رفتن به مطلب

Recommended Posts

والا من هم خیلی اهل بیرون رفتن برای خودم، نیستم. برای همین بیشتر کارام توی خونه انجام میشه. و توی همین کارهای خونه هم سعی کردم کارهای خودم و بعضا بقیه رو هم انجام بدم. مثلا در حال حاضر دو تا خواهر مدرسه ای دارم که هر روز باید ببرمشون کلاس و برگردونم و یسری کارهای خونه (مثل تعمیرات و بنایی و ...) و خرید و اینطرف اونطرف بردن پدر و مادرم که سنشون بالاست کلا با منه. یه برادر هم دارم که به ندرت خونه میاد. 

حتی توی همین آفتاب تابستون هم هر روز باید خانواده رو با موتور به کارهاشون برسونم. توی آفتاب قم ساعت 4 خواهرم اونطرف قم کلاس داره که باید ببرمش و برگردونمش.

اعتقادم هم این هست که کمک های هرکسی باید ابتدا و حتما از خونواده خودش شروع بشه. اگر کسی به خونواده خودش نرسه و بره جون بقیه رو نجات بده چندان فایده ای نداره. اون دنیا هم اولین کسی که بعد از خودمون درموردشون سوال میشه خونواده امون هستن. 

از قدیم الایام هم جامعه ایرانی جامعه خونواده محوری بوده و هرکسی با جون و دل سعی میکرده خونواده خودش را در ابتدا حفظ کنه و بهشون برسه. ولی متاسفانه الان ارتباطات بین خونواده خیلی کم شده و طبق آمار چند روز قبل ارتباط بین خانواده های ایرانی حدود 17 دقیقه در روز هست که فوق العاده خطرناک هستش به نظرم. 

طرف برای خونوادش نون از سرکوچه نمیگیره اون وقت کل روز به فکر زدن کمپین برای کمک به بچه ایه که توی آفریقا دوست داره مسی رو ببینه، داره به اون کمک میکنه. نمیخوام بگم نباید به اون ور دنیا کمک کرد ولی اولویت های ما درست نیست.

دروووووووووووووووووووودد

 

چقدر متنت رو دوست داشتم من یکی از طرفداران متن تو هستم و واقعا قابل ستایشه این تفکر برای من @};- @};- @};- @};-

 

و البته اول خودم بعد خانوادم بعد ....

 

یعنی وقتی توی خونه خودم تشنه محبت منن آیا واقعا قابل درکه محبت من خارج از این خونه ؟ @};- @};- @};-

 

و البته بعد از سیراب کردن خودم و خانوادم از توجه و محبت خارج از خونه کمک کردن بسیار دلچسبهو

 

البته نظر سایر دوستان هم قابل احترامه :x

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • ارسال 73
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

برترین ارسال کننده‌های این تاپیک

والا من هم خیلی اهل بیرون رفتن برای خودم، نیستم. برای همین بیشتر کارام توی خونه انجام میشه. و توی همین کارهای خونه هم سعی کردم کارهای خودم و بعضا بقیه رو هم انجام بدم. مثلا در حال حاضر دو تا خواهر مدرسه ای دارم که هر روز باید ببرمشون کلاس و برگردونم و یسری کارهای خونه (مثل تعمیرات و بنایی و ...) و خرید و اینطرف اونطرف بردن پدر و مادرم که سنشون بالاست کلا با منه. یه برادر هم دارم که به ندرت خونه میاد. 

حتی توی همین آفتاب تابستون هم هر روز باید خانواده رو با موتور به کارهاشون برسونم. توی آفتاب قم ساعت 4 خواهرم اونطرف قم کلاس داره که باید ببرمش و برگردونمش.

اعتقادم هم این هست که کمک های هرکسی باید ابتدا و حتما از خونواده خودش شروع بشه. اگر کسی به خونواده خودش نرسه و بره جون بقیه رو نجات بده چندان فایده ای نداره. اون دنیا هم اولین کسی که بعد از خودمون درموردشون سوال میشه خونواده امون هستن. 

از قدیم الایام هم جامعه ایرانی جامعه خونواده محوری بوده و هرکسی با جون و دل سعی میکرده خونواده خودش را در ابتدا حفظ کنه و بهشون برسه. ولی متاسفانه الان ارتباطات بین خونواده خیلی کم شده و طبق آمار چند روز قبل ارتباط بین خانواده های ایرانی حدود 17 دقیقه در روز هست که فوق العاده خطرناک هستش به نظرم. 

طرف برای خونوادش نون از سرکوچه نمیگیره اون وقت کل روز به فکر زدن کمپین برای کمک به بچه ایه که توی آفریقا دوست داره مسی رو ببینه، داره به اون کمک میکنه. نمیخوام بگم نباید به اون ور دنیا کمک کرد ولی اولویت های ما درست نیست.

