رفتن به مطلب

عجیبترین شیطنت دوران تحصیل شما چی بوده ؟


MoHaMaD
 اشتراک گذاری

Recommended Posts

دوران تحصیل همه ی ما بی شک بهترین دوران زندگی ما بوده و هست

حتما توی این دوران اتفاقایی هستن که شنیدنی باشن . ازتون ميخوام همراهي كنين كه خيلي با حال ميشه !!!!

ممنون :cool::d

لینک به دیدگاه
Share on other sites

اول از همه خودم ميگم

ديروز خواستم دوستمو با برف بزنم در رفت خورد به يه دختره !!! دختره هم يهو افتاد تو جوب پر از برف !!!! :cool:

اينقدر عذاب وجدان گرفتم .

البته يه ماهم پيشم يه اتوبوس پر از دختر داشت ميرفت كه اونو با برف از قصد زدم به شيشش ديدم همه دخترا وايسادن جيغ زدن !!!:cool:

لینک به دیدگاه
Share on other sites

خوب محمد جان دیگه چی کارا کردی :cool:

ما هم خاطرات زیادی داریم . یه کوچولوش رو میگم :

روز معلم بود یه روز صبح قبل اینکه برم مدرسه یه سری گل رو برداشتم پر پر کردم تا وقتی که معلم اومد بریزم روی سرش و بخندیم . یه جورایی کلاس رو تعطیل کنیم . همه منتظر بودیم من پشت درب قائم شده بودم تا معلم اومد من سریع از پشت درب گلها رو سرش ریختم وقتی دقیق بهش نگاه کردم صحنه وحشتناکی دیدم >:cool: . یکی شیطونی کرده بود و توی گلهای من یه سری کاعذ سوخته ریخته بود چون گلها خیس بود همش چسبید سر و صورت معلم . اومدیم بهتر کنیم زدیم همه چیز رو بهم ریختیم . خلاصه چون روز معلم بود تنبیه نشدیم ولی خیلی بد شده بود .

همه زدن زیر خنده و همه جا این قضیه پیچید :cool::(

لینک به دیدگاه
Share on other sites

ازتون معلمه كه خيلي بچه سر به زير و مؤدبي بوديد !!!

والله من كارهاي زيادي كردم كه اگه بخوام بگم خيلي ميشه . ولي خوب همه رو براتون ميگم .

لینک به دیدگاه
Share on other sites

پارسال داشتيم توي حياط مدرسه فوتبال بازي ميكرديم . من محكم يه شوت كردم كه يهو مديرمون از در اومد بيرون آقا چشمتون روز بد نبينه چنان اين توپ خود تو شكمش و صدا داد كه گفتم الان ماهيچه هاي شكمش تركيدن :cool:. با هزار ترسو لرز رفتم جلو گفتم آقا ببخشيد . گفت مرض گرفتي !!! چيو ببخشيد زدي داغونم كردي !!!:cool::mad: ولي از اونجا كه با بابام آشناست هيچي بهم نگفت و قضيه به خوبي و خوشي گذشت !!!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

ازتون معلمه كه خيلي بچه سر به زير و مؤدبي بوديد !!!

والله من كارهاي زيادي كردم كه اگه بخوام بگم خيلي ميشه . ولي خوب همه رو براتون ميگم .

:cool: :cool: اتفاقا خیلی خیلی شر بودم و تمام معلمها از من شاکی بودن و به دلیل اینکه درسم خیلی خوب و یکی از شاگردهای ممتاز فقط از نظر نمره بودم کوتاه میومدن وگرنه یک روزه بیرون میکردن منو .

یه روز یادمه جلوی میز نشسته بودیم و هنر داشتیم و بچه ها همه دور معلم جمع شده بودن و معلم داشت براشون خط یادگاری مینوشت . منو یکی از دوستان بدتر از من جو مارو گرفت کاغذهای توی سطل اشغال رو اتیش زدیم غافل از اینکه پریز برق ما 30 سانتیمتر از زمین فاصله داره و دقیقا سطل اشغال بغلشه . اتیش که گر گرفت تا بیایم خاموشش کنیم کابلهای برق رو که همیشه ولو بود رو اب کردو سریع فیوز پرید . خوب خدارو شکر اتفاق بدی نیفتاد ولی خیلی تنیبیه شدیم .

من اگر نمره های درسیم با انضباطم معدل گیری میشد بد بخت میشدم .

