رفتن به مطلب

Amir Fahrenheit

کاربر سایت
  • پست

    36
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    5
  • بازخورد

    0%

تمامی مطالب نوشته شده توسط Amir Fahrenheit

  1. سلام... جناب AMD>INTEL چی شد؟ :-? قیمت پیشنهادی خودتون رو نفرمودید ها!!
  2. سلام.. قیمت رو هم بگید و اینکه چه لوازمی داره؟مموری,کنترل,دسته ی اضافه و ... ساکن کجا هستید ممنون :o
  3. سلام.... اگر کسی PS2 داره که میخواد بفروشه من یک عدد لازم دارم :mad: خواهشا عکس و توضیحات لوازم دستگاه رو بذارید و قیمت خودتون رو اعلام کنید تا در وقت صرفه جویی بشه :o اسلیم باشه..تعمیری نباشه..از لحاظ فنی و ظاهری هم سالم باشه :-? ممنون
  4. سلام منم با LEE عزیز موافقم...این نمایشگاه جز صرف هزینه ی بیخودی و خستگی,چیز خاص و مهم آنچنانی ای نداشت :mad: به امید روزی که نمایشگاه به اوج پیشرفت خودش برسه و همه ازش نهایت لذت رو ببرند :-? واقعا بابت گرفتن این دو عکس آخر از پوریای عزیز تشکر میکنم :o
  5. Amir Fahrenheit

    عید سعید قربان مبارک

    عید بر همه ی اعضای لیونی مبارک... @};-
  6. سلام.. والا منم مثل نیما جان دنبال قیمت های بروز کامپیوتر میگشتم(خیلی قدیما!! :-< ) در رایان صبا و همینجور جستجو میکرم که چشمم در گوگل به "قیمت و مشخصات هر قطعه ای رو که نیاز دارید در اینجا مطرح کنید" خورد!! :-j یادم نیست موضوع جستجوم چی بود! وارد شدم و تاپیک ها رو خوندم و دیدم که انگار فروشگاه هم داره و همه دارن خرید میکنن :-< بعد فهمیدم اوه اینترنتی هستش و .... اینطور شد عضو لیون شدم واقعا نسبت به خیلی از سایت ها و انجمن های دیگه جلو هستش,من که ازش راضی ام,بخصوص قسمت حراجیش شاید زیاد خرید و فروش نکرده باشم اما همون چندتایی هم که بوده به مشکلی بر نخوردم دست جناب حسینی با چنین مدیریتی درد نکنه,خیلی زحمت میکشند,امیدوارم در تمام زمینه ها همینطور موفق باشند @};-
  7. سلام.. جناب حسینی خسته نباشید برای من هم باعث افتخار بود که با شما و پوریا جان و دوستان دیگه ملاقات کردم @};- یک عذرخواهی هم از شما و پوریای عزیز میکنم که دیروز ندیدمتون که خداحافظی کنم,برام کاری پیش اومد که مجبور شدم اتفاقی برم..واقعا شرمنده #:-S اما چند نکته که واقعا حال من رو گرفت 1.من هم به نتیجه ی شما رسیدم!!واقعا چیز خاصی نداشت نمایشگاه!! @};- (فقط غرفه ی بازی نماش بود فکر کنم که بهم چسبید,که گیتار هیرو زدم تو رگ!! ^_^ ) 2.من از همه ی دوستان زودتر سر قرار حاضر شدم! از ساعت 12:50 جلو ی غرفه ی گرین بودم و از اعضای غرفه هم به سختی شماره ی شما رو گرفتم!!اما شما نبودید :-j 3.وقتی هم که اومدید فقط جناب پوریا و چند تا از دوستان ایشون حضور داشتند که اصلا انتظار نداشتم :-< جای خیلی از دوستان خالی بود,مثل جناب Dominator , MR PC , Reza Fallah و دوستان دیگه 4.من رو هم که نشناختید!!(دیر شناختید! :o ) 5.کاری که برام پیش اومد و شرمنده ی دوستان شدم :-S 6.نشد باهاتون عکس بگیرم :-<
  8. سلام با اجازه ی جناب حسینی عزیز @};- من خودم ZyXEL P660HW - T1 V3 دارم و به نظر جزو بهترین ها هست,به نظر من یا این رو بگیرید یا Linksys که جناب حسینی گفتند ZyXEL P660HW - T1 V3---->90.000Toman Linksys WAG120N------------>78.000Toman هر دو کارایی فوق العاده ای دارند..مزیت ZyXEL که گفتم نسبت به Linksys این هست که داخل جعبه ZyXEL یک Splitter و یک آنتن 5dbi هست و میشه تعویض کرد با یک آنتن قویتر ولی Linksys اینها رو نداره! در مورد سوال دوم که پرسیدید باید بگم که جاش اینجا نیست اما استثنا قائل میشیم @};- شنیدم قیمت مخابرات نسبت به ISP بهتر هست اما در مورد فیلتر فکر نکنم فرقی با ISP داشته باشه چون گوگل برای من هم که از ISP سرویس میگرفتم فیلتر شده بود!! اکثر ISPهای موجود دارند اینترنتشون رو از مخابرات میگیرند با عرض پوزش :-S
  9. سلام..بله 100% اما بعضی وقت ها استثنا هم وجود داره!! یکی رو میبینید که 10 سال کامپیوتر داره و بزرگترین کارش تو این 10 سال فیلم دیدن و گوش دادن آهنگ بوده!!!!! <):-S چند سال داشتن کامپیوتر ملاک نیست..ملاک اصلی,تجربه ای هست که تو این مدتی که طرف کامپیوتر داشته بدست آورده @};- با عرض پوزش @};-
  10. سلام... اولین کارت گرافیکی که خریدم و خودم نصب کردم Inno3D 8800GT Ichill بود..دو سال پیش بود.. یادش بخیر @};-
  11. سلام... دوستان یادتون نره ها!! >;)< 6 روز مونده به شروع الکامپ من که 5شنبه هستم @};-
  12. سلام..با عرض پوزش بابت تاخیر در بروز رسانی! فروخته شد تاپیک بسته شود ممنون از همه ی دوستان
  13. Amir Fahrenheit