دمت گرم @};-  @};- 

تاثیر گذار بود

لینک به دیدگاه
Share on other sites

طرف برای خونوادش نون از سرکوچه نمیگیره اون وقت کل روز به فکر زدن کمپین برای کمک به بچه ایه که توی آفریقا دوست داره مسی رو ببینه، داره به اون کمک میکنه. نمیخوام بگم نباید به اون ور دنیا کمک کرد ولی اولویت های ما درست نیست.

یه دوستی دارم همین مدلیه نون واسه خونه خودشون نمیگیره ولی یه کارای میکنه آدم شاخ در میاره حاضر برای بقیه برج ایفل بسازه ولی برا خانواده ی خودش نه :wacko:

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

من چرا به پست بالا مثبت دادم. مثبت برای جمله داخل کادر بودrolling%20on%20the%20floor.gif

 

 

فقط خیلی بده بیای خوبی کنی چماق بخوری :D  همون اومدم ثواب بکنم کباب شدم خودمون

تاثیر این خوبی کردن هم کبودی رو ناحیه ......بوق =))

ویرایش شده توسط MEHDI-GTX
لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام به دوستان..بنده اکثرا هر کمکی از دستم بر بیاد چه خانواده و چه دوستان دریغ نمی کنم

خاطرات زیادی هست که بگم

یکی از بهترین خاطراتم مربوط میشه به 4 سال پیش که داشتم از محل کارم  میرفتم به مرکز شهر تا یه وسیله برای کار بخرم که تو تاکسی که بودم یک پیرزنی هم عقب ماشین نشسته بود ومشکل بینایی داشت...از یک جوونی که تو ماشین بود درخواست کرد که تا به ساختمان کمیته امداد برسونتش بخاطر اینکه نمیتونه ببینه...منکه دیدم اون جوون قبول نکرد خودم داوطلب شدم و تا سرکوچه مورد نظر بردمش اما خودش اسرار میکرد که باقی راه رو میره که قبول نکردم و تا داخل ساختمون امداد بردمش که کلی هم منو دعا کرد...مسئله این نیست که بنده کار خوبی انجام دادم بلکه اینه که به عنوان یک انسان وظیفه من بود اینکار رو انجام بدم...کمک به افراد پیر وظیفه هر شخصیه و هر کس باید به توان خودش به این عزیزان کمک کنه...در دنیای رایانه هم اکثرا سیستم های دیگران چه اشنا و چه غریبه رو همیشه رایگان درست میکنم و بر خلاف اسرار دوستان هیچ پولی دریافت نمیکنم..حتی اگر قطعه ای بخواد که بنده داشته باشم و ازش استفاده نکنم رایگان بهشون میدم..این کار رو فقط بخاطر خدمت رسانی و کمک انجام میدم

با تشکر از اقای حسینی و دیگر عزیزان شرکت کننده...خیلی ها به اقای حسینی عزیز خرده گرفتن که اینکار ریاست و این حرف ها..اما اکثر ماها از روی انسانیت به دیگران کمک میکنیم که اکثرا غریبه هستن و مارو نمیشناسن..اگر هم اینجا عنوان یشه فقط بخاطر گسترش این فرهنگ زیباست که الان که دنیای رایانه انسان ها رو از یکدیگر جدا کرده یادمون بمونه که ماها همگی از جنس هم هستیم و باید به هر نوعی به یکدیگر و دیگران کمک کنیم...تا یادمون بمونه که ماها هنوز نیازمند محبت دیگران هستیم...که زندگی فقط همین اهن پاره برقی نیست... @};-  @};-  @};-

ویرایش شده توسط حمیدرضا الماسی
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 7 ماه بعد...

سلام دوستان

ببخشید من جای مناسبی پیدا نکردم سوالمو بپرسم

من یمدت نبودم سایت کلا عوض شده

این قسمت پیغام خصوصی کجا رفته من نمیتونم گیرش بیارم؟

در ضمن با گوشی میام تو فروم

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 1 سال بعد...

درود دوستان..

قبلا در سایتهایی بودم که اصل و اساسش بر کلاهبرداری بود و الانم هستش اما در ظاهر قضیه کمک به مردم که 90 درصد قشر ضعیف جامعه و افراد ورشکسته و ........

یکسری از ادما تو همین سایتها یکساله بار خودشونو میبستند و فقط و فقط با کلاهبرداری و فریب و دلخوش کردن مردم بدبخت و ته خط رسیده ادمایی بودن که هیچ رحمی تو دلشون نبود و حاضر بودن به راحتی دسترنج چند ساله مردم رو خیلی راحت بالا بکشند.که البته برای خود من هم پیش اومد و خیلی راحت گولمون زدن و پولمونو خوردن و یه اب هم روش.