لینک به دیدگاه
Share on other sites

انصافا كتك خورديد يا نه ؟؟؟

راستي اونجا با چي ميزدند !!!

چ ک

لینک به دیدگاه
Share on other sites

خوش به حالتون منو يه بار ناظممون 12 بار شلنگ زد :cool:(:cool:(

6 تا دست چپ 6 تا دست راست :cool:(

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به به بچه زبل های فروم دارن مشخص میشن

همه کارهای خطرناکتون همینها بود

لینک به دیدگاه
Share on other sites

عليرضا جان من كه حالا حالاها دارم كه بگم واستون . شما ها ديگه پيش كسوتيد !!!!!!!!

تو هم كه صد در صد بچه خفني بودي تو مدرسه !!!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام عزرض می کنم خدمت سعید جان و محمد عزیز :::

والا منم خاطرات زیاد دارم یادمه توی دوران دبستان یک سیم از ته کلاس از زیره میز ها کشیدم سیم مشکی که زیاد معلوم نشه

یعنی از پریز برق به صندلی معلم (یادمه که معلم نشت روی میز یک خانومی بود فامیلیش یادم نیست اون روز اون خانوم رو به بیمارستان نزدیک محل مدرسمون بردن به خاطره برق گرفتگی . که یادمه من به خاطره اون کار 2 ماه از مدرسه تو دوران دبستان اخراج شدم به خاطره اینکار . این یکی از خاطرات من بود

به قولی بابام حالا که خدا رو شکر بزرگ شدیمو عاقل تر . همیشه میگه پسر نگران نباش بچت همه این کارارو سرت در میاره به شوخی و خنده :cool:

موفق و موید باشید

رضا مقدم

لینک به دیدگاه
Share on other sites

اوه اوه !!!! پسر تو خيلي قاطي داشتي ها !!! :cool:

انصافا كف كردم !!!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

ببخشيد كه پست جديد دادم . آخه ويرايشم نميدونم چرا غير فعاله !!!!!!!!!!

توروخدا فكر كنيد و ياد بياريد كه چيكارا كرديد . انصافا خيلي باحال ميشه !!!

من كه خودم هي دارم ميفكرم !!!!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

بابا کم کم خاطره ها داره خطرناک میشه . و این تاپیک کم کم تبدیل به یک اموزش شیطونی در مدرسه در میادا . مواظب باشید :cool:

لینک به دیدگاه
Share on other sites

با سلام به تمامی دوستان یادمه راهنمایی بودم اون روز اعتصاب معلم بود و کلاس نداشتیم. مدرسه ی ما یه مجموعه بود شامل دبستان و راهنمایی هم دخترانه هم پسرانه که البته تو پسرونش بودیم و البته مدرسه ها به هم راه داشت. اون روز یکی از دوستام که واقعا شیطون بود و البته درسش عالی بود گفت بیا بریم بوفه مدرسه دخترونه مدرسه اونها بوفه داره مال ما نداره.من ساده هم گفتم باشه.:cool: رفتیم تو اون یک مدرسه و بگذریم از اینکه دوستم چیکار کرد اما تو راه برگشت دیدیم مدیر داره صدامون میکنه و میگه اونجا چه غلطی میکنید.. و داره میدوئه.اون دوید ما هم دویدیم .البته اونقدر دویدیم که دیدیم مدیر از حالت عمودی به افقی تغییر حالت داد:cool:

و البته الکی نبود سکته کرد و رفتیم سریع ناظم رو صددا کردیم اومد. تا یه هفته ای مدیر نیومد مدرسه و ما هم به روی خودمون نیاوردیم. موقعی که برگشته بود میگفت یادش نمیاد کی بوده و اینطوری جون سالم به در بوردیم:cool: :cool:

لینک به دیدگاه
Share on other sites

من اصلا بچه شيطوني نبودم .. اما زياد تيكه و جك سر كلاس ميگفتم خيلي كتك خوردم از دوران راهنمايي به بعد اصلا شده بودم مظنون هميشگي يكي ديگه چيزي ميگفت من ميرفتم كتكش رو ميخوردم .. جالبش اينجاست ميگفتم من اصلا كاري نكردم اما كتك كه ميخوردم تموم ميشد ميپرسيد كي بوده پس .. منم ميگفتم كتكت رو زدي ديگه حالا ديگه چه فرقي ميكنه!

