیک می شوند ، گرگینه می ایسته و میگه : -گرگینه : اون نزدیکه ، یک جایی همین اطراف. -گرالت : به خواب و رویاهای گرگیت برگرد ، بِرِم . توله رو نجات بده ، و برو ..... به یک جای دور ، برای خودت یک ماده گرگ پیدا کن و زندگی کن . گرگینه : اجازه بده کمکت کنم. گرالت : نه . گرگینه : به خاطر داشته باش که اون مثل یک سگ وحشی مبارزه می کنه و می تونه تورو بکشه. -گرالت : می دونم ، حالا برو. بازی صحنه ایی از مرداب که پر از "Drowner " شده رو با صدای عجوزه همراه می کنه. در حالی که عجوزه در کلبه قبلی خود هست. گرالت آرام و بی توجه به موجودات اطرافش به سمت کلبه حرکت می کنه. -عجوزه : صبورباشید خواهرا. اونو حسش می کنم ، اون میاد ، شما هنوز روحش رو ، رنج و دردش رو دارید .... رنجی سرد و یخی.... اون مال شما میشه و شما بر اون (روی جسدش) جشن و شادمانی می کنید.... به زودی خواهرا ، خیلی زود این اتفاق می افته . گرالت همچنان بی اعتنا به سمت کلبه در حرکته و اینبار شمشیر خودش رو در دستانش داره. عجوزه متوجه رسیدن گرالت میشه. -گرالت : بیا بیرون عجوزه بیرون میاد و... -عجوزه : من رنجشت رو حس می کنم ، من ترست رو می بینم.... گرالت به اطرافش و کرونر هایی می کنه که اعدادشون رو افزایش و در حال نزدیک شدن اند توجه می کنه و عجوزه هم در حالی که به اونها نگاه می کنه ادامه میده: -عجوزه :... نگاه کن ! می تونی نفرتشون رو حس کنی؟ تو دوستی اونها رو برای یک مشت سکه نابود کردی .... اونها می خواستند ببیند زجر می کشی در حالی که تو پنجه هات رو دیکه از دست دادی ، گرگ ! ......پیشگویی ها دروغ نمی گن ...... تو نمی تونی از این سرگردانی جون سالم به در ببری. Zireael مرده و تو هیچی جز یک یخ زدگی در بیابون بی آب و علف بیشتر نیستی ، ترسیدی .... تو ترس رو حس می کنی. گرالت که چشمانش رو بسته بود و به حرف های عجوزه گوش می کرد با اتمام نطق های عجوزه و پس از تفسی عمیق چشمانش رو باز کرد و گفت : "You lie. I don’t feel a thing anymore" مبارزه شروع شد. در میانه نبرد گرگینه برای کمک به گرالت بر می گرده....در نهایت عجوزه با برداشتن جراحت شروع به فرار در حالی که نگااهی هم به پشت سرش هم می کنه : گرالت باز هم خیلی خونسرد فرار کردنش رو تماشا می کرد ، در حالی که بایک دستش نُک شمشیر نقره ایی خودش رو در زمین فرو می کنه.... با دست دیگرش شمشیر بزرگتر و استیل را از قلاف بیرون میاره. شمشیر رو با دودستش می گیره و با نهایت قدرت و فریادی بلند به سمت دشمنش پرتاب می کنه ....که به عجوزه می خوره و نقش زمینش می کنه . گرالت شمشیرش نقرش رو از زمین در میاره و به سمتش میره اینبار با فرو کردن شمشیر در سر عجوزه کارش رو تموم میکنه. گرالت عصبانی و با عجله به سمت کلبه برمی گرده و شروع به گشتن برای پیدا کردن مدالیون می کنه ، به صدوقچه کوچکی میرسه که اون رو به زمین میزنهه و میشکنه . مدالیون رو پیدا می کنه و با دیدنش در بهت فرو می ره ، در حالی که مدالیون رو در دستانش داره بر روی نیمکتی در کلبه میشینه و چشمانش رو به اونچه در اطراف در حال رخ دادنه به اینکه کلبه در حال پر شدن از جانوران وحشی مرداب هست به اینکه دیگه هیچ شمشیری در قلاف نداره ، می بنده.
×
×
  • اضافه کردن...