بعد این موضوع مشغول جمع کردن اطلاعات و ... تونستم تا حد زیادی جلوی این نامردا واستم و تا حدودی هم موفق بودم....ولی این مملکت گرگ زیاد داره و ادم بیوجدان متاسفانه خیلی خیلی زیاده تا ادم خوب

....افرادی بودند که خونه خودشونو فروخته بودن تا در این مسیر پر رنگ و لعاب و پوچ قدم بزارند افرادی که تنها وسیله کسبشونو فروخته بودن و .....

بنظرم همینکه جلوی خودمونو بگیریم و طمع نکنیم کمک بزرگی هم به خلق کردیم.

ممنون از تایپیکتون.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 2 سال بعد...

سلام سلام...چقدر سوت و کور شده اینجا

اهم اهم

-------------------------------------

کمک.. غذای روح انسان هست به نظرم

دیشب داشتم میرفتم خونه ساعت 12 بود.. با موتورم بودم با سرعت بالا

که یکدفعه دیدم یا اقا و خانم دارن موتور به دست کنار بلوار پیاده میرن ..جای که همه با سرعت بالا تردد میکنه چون حالت بزرگراه داره

اولش رد شدم رفتم ولی عذاب وجدان گرفتم

رفتم پایین تر دور برگردون برگشتم اومدم پیششون--

نزدیک شدم دیدم ی خانم واقا جون هستن با یه بچه کوچیک بغل خانم و گویا موتورشون زنجیر پاره کرده اینطور به نظر میومد  دقیق نمیدونم ولی با اینکه روشن میشد راه نمیرفت..

بهشون گفتم کجاس منزلتون گفتن یه 2 تا محله اونطرف تر که پیاده با این موتور (موتور وقتی دست میگیری با خودت میبری هی یواش یواش وزنش زیاد میشه ادم خسته میشه) حداقل 2 ساعت باید میرفتن

(این قسمت ریسک بالا کردم) دلم به حال اون خانم جون و بچه سوخت... عملا مغزم خاموش شد قلبم فرمون میداد

گفتم بیا شما با موتور بنده برو خانومت رو برسون منزل برگرد بیا تا یه فکری برای موتور خودت کنیم

اولش که قبول نکرد 

گفتم نه برو شما خانمت رو برسون برگرد من همین مسیر رو ادامه میدم میرم جلو تا شما برگردی

چرا دروغ بگم استرس داشتم .. بلاخره موتورم رو دادم به طرف...  هزارتا چیز به مغز ادم نفوذ میکنه

خلاصه 30 دقیقه گذشت یکم داشتم نگران میشدم

فکر و خیال داشت میومد سراغم 

نکنه موتور رو برداشت و رفت حالا چکار کنم و...

یه دفعه نور موتور خودم رو دیدم که از اون سمت بلوار داره میاد

اومد با خودش یه طناب اورده بود من بکسلش کنم

جون موتورش یه حالتی داشت از عقبش نمیشد هلش بدی

خلاصه تا خونش رفتیم

1 ساعت و نیم وقت من گرفته شد عملا 

بنده خدا خانمش چقدر اسرار کرد که مبلغی بگید پرداخت کنیم

ولی خوب اگه پول میگرفتم دیگه اون حس خوب از بین میرفت

گفتم نه پول نیاز نیست قصدم کمک بوده برای پولش انجام ندادم

کلی تشکر کردن و کلی روحیه دادن بهم..... کلی انرژی فقط اون بچه کوچیک بهم داد با اون دست تکون دادنش ...

یعنی غذای  چند وقت روحم تامین شد 

اگه بدونید چقدر حس خوبی دارم واقعا توصیفش سخته....

برای چی اینکارو کردم چون یکبار خودم بنزین تموم کرده یه نفر کمکم کرد...

بهش گفتم هزینش جقدر میشه گفت: هزینه ای نداره فقط اگه دیدی کسی همچین مشکلی داره بهش کمک کن .. این چرخه رو ادامه بده....

خیلی حالم خوبه.......

 

 

 

 

  • لایک 14
  • ممنونم 9
  • حالم خوب شد 5
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 4 ماه بعد...

وای بعد از چند سال که دوباره اومدم و از اول با دقت این تاپیک رو خوندم چقدر شارژ شدم. کاش آقای حسینی دوباره بیان و سر بزنن به تاپیک و یه مقدار پا بگیره...

من هم طبق معمول زیاد بیرون از خونه نمیرم اکثر کارهای خوبم هم برای اهل خونه است. جمع و جور کردن دعواهای خونه، مشورت با خونواده برای کارها، گوش دادن به درد دل های مادر، کمک کردن به تکالیف خونه خواهر کوچیکم و ازین قبیل کارها.