اما جدا دوران مدرسه برا من اصلا شيرين نبود خوشحالم كه تموم شد.

من موندم چطوري معلم رو برق گرفته فقط 2 ماه تعليق از مدرسه دادن.. مدرسه ما همچين كاري يكي ميكرد دارتاديب رو شاخش بود.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

همه پله به پله شورع میکنن . اقا رضای ما اومده از پله اخر شروع کرده و اول از برق شروع کردش محمد جان :cool:

لینک به دیدگاه
Share on other sites

با سلام به دوستان.

خوب من هم یه خاطره دارم البته تا حدودی هم شر بودم البته العا سر عقل اومدم خوشبختانه :cool:

سال دوم راهنمایی بودم و از یکی از معلمهامون هم خیلی بدم میومد و اصلا نمیتونستم تحملش کنم و روز معلم نزدیک بود که با هماهنگی یکی از دوستان به نام جواد برای روز معلم تصمیم احمقانه ای گرفتیم که قرار شد که بگیم این کادو رو ما با هم گرفتیم من با همراهی جواد تصمیم گرفتیم که 10 تا تخم مرغ آب پز کنیم و لای بربری بزاریم و کادوش کنیم و تقدیم معلم عزیزمون کنیم و همین کار رو هم کردیم خلاصه روز معلم بود و معلم هم خوشحال که چی العا بچه ها زحمت کشیدن و براشون کادوهای باحال آوردن خوب بگزریم بچه ها یکی یکی کادوها رو آوردند و دادن به معلم و من و جواد هم کادمون رو بردیم و تقدیم معلممون کردیم و گفتیم که این کادو رو ما با هم گرفتیم و روز بعد بود که مدیر اومد سر کلاس و گفت رضا ابراهیم نیا و جواد زینالی بیرون همین که صدامون کرد سریع گرفتیم که قضیه از چه قراره و گفت شما خجالت نمیکشید بیاید پروندهاتون رو بدم برید پی کارتون ما هم هر چی التماس میکردیم قبول نمیکرد خلاصه اولیامون رو خواستند مدرسه و تعهد گرفتند و بیخیالمون شدند با هزار بد بختی ولی یه وقتهایی به این قضیه فکر میکنم معلم بیچاره کادوها رو برده بود خونه جلوی زن و بچش چه ضد حالی خورده و ضایع شده ولی وقتی که معلممون اومد سر کلاس به رومون نیاورد ولی خیلی بد نگاه میکرد ما هم جرات نمیکردینم سرمون رو بالا بیاریم :cool:

لینک به دیدگاه
Share on other sites

دوستان اصلآ میگم یک تایپیکی بزنیم برای آموزش شیطنت در مدرسه! اولین آموزش رو هم خودم میدم خوبه؟!!! :D

:->

رضا مقدم

لینک به دیدگاه
Share on other sites

رضا جان شما توي زندان ابو غريب يا گوانتانامو آموزش نديدي ؟؟؟ آخه كار خفن زياد انجام ميدي ها !!!

امروز هم به دليل ننوشتم زبان از كلاس پرت شدم بيرون !!!! :D(

لینک به دیدگاه
Share on other sites

محمد جان خدا وکیلی الانمو ببینی منو واقعآ میگم میگی این به قیاش نمی خوره (میدنید چیه من یک چیزی برام ثابت شده کسایی که بچه گیاشون آدمای شیطنت کن و شری بودن بزرگ که میشن ساکت و عاقل میشن و اونایی که بچه گیاشون ساکت بودن بزرگ که میشن واویلا ! انارو دیدم که دارم می گم

دوستان در زیر سایه حق تعالی موفق و موید باشید

رضا مقدم

لینک به دیدگاه
Share on other sites

درسته منم يه شوهر خاله دارم ميگفت كوچيكيا بهم ميگفتن علي موتوروي :D ( واسه اينكه يه دقيقه نميتونسته يه جا بمونه ) اما الان خيلي افتاده شده !!! ولي يه بچه خفن و تخس افتاده گيرش كه بيچارش كرده !!!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

يه خاطره خفن ديگه براتون بگم .

پارسال كه سوم راهنمايي بودم يه رفيقي داشتم و دارم كه اسمش پيمان بود . اون بدتر از خودم خيلي بچه شري بود . ولي خوب چون درسمون خوب بود خيلي گير بهمون نميدادن !!!

