رفتن به مطلب

خاطرات شیرینمون رو باهم به اشتراک بگذاریم


babak_11
 اشتراک گذاری

Recommended Posts

سلام . 

دوستان از اونجایی که هرشخصی در زندگیش خاطرات تلخ و شیرین زیادی داره گفتم یه تاپیک زده بشه  تا بتونیم این خاطرات رو باهم در میون بزاریم . البته به نظرم خاطرات تلخ خیلی جالب نیست و خاطرات شیرین هست که میتونه لبخند به لب هم دیگمون بیاره . پس بنابراین بنده به عنوان شروع کننده اولین خاطره رو میزارم تا استارت این کار بخوره 😉

زمانی بود که ویدئو یا همون vhs ( فیلم کوچیک ) کرایه میکردیم و فیلم میدیدیم . یادش به خیر باچه بدبختی میرفتیم کرایه میکردیم و پتو پیچ میکردیم میزاشتیم تو فرغون و روش میوه میچیدیم میاوردیم خونه یا هزاران روش دیگه که مشخص نشه داریم چه کار میکنیم 😂 بگذریم . تو خونه 5 تا خانواده جمع میشدیم همه پرهیجان منتظر که برسه و تخمه و تنقلات به مقدار فراوون تو یه اتاق 20 نفر 25 نفر به صورت mp3 جمع میشدیم دور یه تلوزیون 14 اینچ اونم سیاه و سفید

پر سرو صدا که صدا به صدا نمیرسید و به محض اینکه فیلم میرفت تو دستگاه همه درجا ساکت میشدن  😂 . من اون موقع نوجوون بودم یه برادر کوچکتر دارم که اون موقع 5 سالش بود اگر اشتباه نکرده باشم . خوب برادرم چون کوچکترین فرد خونواده بود جلوتر از همه جلوی تلوزیون دراز میکشید و بقیه هم یه نیمه حلال دورش . یادمه فیلم شعله رو گذاشتیم ببینیم . ( فکر میکنم دیگه همه این فیلم هندی رو دیده باشن ) فیلم شروع شد و همگی هم ساکت مشغول نگاه کردن و لذت بردن از فیلم . تا اونجایی که اگر فیلم رو دیده باشین آخرای فیلم ویجی و ویرو سر موندن و رفتن و نجات دادن بسنتی شیر یا خط میرن 🤔 ویجی میمونه و ویرو میره تا بسنتی رو برسونه برگرده . همه فامیل درگیر فیلم صورتها رو میدیدی همه مضطرب مردونه از اون همه آدم خداوکیلی جیک در نمیومد . ویجی تیر میخوره و تو بغل ویرو میمیره . 😥  تو اون همه سکوت که کل فامیل شوکه شده بودن یه دفعه برادر کوچیکم به طرز وحشتناک زد زیر گریه 😂 . ساعت  3 نصف شب و صدای شدید گریه . ریختیم رو داداشم چی شده بچه . برادر کوچیکم : نه ویجی نمیمره اینا همش دروغه . چرا اینجوری شد . آقا ما هرکاری کردیم این بچه ساکت بشه نشد که نشد مگه دیگه میشد کنترلش کرد  یعنی روزگاری ازمون سیاه کرد که همسایه های بغلیمون اومدن در خونه گفتن چی شده چرا بچه اینجوری گریه میکنه 🤣

دستگاه رو بابام خاموش کرد یه ساعت هرکاری کردیم دیدیم اصلا راه نداره . بابام گیر داد به برادر بزرگم این چه فیلمیه آوردی مگه نگفتم فقط فردین و بیک بیار 🤣 الان این بچرو چطوری ساکت کنیم . آبرومون رفت الان همسایه ها فکر میکنن بچرو زدیم . داداشم میگفت من از کجا میدونستم منم که ندیده بودم 😁 فیلمش که بد نبود . بابام میگفت حرف نزن این چیه آخه توش مرگ و میر داره یه بزن بزنی چیزی که آخرشم خوب تموم بشه این چیه آخه .🤣  😁😂

خلاصه زیاد وقتتون رو نگیرم بابامون تا 1 سال مارو از همه چی محروم کرد رفت پی کارش . همه فامیل هم ضدحال خوردن برگشتن خونشون 🤩