دوستان خواهش میکنم اگر کسی میتونه بیاد توی تاپیک و مشارکت کنه چون من واقعا وقتی این کارهای خوب بعضی دوستان رو میخونم برای کلی مدت شارژ میشم و خودم هم کلی روحیه میگیرم که کارهای مثبت بیشتری بکنم.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

برای کمک کردن هیچ احتیاجی نیست کسی مطلع بشه یا جایی درج کنیم.این یعنی ریاکاری و کار پسندیده ای نیست

لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 46 دقیقه قبل، omidvar777 گفته است :

برای کمک کردن هیچ احتیاجی نیست کسی مطلع بشه یا جایی درج کنیم.این یعنی ریاکاری و کار پسندیده ای نیست

این مسئله رو اول شروع تاپیک کلی روش بحث شده و آقای حسینی توضیحش رو دادند.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 2 ساعت قبل، indianboy گفته است :

من هم طبق معمول زیاد بیرون از خونه نمیرم اکثر کارهای خوبم هم برای اهل خونه است. جمع و جور کردن دعواهای خونه، مشورت با خونواده برای کارها، گوش دادن به درد دل های مادر، کمک کردن به تکالیف خونه خواهر کوچیکم و ازین قبیل کارها.

دوستان خواهش میکنم اگر کسی میتونه بیاد توی تاپیک و مشارکت کنه چون من واقعا وقتی این کارهای خوب بعضی دوستان رو میخونم برای کلی مدت شارژ میشم و خودم هم کلی روحیه میگیرم که کارهای مثبت بیشتری بکنم.

اتفاقاً بهترین کمک همین کمک به خانوادست و بعد به دیگران

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام
یه شب دیروقت مثلا ساعت 12 شب زمستون سال 93 یه آقایی زنگ زد به آژانسمون گفت یه ماشین میخوام.مقصدش هم یکی از محله های پایین شهر(فقیر نشین) شیراز بود.منم بعد از اینکه گوشی رو گذاشتم و چون تنها من تو آزانس(شیفت شب)بودم.در و پیکر آژانسو رو سه قفله کردم و ماشین رو آتیش کردم به سمت منزل مشترک(آقای ک).رسیدم و دیدم یه خانوم محجبه سوار شد با یه بچه(پسر)کوچولو.بعدش اون آقاهه(مشترکمون) که تولیت مسجد رو هم داشتمن اونو میشناختم ولی اون منو نمیشناخت(من خودم گاهی مسجد محله میرفتم(البته قبل از کرونا) ولی خودمو از همه پنهون میکنم که کسی مثل آقای ک منو نشناستم).در ضمن شبه تاریک بود آفای ک منو نشناخت.سلام کرد و از خونش چند تا کیسه بزرگ آذوقه برا ده پونزده تا خونه برنج گوشت قرمز روغن مرغ حبوبات شیر خشک وووو....و کلی دیگه از مایحتاج زندگی رو همراه خانوم کرد.که حتی صندوق عقب پر شد گذاشتیم رو صندلیها.آقای ک اومد که کرایه اون خانوم محتاج رو که به منزلش برمیگشت رو حساب کنه که من گفتم ازت نمیگیرم.پرسید چرا؟گفتم منم میخوام در این کار خیر شما و مسجدمون شریک باشم.خلاصه خودمو معرفی کردمو ایشون شناخت و منم بکارشون تو دلم غبطه خوردم.سپس دل قوی کرده و روندیم به سمت پایین شهر.توی راه هم استاد قاری منشاوی با صدای حزن انگیزش سوره شمس رو میخوند.گذاشتم هی تکرار بشه.دیروقت بود مثلا ساعت یک شب بود که رسیدم.توی راه اصلا نگاهمو از ایشون میدزدیدم.دلیلی نداشت بخوام گناه کنم.تو نگاه به نامحرم خیلی حساسم و اصلا بدم میاد نگاه کنم و معمولا سرمو میندازم پایین.القصه با غض بصر فراوان رسیدیم به محلشون.با اینکه دیر وقت بود ایشون اصرار داشتن که همون موقع پخششون کنیم.ایشون در میزد منم کیسه از صندوق عقب بیرون میووردم و میدادم به خونه ها.خونه ها تو کوچه های مختلف بودن و پیش هم نبودن.ولی کاملا معلوم بود که اون خانومه میشناختتشون.و به هر کدوم یه کیسه بزرگ دادم و خانواده ها هم تشکر و دعای خیر همینجور پشت سر هم نثار میکردند.بعد که اون چهارده تا پونزده تا خونه رو خداوند توفیقم داد و پخش کردیم و آذوقه تموم شد.رسیدیم خونه خود اون خانومه که بعدها فهمیدم شوهرشون (بابای اون پسر کوچولو اه)در قید حیات نیستن.مادر پسر کوچولو اصرار داشت من کرایمو بگیرم بعلاوه مزد کمک کردن و تقسیم کردن کیسه ها رو بگیرم ولی منی که همیشه به خانومهای محجبه(چادری) کرایه رو تخفیف میدادم.ولی اینبار دیگه اصلا کرایه نگرفتم.بعدش هم یه آرامشی داشتم که نپرس
.امیدوارم خداوند ازمون قبول کنه {ربنا تقبل منا انک انت السمیع العیم}