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    عاقبت اندیشی مردی با اصرار بسیار از رسول اکرم ( ص ) یک جمله به عنوان اندرز خواست .رسول اکرم ( ص ) به او فرمودند : اگر بگویم بکار می بندی ؟ بلی یا رسول الله ! اگر بگویم بکار می بندی ؟ بلی یا رسول الله اگر بگویم بکار می بندی ؟ بلی یا رسول الله ؟ رسول اکرم بعد از اینکه سه بار از او قول گرفتند و...او را متوجّه اهمیّت مطلبی که می خواهد بگوید، کرد ، به او فرمودند : هر گاه تصمیم بکاری گرفتی ، اول در اثر و نتیجه و عاقبت آن کارفکر کن و بیندیش ، اگر دیدی نتیجه و عاقبتش صحیح است آن را دنبال کن و اگر عاقبتش گمراهی و تباهی است، از تصمیم خود صرف نظر کن
  14. Amir Fahrenheit

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    حکایت آن درخت در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند. عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت. بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟» ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»
  15. Amir Fahrenheit

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    زلال که باشی آسمان در تو پیداست.... پرسیدم.... ، چطور ، بهتر زندگی کنم ؟ با کمی مکث جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ، با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ، و بدون ترس برای آینده آماده شو . ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن ، وهیچگاه به باورهایت شک نکن . زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی . پرسیدم .... آخر .... ، و او بدون اینکه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد : مهم این نیست که قشنگ باشی ... ، قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر . کوچک باش و عاشق ... که عشق ، خود میداند آئین بزرگ کردنت را .. بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی . موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن .. داشتم به سخنانش فکر میکردم که نفسی تازه کرد وادامه داد ... هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی کردن و امرار معاش در صحرا میچراید ، آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ، شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، که میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند .. مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو ... ، مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی .. به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ، که چین از چروک پیشانیش باز کرد و با نگاهی به من اضافه کرد : زلال باش .... ،‌ زلال باش .... ، فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی ، یا دریای بیکران ، زلال که باشی ، آسمان در تو پیداست
  16. Amir Fahrenheit