این اتفاق در زمان خودش برای من بدترین اتفاقی بود که افتاده بود چون تو کف ته داستان مونده بودم یادمه تا 6 ماه به هرکی میرسیم تو مدرسه تو کوچه . دوست . رفیق . فامیل میپرسیدم  که آخرشو بفهمم چی میشه و نشد بعد از 2 سال دوباره همین فیلم رو آوردیم و هرچی بچه بود ریختیم بیرون و تا تهش نگاه کردیم 😀 

ولی الان که یادش میوفتم یکی از شیرین ترین خاطره هایی هست که تو ذهنم نخش بسته و هربار با فامیل میشینیم تعریف میکنیم و از ته دل میخندیم 😁

دوستان گلم این فقط یه خاطره بود و ازتون خواهش میکنم به سمت دیگه نبریدش تا بتونیم خاطرات همدیگرو بشنویم و لذت ببریم . تشکر از اینکه رعایت میکنید 

 

 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

درود

من 8 سالم بود که فیلم Titanic اومد. سال 1997 میلادی یعنی حدودا 22 سال پیش . اعضای خانواده فیلم رو گذاشتند توی دستگاه که نگاه کنند، بابام بهم گفت مهدی پسرم این فیلم برای تو مناسب نیست برو تو اتاقت بازی کن. منم گفتم چشم بابا.

نصف شب که همه خواب بودن بیدار شدم ویدیو رو روشن کردم کل فیلم رو بدون صدا نگاه کردم. تا یه هفته حس خفن بودن داشتم با اینکه حتی نمیدونستم دقیقا چه اتفاقی افتاد توی فیلم چون کلا Mute بود.

خلاصه که 4.5  سال پیش بود که داستان رو برای خانواده تعریف کردم . بعدش هم فیلم رو دانلود کردم نشستیم با بابا 2 تایی نگاه کردیم اما این دفعه با صدا :ِدی

خاطرات خوب زیادی دارم از دوران کودکی منتهی شما این خاطره مربوط به فیلم رو تعریف کردی منم یاد این داستان افتادم.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

برید کنار آقا مهدی وارد میشود😃

سرایدار یه مدرسه غیر انتفاعی بودیم . دفتر مدیر کنار آشپزخونه بود که توسط یه دریچه پنجره کوچک با هم در ارتباط بودن

سال 72 میدان شاه عباسی آموزشگاه علوم و فنون (دوستان کرجی اگه دیده باشن یادشون خواهد آمد) میرفتم

اون زمان فرمان format در dos رو یاد دادن.برگشتم مدرسه اول دست انداختم درب اتاق مدیر دیدم درب قفله. تخص بودنمون گل کرد از دریچه پنجره  که  بین دوتا اتاق بود به زحمت وارد اتاق مدیر شدم در تاریکی دهشت ناک😃

سیستم رو روشن کردم 

فلاپی را درج کردم

دست به کار شدم عین برنامه نویس ها .    

دوستان به نظرتون برای فرمت فلاپی باید چه دستوری درج بشه؟

بله 

:FORMAT A   

ولی بنده اشتباها میزدم فرمت :C 😃

هی فرمت سپس dir میدیدم بازم اطلاعات تو فلاپی هست

نه یه با نه دوبار چندین بار فرمت :C 😃

خلاصه سیستم مدرسه با تمام اطلاعات دانش آموزی و اطلاعات مهم رو فرستادم هوا😃

بماند که مدیر فهمید چه شرمی کشیدم .اون زمان سیستم رو بردیم همون آموزشگاهی که میرفتم 30 هزارتومن به اون زمان هزینه بازیابی گرفت و خوشبختانه اطلاعات برگشت

 

خاطره بسیار جذابی هست برام هنوز یادش میافتم به خودم افتخار میکنم چه دلی داشتم عین فیلمهای هالیوودی عمل کردم😃😃😃

شر در خدمت علم😂

ویرایش شده توسط MEHDI-GTX
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

شیطنت زیاد داشتم

فنی حرفه ایی میرفتم تو تعطیلات عید گفتن باید بیاید 

صبح زود قبل اینکه در ورودی سالن ما رو باز کنن کلید نصفه شکوندم هول دادم داخل قفل قیر هم چپوندم سرش