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سال 93 که این تاپیک  درج شده بود  فکر میکردم  خوبه که هنوز آدما  همچین طرز فکرایی دارن 

الان  و در این لحظه بعد از تجارب زیاد میگم که طرز فکر ایراد داره  نباید  حتی به اون قشر ضعیف یاد بدیم  منتظر  کمک ما بمونن  باید راه استقلال و خودکفایی در تامین زندگی رو براشون فراهم کنیم  هیچی بهتر از این نیست که یه زن سرپرست خانواده تو منزل پیش بچه هاش کار در منزل انجام بده  و به امور زندگی بچه هاشم رسیدگی کنه 

موارد استثناء هم هست  ولی  تا جایی که میشه  باید  افراد رو به سمتی هدایت کنیم که به خودشون متکی بشن نه این که چشم براه رسیدن چیزی یا فردی برای کمک باشن

تو مملکت یه کمیته امداد هست   بقیه اگه واقعا  دلشون میخواد کمکی بکنن باید باهم جمع بشن یه واحد تولیدی یا پخش صنایع دستی یا هر کار دیگه ای که بازار خرید داشته باشه  راه اندازی کنن  و اینجوری  شروع کنن  اون افراد رو  تو مسیر درست زندگی قرار بدن 

زمانی که حضرت علی (ع)  به افراد  نیازمند کمک میکرد  شرایط خیلی فرق داشته   و در اون زمان  این کار درست  و پسندیده بود    خودتون  میبینید  که خانمها  اصلا قابل مقایسه  با خانمهای  زمان  پیامبران  نیستند  و  افراد  از پا افتاده  الان  خیلی کارها انجام میدن  که زمان پیامبران  شرایطش فراهم نبوده 

 

 آقای حسینی  مرد معقول  و فهمیده ای هستند  و مجموعه بزرگی درست کردن و افراد زیادی رو استخدام کردن  که به نوبه خودم  از ایشان بخاطر اینکار با ارزش تشکر و قدردانی میکنم  .  امیدوارم  خدا  کمک و پشتیبان امثال ایشون باشه  تا مملکت بهتری برای خودمون درست کنیم 

ویرایش شده توسط teknesian
تکمیل
لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 4 ساعت قبل، teknesian گفته است :

سال 93 که این تاپیک  درج شده بود  فکر میکردم  خوبه که هنوز آدما  همچین طرز فکرایی دارن 

الان  و در این لحظه بعد از تجارب زیاد میگم که طرز فکر ایراد داره  نباید  حتی به اون قشر ضعیف یاد بدیم  منتظر  کمک ما بمونن  باید راه استقلال و خودکفایی در تامین زندگی رو براشون فراهم کنیم  هیچی بهتر از این نیست که یه زن سرپرست خانواده تو منزل پیش بچه هاش کار در منزل انجام بده  و به امور زندگی بچه هاشم رسیدگی کنه 

موارد استثناء هم هست  ولی  تا جایی که میشه  باید  افراد رو به سمتی هدایت کنیم که به خودشون متکی بشن نه این که چشم براه رسیدن چیزی یا فردی برای کمک باشن

تو مملکت یه کمیته امداد هست   بقیه اگه واقعا  دلشون میخواد کمکی بکنن باید باهم جمع بشن یه واحد تولیدی یا پخش صنایع دستی یا هر کار دیگه ای که بازار خرید داشته باشه  راه اندازی کنن  و اینجوری  شروع کنن  اون افراد رو  تو مسیر درست زندگی قرار بدن 

زمانی که حضرت علی (ع)  به افراد  نیازمند کمک میکرد  شرایط خیلی فرق داشته   و در اون زمان  این کار درست  و پسندیده بود    خودتون  میبینید  که خانمها  اصلا قابل مقایسه  با خانمهای  زمان  پیامبران  نیستند  و  افراد  از پا افتاده  الان  خیلی کارها انجام میدن  که زمان پیامبران  شرایطش فراهم نبوده 

 

البته آقای حسینی  مردم معقول  و فهمیده ای هستند  و مجموعه بزرگی درست کردن و افراد زیادی رو استخدام کردن  که به نوبه خودم  از ایشان بخاطر اینکار با ارزش تشکر و قدردانی میکنم  .  امیدوارم  خدا  کمک و پشتیبان امثال ایشون باشه  تا مملکت بهتری برای خودمون درست کنیم 

دو جور راه حل هست راه حل کوتاه مدت و راه حل بلند مدت!

