سلام
یه شب دیروقت مثلا ساعت 12 شب زمستون سال 93 یه آقایی زنگ زد به آژانسمون گفت یه ماشین میخوام.مقصدش هم یکی از محله های پایین شهر(فقیر نشین) شیراز بود.منم بعد از اینکه گوشی رو گذاشتم و چون تنها من تو آزانس(شیفت شب)بودم.در و پیکر آژانسو رو سه قفله کردم و ماشین رو آتیش کردم به سمت منزل مشترک(آقای ک).رسیدم و دیدم یه خانوم محجبه سوار شد با یه بچه(پسر)کوچولو.بعدش اون آقاهه(مشترکمون) که تولیت مسجد رو هم داشتمن اونو میشناختم ولی اون منو نمیشناخت(من خودم گاهی مسجد محله میرفتم(البته قبل از کرونا) ولی خودمو از همه پنهون میکنم که کسی مثل آقای ک منو نشناستم).در ضمن شبه تاریک بود آفای ک منو نشناخت.سلام کرد و از خونش چند تا کیسه بزرگ آذوقه برا ده پونزده تا خونه برنج گوشت قرمز روغن مرغ حبوبات شیر خشک وووو....و کلی دیگه از مایحتاج زندگی رو همراه خانوم کرد.که حتی صندوق عقب پر شد گذاشتیم رو صندلیها.آقای ک اومد که کرایه اون خانوم محتاج رو که به منزلش برمیگشت رو حساب کنه که من گفتم ازت نمیگیرم.پرسید چرا؟گفتم منم میخوام در این کار خیر شما و مسجدمون شریک باشم.خلاصه خودمو معرفی کردمو ایشون شناخت و منم بکارشون تو دلم غبطه خوردم.سپس دل قوی کرده و روندیم به سمت پایین شهر.توی راه هم استاد قاری منشاوی با صدای حزن انگیزش سوره شمس رو میخوند.گذاشتم هی تکرار بشه.دیروقت بود مثلا ساعت یک شب بود که رسیدم.توی راه اصلا نگاهمو از ایشون میدزدیدم.دلیلی نداشت بخوام گناه کنم.تو نگاه به نامحرم خیلی حساسم و اصلا بدم میاد نگاه کنم و معمولا سرمو میندازم پایین.القصه با غض بصر فراوان رسیدیم به محلشون.با اینکه دیر وقت بود ایشون اصرار داشتن که همون موقع پخششون کنیم.ایشون در میزد منم کیسه از صندوق عقب بیرون میووردم و میدادم به خونه ها.خونه ها تو کوچه های مختلف بودن و پیش هم نبودن.ولی کاملا معلوم بود که اون خانومه میشناختتشون.و به هر کدوم یه کیسه بزرگ دادم و خانواده ها هم تشکر و دعای خیر همینجور پشت سر هم نثار میکردند.بعد که اون چهارده تا پونزده تا خونه رو خداوند توفیقم داد و پخش کردیم و آذوقه تموم شد.رسیدیم خونه خود اون خانومه که بعدها فهمیدم شوهرشون (بابای اون پسر کوچولو اه)در قید حیات نیستن.مادر پسر کوچولو اصرار داشت من کرایمو بگیرم بعلاوه مزد کمک کردن و تقسیم کردن کیسه ها رو بگیرم ولی منی که همیشه به خانومهای محجبه(چادری) کرایه رو تخفیف میدادم.ولی اینبار دیگه اصلا کرایه نگرفتم.بعدش هم یه آرامشی داشتم که نپرس.امیدوارم خداوند ازمون قبول کنه {ربنا تقبل منا انک انت السمیع العیم}