بچه ها برید خونه هاتون😃

 

دوستان ببخشید دیگه بخدا سر به راه شدیم☺️

 

پسر جان کپی نکنی ها  😃 از خودت ایده بده

ویرایش شده توسط MEHDI-GTX
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

با موتور اومدم شمال با رفیقم

تو نوشهر جلومون یه وانت کلانتری میرفت

اقا درست قصد پیچیدن تو کوچه داشت من از سمت چپش که رفتم وارد کوچه نشده بود گفت موتور نگه دار

ماموری که  سمت شاگردنشسته بود  مدارک خواست خیلی هم تند و با عصبانیت صحبت کرد

رانندهه که سن بالاتری هم داشت  به طرف گفت با جوون مردم که اینجوری صحبت نمیکنن .  خوبی پسرم

مدارک رو گرفت و گفت دنبالم بیا

من به رفیقم که اونم اسمش مهدی بود 😁گفتم مهدی تو نمیری پول میخواد

لااقل بدیم موتور نخوابه

اقا تا اومدم گازش رو بگیرم برم بقل شیشه حرف رو بندازم کلانتری معلوم شد

دو دستی زدم تو سر خودم😂

وارد کلانتری شدم

صبح تا شب تقریبا الاف شدم تو کلانتری

رییس کلانتری اومد

با هزار جور دوز و کلک و اه و ناله مخش رو زدم

گفت موتور اینو بدید بره

خودش هم خارج شد از کلانتری

وسط این تایم که رئیس نیومده بود

یه بچه کرج هم اون تو بود

موتورش رو خوابونده بودن

موتور تو حیاط

سویچ هم دستش

بهم گفت یکم معطل کن من اماده بشم روشن کنم در برم

اقا ما هم اون زمان فردین بازیمون زد بالا

هی موتور روشن میکردم

خاموش میکردم

تا موقعیت اوکی بشه

نگو یکی از درجه دار ها  داره  امار منو میگیره🤣🤣🤣

تا روشن کردم تا وسط حیاط رسیده بودم پسره که روشن کرد

ماموره داد زد در رو ببندید

هیچی دیگه آقا عین فیلمهای چریکی که تو مقر دشمن گیر میکنن گیر کردم درست وسط حیاط راه فرار هم نبود بدبختی😃

منو  خوشگل چلوندن تا جا داشت زدنمون
صبح رییس اومد گفت پسر خوب من که بهت حال دادم
این چه کاری بود کردی

😂😂😂

موتورم هم شرایطی بود بدبختی ایی کشیدم سرش تا موتور رو دربیارم

چه روزایی بود .شاد بودیم واقعا

 

همین غلط ها رو کردیم که نشدیم یکی مثل جناب حسینی

دوران جوونی ما زندگی ها راحت بود و کمتر کسی اینده نگر بود

دوستان ماشالله فهمیم هستن ولی برادرانه گفته مارو برای یاداوری پذیرا باشید که زندگی سختی در دوران بالا بودن سن سراغ ادم میاد اگه پول نداشته باشی پس به فکر ایندتون باشید

 