هیچکدوم رو هم نمیشه بخاطر اون یکی کنار گذاشت. خونواده ای که پدر بالاسرشون نیست و الان بچه هاشون کوچیک هستن و مادرشون نون نداره به بچه هاشون بده و شب گرسنه میخوابن رو نمیشه بخاطر یاد گرفتن کار در آینده گرسنه نگه داشت و باید یه چیزی به دستشون رسوند. بله همراهش باید یه کاری کرد بتونن در آینده روی پای خودشون وایستن.

فقط مشکلی که هست (البته توی این فروم منظورم نیست چون اینجا معمولا کسی کسی رو نمیشناسه و نمیبینه) اینه که کارای فوری و در خونه رفتن، برای تبلیغات خوب هست و میبینیم خیلیا یه کیسه آرد دست میگیرن میبرن در خونه مردم و فیلم میگیرن برای اهداف دیگه. اونها که بخاطر اهداف دیگه ای کار خیر میکنن کلا بحثش جداست.

 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 4 ماه بعد...

هر وقت به کسی کمک میکنی شیاطینه انس و جن وسوسه ها میکنند:

اولی میگه نده که ریا میشه. دومی میاد و میگه نده که مستحق نیست.سومی میگه نده که خودت محتاج میشی.و .......

 

 

 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

در در 25 مرداد 1395 در 12:03، indianboy گفته است :

والا من هم خیلی اهل بیرون رفتن برای خودم، نیستم. برای همین بیشتر کارام توی خونه انجام میشه. و توی همین کارهای خونه هم سعی کردم کارهای خودم و بعضا بقیه رو هم انجام بدم. مثلا در حال حاضر دو تا خواهر مدرسه ای دارم که هر روز باید ببرمشون کلاس و برگردونم و یسری کارهای خونه (مثل تعمیرات و بنایی و ...) و خرید و اینطرف اونطرف بردن پدر و مادرم که سنشون بالاست کلا با منه. یه برادر هم دارم که به ندرت خونه میاد. 

حتی توی همین آفتاب تابستون هم هر روز باید خانواده رو با موتور به کارهاشون برسونم. توی آفتاب قم ساعت 4 خواهرم اونطرف قم کلاس داره که باید ببرمش و برگردونمش.

اعتقادم هم این هست که کمک های هرکسی باید ابتدا و حتما از خونواده خودش شروع بشه. اگر کسی به خونواده خودش نرسه و بره جون بقیه رو نجات بده چندان فایده ای نداره. اون دنیا هم اولین کسی که بعد از خودمون درموردشون سوال میشه خونواده امون هستن. 

از قدیم الایام هم جامعه ایرانی جامعه خونواده محوری بوده و هرکسی با جون و دل سعی میکرده خونواده خودش را در ابتدا حفظ کنه و بهشون برسه. ولی متاسفانه الان ارتباطات بین خونواده خیلی کم شده و طبق آمار چند روز قبل ارتباط بین خانواده های ایرانی حدود 17 دقیقه در روز هست که فوق العاده خطرناک هستش به نظرم. 

طرف برای خونوادش نون از سرکوچه نمیگیره اون وقت کل روز به فکر زدن کمپین برای کمک به بچه ایه که توی آفریقا دوست داره مسی رو ببینه، داره به اون کمک میکنه. نمیخوام بگم نباید به اون ور دنیا کمک کرد ولی اولویت های ما درست نیست.

دمت گرم حال کردم.:)

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 10 ماه بعد...

درود

امروز رفته بودم گل فروشی.. 

این گل فروشی ماهی قرمز هم داشت

دم در یک بچه کوچولو ایستاده بود داشت ماهی هارو نگاه میکرد بعد اومد داخل یواشکی به مامانش (مامانش داشت یه سبد سبزه کوچیک میخرید) گفت مامانی ماهی برام میخری، مادره یک نگاه به بچه کرد و آروم گفت الان پولم کافی نیست بعدا میام میخرم برات.. بچه هم گفت باشه.

وااای این دختر بچه چقدر مظلوم بود، چقدر فهمیده بود..

