رفتن به مطلب

asdr

کاربر سایت
  • پست

    3
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • بازخورد

    0%

تمامی مطالب نوشته شده توسط asdr

  1. احمد آقای عزیز گرافیک 128 مگ هست http://uk.asus.com/G...#specifications
  2. خواهش میکنم

    agp از این قویتر حالا حالاها باید دنبالش بگردی

  3. 3 عدد رم 1 گیگ مارک umax باس 800 موجوده خواستید پخ بدید
  4. asdr

    فروش فوری CPU Intel E7400

    با تشکر از همه دوستان سی پی یو فروخته شد
  5. asdr

    فروش فوری CPU Intel E7400

    قیمتتون پایین هست لطفا کمی بالاتر
  6. asdr

    فروش فوری CPU Intel E7400

    در این تاپیک آزاده pm یا داخل تاپیک فرقی نمیکنه فقط قصد فروش فوری به بالاترین قیمت رو دارم ممنون
  7. asdr

    خریدار رم DDR2

    رم umax باس 800 و 1 گیگ قیمت 18000 تومان با ارسال خواستید پخ بدید
  8. asdr

    فروش فوری CPU Intel E7400

    قیمتتون چند؟
  9. asdr

    فروش فوری CPU Intel E7400

    یک عدد سی پی یو Intel E7400 به فروش میرسد http://ark.intel.com/products/36500 قیمت 90000 تومان با ارسال سی پی یو به صورت tray هست یعنی بدون فن فقط فوری که پول لازمم به اولین خریدار واقعی که با این قیمت بخواد تقدیم میشه
  10. ساخت کاربر حراجی خوبه ولی هزینه 1000 تومن از دید من کاربر خوب نیست ولی اگه این هزینه برای یک ماه یا بیشتر باشه فکر کنم بهتره در مورد کالاهای حراجی هم بهتره هر روز یا هر یک روز در میان یک کالا برای حراجی قرار بگیره و وقتی که زمان حراجی یک کالا به پایان میرسه زمان حراجی کالای بعدی شروع بشه در ضمن بهتره این کار تداوم داشته باشه چون قبلا خیلی خیلی کم بود و مدتها طول میکشید تا حراجی برقرار بشه و وقتی هم که شروع میشد به نظر من بیشتر کاربران بی اطلاع بودند و تعداد شرکت کنندگان خیلی کم بود ممنون
  11. asdr

    قطعات معیوب

    6 خریدارم خواستید پخ بدین
  12. asdr

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    در دنيا هيچ بن بستي نيست. يا راهي‌ خواهم يافت، يا راهي‌ خواهم ساخت.
  13. asdr

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    به سراغ من اگر می آیید/ نرم و آهسته بیایید/ که مبادا ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من
  14. asdr

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند. یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد. داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» نوبت به داماد آخرى رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت. امّا داماد از جایش تکان نخورد. او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم. همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد. فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
  15. asdr

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ، مال او را حفظ می کند. من دزد مال او هستم، نه دزد دین. اگر آن را پس نمی دادم وعقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.
  16. asdr

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    پيرمردي تنها در مينه سوتا زندگي مي كرد . او مي خواست مزرعه سيب زميني اش راشخم بزند، اما اين كار خيلي سختي بود. تنها پسرش كه مي توانست به او كمك كند در زندان بود . پيرمرد نامه اي براي پسرش نوشت و وضعيت را براي او توضيح داد : پسر عزيزم من حال خوشي ندارم چون امسال نخواهم توانست سيب زميني بكارم .من نمي خواهم اين مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت هميشه زمان كاشت محصول را دوست داشت. من براي كار مزرعه خيلي پير شده ام. اگر تو اينجا بودي تمام مشكلات من حل مي شد. من مي دانم كه اگر تو اينجا بودي مزرعه را براي من شخم مي زدي. ((دوستدار تو پدر)) پيرمرد اين تلگراف را دريافت كرد : پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان كرده ام. 4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پليس محلي ديده شدند, و تمام مزرعه را شخم زدند. پيرمرد بهت زده نامه ديگري به پسرش نوشت و به او گفت كه بدون اينكه اسلحه اي پيدا كنند مزرعه را شخم زدند. چه اتفاقي افتاده و مي خواهند چه كنند؟ پسرش پاسخ داد: پدر برو و سيب زميني هايت را بكار، اين بهترين كاري بود كه از اينجا ميتوانستم برايت انجام بدهم.
  17. asdr

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    تفاوت های زن و مرد مرد از راه می رسه ناراحت و عبوس زن:چی شده؟ مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش) زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو! مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه لبخند می زنه زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست تلفن زنگ می زنه دوست زن پشت خطه ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن (مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره ) زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم! مرد داغون می شه "می خواست تنها باشه" ..................................... مرد از راه می رسه زن ناراحت و عبوسه مرد:چی شده؟ زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه) مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه دو قطره اشک می ریزه مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه. تلفن زنگ می زنه دوست مرد پشت خطه ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن (زن در دلش خدا خدا می کنه که مرد نره ) مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم! زن داغون می شه "نمی خواست تنها باشه"
  18. asdr

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.» منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.» خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.» منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند. اما این طور نشد. منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و رییس نیز بالاجبار پذیرفت. رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که با آنها ملاقات کند. به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه و کت وشلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد. خانم به او گفت: «ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.» رییس با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا کنیم. اگر این کار رابکنیم، اینجا مثل قبرستان می شود.» خانم به سرعت توضیح داد: «آه... نه.... نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم.» رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه آن دو را برانداز کرد و گفت: «یک ساختمان! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است.» خانم یک لحظه سکوت کرد. رییس خشنود بود. شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود. زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم؟» شوهرش سر تکان داد. رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ "لیلاند استنفورد" بلند شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد. دانشگاه استنفورد از بزرگترین دانشگاههای جهان، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد.
  19. asdr

    شرکت دریا سافت

    خیلی هم جای تعجبه منم به همین امیدارم
  20. ممنون از پست خوبتون کاملا آموزنده بود
  21. asdr

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    عجب خاطراتی دارید شما =D>
  22. asdr

    فروش CPU Intel 430

    با قطعات زیر نیز تعویض میکنم سی پی یو AMD سمپرون 140 و 145 و 150 مادربرد EliteGroup A750GM-M یا در همین حد
  23. asdr

    مختل شدن سيستم

    گفته های این دوست عزیز تایید میشه
×
×
  • اضافه کردن...