ویرایش شده توسط MEHDI-GTX
لینک به دیدگاه
Share on other sites

تازه سیستم خریده بودم اونم پنتیوم 1  133 . کلا بلد بودیم سیستم روشن کنیم . یه موزیک بزاریم . یه ویدئو ببینیم . شات دان کنیم . باهمین کارهایی که گفتم کلی کلاس برای فامیل میذاشتیم 🤩 طرف دکتراشم میگیره اینجوری کلاس نمیذاشت 😂 . رفتم تو نخ تایپ . تو کرج فقط یه مغازه تو میدون شهدا بود که کار تایپ و کار کامپیوتری میکرد مثل نصب برنامه و ...... یه مشکلی برام پیش اومده بود فکر میکردم طرف به ما سیستم رو انداخته . رفتن همون مغازه که در میدون شهدا بود . شلوغ بود و 2 تا تایپیست داشت هر دو خانم و یه آقایی بود که سفارش میگرفت یا مثلا پرینت میگرفت . دیدم اگر بخوام تو نوبت وایسم کلی طول میکشه زرنگ بازی درآوردم و رفتم جلوی یکی از همون خانم های تایپیست و گفتم . خانم ببخشید شما کیبورد هم تعمیر میکنید . گفتن بله تا مشکلش چی باشه . گفتم من این سیستم رو گرفتم طرف نامردی کرده یه کیبورد به ما داده حروف رو فقط کوچیک مینویسه . آقا ما تا اینو گفتیم تمام کسایی که فهمیدن چه سوتی ای دادیم زدن زیر خنده . منم شاکی شدم گفتم . چتونه مگه جوک تعریف کردم که اینجوری میخندید ؟ 😂 دختره بهم گفت نگاه کنید به کیبورد . سرمو خم کردم سمت کیبوردش . caps lock رو بهم نشون داد گفت اینو بزنی کیبوردت تعمیر میشه 😁🤣 . و بهم هم نشون داد که چه کار میکنه . یعنی میخواستم سینه خیز از اون مغازه بیام بیرون کسی منو نبینه 😂 خاطره گند شیرینی شد برام 😁 تا مدتها میدون شهدا رو ندیدم 😀 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 11 ساعت قبل، babak_11 گفته است :

تازه سیستم خریده بودم اونم پنتیوم 1  133 . کلا بلد بودیم سیستم روشن کنیم . یه موزیک بزاریم . یه ویدئو ببینیم . شات دان کنیم . باهمین کارهایی که گفتم کلی کلاس برای فامیل میذاشتیم 🤩 طرف دکتراشم میگیره اینجوری کلاس نمیذاشت 1f602.png . رفتم تو نخ تایپ . تو کرج فقط یه مغازه تو میدون شهدا بود که کار تایپ و کار کامپیوتری میکرد مثل نصب برنامه و ...... یه مشکلی برام پیش اومده بود فکر میکردم طرف به ما سیستم رو انداخته . رفتن همون مغازه که در میدون شهدا بود . شلوغ بود و 2 تا تایپیست داشت هر دو خانم و یه آقایی بود که سفارش میگرفت یا مثلا پرینت میگرفت . دیدم اگر بخوام تو نوبت وایسم کلی طول میکشه زرنگ بازی درآوردم و رفتم جلوی یکی از همون خانم های تایپیست و گفتم . خانم ببخشید شما کیبورد هم تعمیر میکنید . گفتن بله تا مشکلش چی باشه . گفتم من این سیستم رو گرفتم طرف نامردی کرده یه کیبورد به ما داده حروف رو فقط کوچیک مینویسه . آقا ما تا اینو گفتیم تمام کسایی که فهمیدن چه سوتی ای دادیم زدن زیر خنده . منم شاکی شدم گفتم . چتونه مگه جوک تعریف کردم که اینجوری میخندید ؟ 1f602.png دختره بهم گفت نگاه کنید به کیبورد . سرمو خم کردم سمت کیبوردش . caps lock رو بهم نشون داد گفت اینو بزنی کیبوردت تعمیر میشه 1f601.png🤣 . و بهم هم نشون داد که چه کار میکنه . یعنی میخواستم سینه خیز از اون مغازه بیام بیرون کسی منو نبینه 1f602.png خاطره گند شیرینی شد برام 1f601.png تا مدتها میدون شهدا رو ندیدم 1f600.png 

سلام یادم باشه جایی این خاطره شما روئ بگم >

بگم طرف دختر بوده^_^

اما خاطره خودم  یه روز سرد زمستونی در دورانی که مدرسه راهنمایی میرفتم سر ظهر کلاس ما رو صدا زدن برای رفتن به نماز خونه 

هوا هم وحشتناک سرد بود یخبندون(اون موقع مثل الان الکی تعطیل نمیکردن)

هیچی دیگه داشتم  وضو میگرفتم کفشهامو در اوردم برای مسح پا دیدم کسی دورو برم نیست یواشکی مسح پا رو از روی جوراب کشیدم سرمو اوردم بالا دیدم معلم داره نگاه میکنه

فک کنم چیز جدیدی بود براش :)فقط سرشو تکون داد رفت:|

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پست در این تاپیک...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری

×
  • اضافه کردن...