سریع رفتم یک تنگ خوشگل با چندتا ماهی و یک ماسک پلنگی (چون داشت خیلی نگاشون میکرد ) براش خریدم

رفتم دم در دادم دست دختر خانم گفتم خانم کوچولو اینم عیدی من به شما عزیزم.. (همونجا ماسک رو زد به صورتش)

گفت: وااای ممنونم عمو.. ( وای که چقدر با ادب بود )

مادرش گفت راضی به زحمت نبودیم گفتم جه زحمتی این عیدی کوچیک من بود به این دختر خانم زیبا...

تمام

وااای که چقدر خوب بود...

باهم دیگه عکسم کنار سبزه ها انداختیم ولی خوب دیگه اون بماند خاطره.....

 

  • لایک 23
  • ممنونم 3
  • حالم خوب شد 7
لینک به دیدگاه
Share on other sites

یه خاطره جالب بگم . چند وقت پیش توی شهر کاری داشتم. موقع برگشت یه دختر پسر کوچیک دست فروش بودن  حالا کاری به راست و دروغش ندارم گفتن گشنمونه یچیز بخر. منم چون شک داشتم به هر قیمتی شد از مغازه چیزی خریدم دادم بهشون و پول نقد ندادم. چند متر اینور تر اومدم سوار تاکسی بشم یه اقای مسنی وایساد و سوار شدم. صحبت که شد دیدم تقریبا بچه محله و مسیرش همون طرفه.. و توی مسیر هم  هرکسی رو میبینه سوار میکنه و صلواتی میرسونه به مقصدشون.  من چون مسیرم دور بود  دیدم حداقل 4.5 نفر دیگه رو هم بجز من سوار کرد و رسوند. 

این اتفاق هم جالب بود واسم شبیه کلید اسرار :))

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 5 ماه بعد...

درود.... امروز یک مورد خاص رو دیدم که خواستم با شما هم به اشتراک بزارم...

.

صبح رفتم بود یک سوپر مارکت که نون باگت بخرم، 

سوپر مارکت محل کارم بود، تقریبا هم بزرگه (خلوت هم بود)... من طبق معمول رفتم داخل و نشستم تا نون باگت هارو ببینم کدوم تازه تره بریزم داخل پلاستیک..

همینطور که داشتم نون هارو چک میکردم، دیدم یک خانم و بچه اش داخل هستن و دارن با فروشنده پچ پچ میکنن....(جلوی فروشنده ایستاده بودن)

چشمتون روز بد نبینه، یک دفعه یک کلمه خاص به گوش خورد، خواست یا ناخواسته گوشهام تیز شدن..

دیدم بله اون آقا داره پیشنهاد های بی شرمانه ای به اون خانم میده... دیدم داره اوضاع بی ریخت میشه،..داغ کرده بودم...

یک دفعه بلند شدم رفتم جلو..... 

+ به به اقا جلیل پور،  جانم بفرمایید.... (منو میشناخت، 1 سالی میشه خرید میکردم ازش)

- میرسم خدمتت، خانم یک لحظه تشریف بیارید بیرون،

-شرمنده من حرفهای اون بی شخصیت  رو شنیدم و خیلی هم متاسفم بابتش اما مشکلتون چی هست ؟ 

خانم: من شوهرم بخاطر بدهی زندان رفته، این بچه گرسنش بود اومده بودم بلکه یه چیزی بگیرم بدم این بچه بخوره اما اون آقا پیشنهاد کار دیگه ای به من داشت میداد..

* من کارتم همراهم نبود، یک مقدار پول نقد داشتم که میخواستم برای سالاد الویه خرید کنم، همون رو که تقریبا 200 تومن میشد رو دادم به خانم گفتم این چیزی نیست ولی حداقل ناهار امروز این بچه رو میشه تامین کرد...

خیلی تشکر کرد و رفت (یک خانم جوان + یک بچه) از نوع صحبت معلوم بود این خانم گدا نیست، فقط میخواسته یه چیزی برای بچش بگیره.. بعضی آدم ها از عرش به فرش میرسن.

رفتم تو فروشگاه، (با صدای بلند )گفتم چی میگفتی به این خانم

- به جان خودم آقا جلیل پور داشتم فقط راهنماییش میکردم...

گفتم خاک بر سر کثافتت کنن، بیشعور...

نون هارو هم جلوی بقیه پرت کردم توی صورتش

زدم بیرون.... 

----

فقط خوب شد توی اون لحظه اونجا بودم.. چون معلوم نبود چی میخواست بشه....

لینک به دیدگاه
Share on other sites

یبار یه آدم محتاج اومد دم خونه ، بنده خدا هی میگفت ناهار ناهار...من نفهمیدم چی میگه براش پول بردم پولو گرفت بعد گفت ناهار..ناهار می خوام 😶 از شانس بدش سالاد اولویه داشتیم من ساندویچ اولویه دادم بهش از پنجره دیدم دو تا گاز زد ساندویچُ پرت کرد تو خیابون😑

هفته بعد دوباره اومد دیگه بهش غذا ندادم اینم کار خیر🙄

ویرایش شده توسط ☕Coffee Addicted
لینک به دیدگاه
Share on other sites

درود به رفقای لیون

 

تقریبا دو سال پیش بود که به صورت اتفاقی  توی تلگرام با یک موسسه خیریه به اسم " مهر آفرین " آشنا شدم.