حالا خاطره :

يه روز پنج شنبه زنگ آخر حرفه و فن داشتيم و از قرار معلوم ميخواست امتحان بگيره :D. منو اين آقا پيمان هم كه نخونده بوديم . به پيمان گفتم چي كار كنيم ؟؟؟ الان كه بيچاره ميشيم ؟؟؟ ديدم يه كمي فكر كرد و يهو برگشت و با خنده اي شيطاني نگام كرد:D !!! طوري بود كه كه برق كرم ريزي رو توي چشماش ديدم !!! گفتم چيه ؟؟؟ فهميدي چي كنيم . گفت ببين تو برو از دفتر يه شير بيار تا بهت بگم . منم سريع پريدم رفتم دفتر گفتم آقا اگه ميشه يه شير بديد آخه من نخوردم . خلاصه شير و گرفتم و اومدم پيش پيمان . گفت محمد تو بمون دم در تا من اين شير رو بريزم سر بخاري بعد با هم بريم تو حياط . خلاصه من موندم نگهباني تا اين شير رو بريزه سر بخاري . وقتي كه شير رو ريخت آقا چشمتون روز بد نبينه بوي گند كلاسو برداشت . ديدم گفت محمد بدو بريم كه گند خفني زديم . :Dديگه با هم سريع رفتيم توي حياط وقتي كه زنگ خورد و خواستيم بياييم سر كلاس ديدم ناظممون با بچه ها توي كلاس جمع شدن . ما هم مثل اينا كه نميدونستيم چي شده رفتيم ديديم به به چه گندي زديم . معلممون كه اومد سر كلاس گفت آقا من نميتونم امتحان بگيرم بفرستيدشون برن خونه . خلاصه اون روز از زير امتحان حرفه در رفتيم :D:)

لینک به دیدگاه
Share on other sites

يكي ديگه از شيطوني هاي پارسالم رو بگم ولي اول باشد بگم كه معلم زبانمون خيلي بدش مياد سره كلاسش بگيم پيسسسسسسسسسسسسس !!!!!!!!!!!!!!!!!!

يه روز يكي از اولياي بچه ها اومد در كلاس و با معلممون در باره وضعيت بچش حرف ميزد . منم كه موقعيت رو مناسب ديدم از سر جام بلند شدم و گفتم بچه ها همه با هم و يك صدا بگيد پيسسسسسسسسس :D!!!!!!!! ديدم همه گفتن . يهو معلممون برگشت گفت ميخواييد ببرمتون آپاراتي !!!! ما همه خنديديم . معلممون برگشت و دوباره ما همون عمل زشت و قبيح رو انجام داديم . اون موقع بود كه اعصابش خط خطي شد و برگشت بهمون گفت كره .... هاي بيشعور مگه نميفهميد . اون موقع بود كه از كلاس زد بيرون و رفت سراغ ناظممون . ناظممون هم كه ظاهري خطرناك داشت اومد گفت كي بوده يا خودش بگه يا همه رو تنبيه ميكنم . چند لحظه موند و دوباره با لطافت گفت هركه بوده بگه من كاري باهاش ندارم . منم كه ترسيده بودم به پروفسر كلاسمون ( بيچاره فكر كنم 70 الي 80 سال توي سال سوم درجا زده بود و به خاطر همين بهش ميگفتيم پروفسر ) گفتيم جان خودت بهش بگو من بودم تا كاري با بقيه نداشته باشه !!! اولش كمي نچ و نچ كرد ولي بعدش قبول كرد . يهو با هيكلي با صلابت بلند شد گفت آقا من بودم . ديدم ناظممون گفت بي شعور وقتي تو از اين كارا ميكني اونوقت بچه هاي خوب و با انضباطي مثل محمد زند ( بنده ) و پيمان ( همون دوست تخسم ) ميوفتن گير !! آقا اين حرفو كه زد ديدم همه بچه ها زدم زير خنده !!! ديگه خلاصه جلسه بعد كه معللمون اومد پاي تخته واسش پيام عذر خواهي نوشتيم اونم قبول كرد . ديگه همه چي به خير و خوشي گذشت !!!

راستي تا دلتون بخواد خاطره ي گير افتادن با موبايل توي مدرسه دارم . اگه خواستيد بگيد تا بزارمشون

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پست در این تاپیک...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری

×
  • اضافه کردن...