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    راه بهشت مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند. پیاده‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه‌بان کرد: «روز به خیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟» دروازه‌بان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.» - «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم.».... دروازه‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: «می‌توانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان می‌خواهد بوشید.» - اسب و سگم هم تشنه‌اند. نگهبان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است. مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود. مسافر گفت: روز به خیر مرد با سرش جواب داد. - ما خیلی تشنه‌ایم.، من، اسبم و سگم. مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهید بنوشید. مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند. مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید. مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟ - بهشت - بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است! - آنجا بهشت نیست، دوزخ است. مسافر حیران ماند: باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! - کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...
  17. Amir Fahrenheit

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    پلیدی ها با ما می مانند و نیکی ها به ما باز می گردند پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند ... مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گو‍ژ پشت از آن جا می گذشت و نان را بر می داشت و به جای آن که از او تشکر کند می گفت: هر کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد !!! این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟ یک روز که زن از گفته های مرد گو‍ژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابر این نان او را زهر آلود کرد و آن را با دست های لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که می کنم ؟ ..... بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت . مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت. آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباس هایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه، تشنه و خسته بود، در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت: مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی این جا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گو‍ژ پشت را دیدم که به سراغم آمد. او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز می خورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری . وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگربه ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش نان زهر آلود را می خورد . به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت: هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به خود ما باز می گردد.
  18. بله دیدیم چقدر برد... #:-S اصلا احتیاجی به ایجاد تاپیک نبود درباره ی این موضوع... همگی موفق و پیروز باشید @};-
  19. Amir Fahrenheit

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    اگر یه روزی به یک در بسته رسیدی,از باز کردنش نا امید نشو... چون اگر قرار بود باز نشه به جاش یه دیوار میذاشتند @};-
  20. سلام دوست عزیز...عذرخواهی میکنم بابت تاخیری که پیش اومد گوشی رو تست کردم با هندزفری بلوتوث مشکل نداشت,اما مشکل دیگه اش اینه که به علت تعویض قاب اصلی, مشکلی براش پیش اومده و اون هم اینه که هنگامی که گوشی زنگ میخوره با باز کردن کشوی گوشی,نمیتونید جواب بدید حتی با فعال بودن این گزینه در داخل گوشی... با این شرایط یکی از آشناهای بنده این گوشی رو به فیمت 60.000 تومن خواسته...
  21. Amir Fahrenheit

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    فراموش نکنیم از کجا آمدیم.... @};- منشی رئیس با خود فکر کرد شاید برای گرفتن تخفیف شهریه آمده اند یا شاید هم پسرشان مشروط شده است و می خواهند به رئیس دانشگاه التماس کنند. پیرمرد مؤدبانه گفت: «ببخشید آقای رییس هست؟ » منشی با بی حوصلگی گفت:« ایشان تمام روز گرفتارند.» پیر مرد جواب داد : « ما منتظر می مونیم. » منشی اصلاً توجهی به آنها نکرد و به این امید بود که بالاخره خسته می شوند و پی کارشان می روند. اما این طور نشد. بعد از چند ساعت ، منشی خسته شد و سرانجام تصمیم گرفت مزاحم رییس شود ، هرچند ازاین کار اکراه داشت. وارد اطاق رئیس شد و به او گفت : « دو تا دهاتی آمده اند و می خواهند شما راببینند . شاید اگرچند دقیقه ای آنها را ببینید، بروند.» رییس با اوقات تلخی آهی کشید و سرتکان داد. نفر اول برترین دانشگاه کشور ..... ارائه دهنده چندین مقاله در همایش های علمی بزرگ دنیا و مجلات تخصصی ، صاحب چندین نظریه در مجامع و همایش بین المللی حتماً برای وقتش بیش از دیدن دو دهاتی برنامه ریزی کرده است. به علاوه اصلا دوست نداشت دو نفر با لباس های مندرس وارد اتاقش شوند و روی صندلی های چرمی اوریژنال لدر اطاقش بنشینند. با قیافه ای عبوس و در هم از اطاق بیرون آمد. اما پیر زن و پیر مرد رفته بودند. بویی آشنا به مشامش خورد. شاید به این دلیل بود که خودش هم در روستا بزرگ شده بود.رئیس رو به منشی کرد و گفت : نگفتن چیکار دارن . منشی از اینکه آنها آنجا را ترک کرده بودند با رضایت گفت : نه . از پنجره نگاهی به بیرون انداخت و به اطاقش برگشت. موقع ناهار رئیس پیام های صوتی موبایلش را چک کرد : سلام بابا ، می خواستم مادرت رو ببرم دکتر . کیف پولم رو در ترمینال دزدیدن ، اومدیم دانشگاه ازت کمی پول قرض کنیم . منشی راهمون نداد . وقتی شماره موبایلت هم را هم گرفتم دوباره همون خانم نگذاشت با هات صحبت کنم و گفت پیغام بذاریم. الان هم داریم برمی گردیم خونه ...
  22. Amir Fahrenheit

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    پندهای آموزنده 1ـ به خاطر داشته باش که عشقهای سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردنها و ریسکهای بزرگ محتاجند. 2ـ وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده. 3ـ این سه میم را از همواره دنبال کن: 3ـ1ـ محبت و احترام به خود را 3ـ2ـ محبت به همگان را 3ـ3ـ و مسئولیت پذیری در برابر کارهایی که کرده ای 4ـ به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه می جویی گاه یک شانس بزرگ است. 5ـ اگر می خواهی قواعد بازی را عوض کنی اول قواعد را بیاموز. 6ـ به خاطر یک مشاجرۀ کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده. 7ـ وقتی دانستی که خطایی مرتکب شده ای، گامهایی را پیاپی برای رفت آن خطا بردار. 8ـ بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران. 9ـ چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا، اما ارزشهای خود را به سادگی در برابر آنها واننه. 10ـ به خاطر داشته باش گاه سکوت بهترین پاسخ است. 11ـ شرافتمندانه بزی؛ که هر گاه بیشتر عمر کردی، با یادآوری زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی... 12ـ زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است. 13ـ در مواقعی که با محبوب خویش ماجرا می کنی و از او گلایه داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایه های قدیم نگیر. 14ـ دانش خود را با دیگران در میان گذار..... این تنها راه جاودانگی است. 15ـ با دنیا و زندگی زمینی بر سر مهر باش. 16ـ سالی یک بار جایی برو که تا کنون هرگز نرفته ای. 17ـ بدان که بهترین ارتباط آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد. 18ـ وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه را از دست داده ای که چنین را به دست آورده ای. 19ـ در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.
  23. Amir Fahrenheit

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    تلاش کنید تلاش كنيد همان گونه باشید كه مي گوييد. تلاش كنيد همان گونه رفتار كنيد كه از ديگران انتظار داريد. تلاش كنيد همان گونه رفتار كنيد كه گرفتار عذاب وجدان نشويد. تلاش كنيد تا راست گويي و صداقت عادت شما شود. تلاش كنيد هميشه دنبال يادگيري باشيد. تلاش كنيد با پيدا كردن دوستان جديد دوستان قديمي را هم حفظ كنيد. تلاش كنيد براي خوب كار كردن خوب هم استراحت كنيد. تلاش كنيد هميشه براي اطرافيانتان جذاب باشيد. تلاش كنيد اگر از كسي رنجيده ايد، با خود او صحبت كنيد، نه پشت سر او. تلاش كنيد وقتي به موفقيتي مي رسيد، آنهايي كه در اين راه به شما كمك كرده اند را فراموش نكنيد. تلاش كنيد تا عهدي شكسته نشود و اگر هم مي شكند ،شما نباشيد. تلاش كنيد تا باور كنيد ديگران وظيفه اي در قبال شما ندارند و عامل سعادت يا شقاوت هر كس خود اوست. تلاش كنيد قدردان لطف ديگران باشيد و با رفتار و گفتارتان آنها را از محبت پشيمان نكنيد. تلاش كنيد به هر چيز آنقدر بها بدهيد كه استحقاقش را دارد.
×
×
  • اضافه کردن...