 

گفتم توی این پست با شما هم به اشتراک بذارم 

یک بخش جالب دارن به اسم نمی گذاریم خاموش شوند که تقریبا شبیه گلریزون هست و هر بار کسانی هستند که مشکلات پزشکی و درمانی دارن و و شرح حالشون و مبلغی که لازم دارن رو می نویسن و از طریق سایت ،خیرین پول واریز می کنن تا مبلغ تامین بشه (مثل پر شدن هدف استریمر ها )

 

چندتا مهدکودک هم دارن که یکی از اونا توی شهرستان خودمون (ورامین) هست

کلی کار عامه پسندانه دیگه هم دارن که از طریق پیج اینستاگرامشون انجام میشه.

 

این لینک اصلی وب سایت :  https://mehrafarinorg.ir/

این هم لینک اخرین پست نمی گذاریم خاموش شوند : https://mehrafarinorg.ir/posts/view/26970/26970-

 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 4 ماه بعد...

درود..... 

یه مورد حس خوب بود برای 3 روز پیش یعنی جمعه... ****واقعیت توی این 3 روز مونده بودم این موضوع رو بگم یا نه ****

جمعه عصر رفتم تعمیرگاه موتور برای تعویض روغن و سیم دسته کلاچ موتورم...

من صاحب تعمیرگاه رو چندساله میشناسم و در خوب بودنش شکی ندارم، اما یک شاگرد داره که تقریبا 4 سال هست داره براش کار میکنه...

شنیدم شاگردش دنبال یک وام هست، انگار بنده خدا هم پدرش مریضه و هم خواهرش، اینم خرجی خونه رو میده، از توی حرفها متوجه شدم صاحب کارشم تقریبا 10 تومن بهش داده، این بنده خدا هم دستش خالی هست، بخاطر گرونی جنس و .... خیلی بودجه نداشت که به شاگردش بده..

من گفتم حالا چقدر وام میخوای، گفت 5 تومن !! تعجب کردم،!!

گفتم فقط 5 تومن ؟، 

آره پدرم باید عمل بشه گیر 5 تومن هستم، رفتم بانک باید ضامن ببرم، از طرفی هم وام 5 تومنی رو باید 6.5 پس بدم....اگرم همه چی اوکی بشه 1 تا 2 ماه طول میکشه تا بهم بدن..

من توی همین زمان که داشت روغن موتورم رو تعویض میکرد، نگاهم رفت به دستاش، دستهای که داشتن میلرزیدن از استرس، نه سرما، یکم فکر کردم، (به قول خودمون یکم 2 2 تا 4 کردم بلاخره چون خودمم تازگی ها خرید داشتم، موجودی پس اندازم خیلی نبود در حد همون 7 تا 8 تومن بودش)

گفتم، خوب من یک نفر رو میشناسم میتونم برات وام بگیرم ، فقط چک میخواد ، میتونی چک بدی ، صاحب کارش گفت من چکهاش رو میدم... 

گفتم: ماهی چقدر میتونی بدی ؟

شاکرد: ماهی 1.5 میدم

گفتم: خوب 2 ماه رو میتونی 1.5 بدی ، یک ماه 2 تومن ؟ که 3 ماهه تسویه بشه؟

شاگرد: آره آره میتونم بدم، فقط چقدر باید برگشت بدم، سودش چقدره؟

گفتم سود نداره

شاگرد: کی پرداخت میشه، حتما میخواد 1 ماه طول بکشه!!

گفتم: نه شما چک هارو بده فردا صبح تو حسابته...

شاگرد: چشماش برق زد گفت جدی!!! وااااای از طرف من به اون بنده خدا  سلام برسون، بگو نوکرشم....و کلی تشکر و این حرفها....

گفتم: باشه حتما

صاحب کار: بفرما اقای جلیل پور این هم چک ها خدمت شما

گفتم حله من میرم هماهنگ میکنم با اون بنده خدا صبح میزنه به حسابت...

موقعی که داشتم میرفت چک هارو آروم تا کردم گذاشتم توی جیب صاحب کار، گفتم من  خودم اون  بنده خدا هستم، چک هم  نمیخواستم فقط برای رسمی تر شدن کار جلوی شاگردت گفتم چک، فقط شاگردت متوجه نشه پول از طرف من بوده..... صاحب کار هیچی نگفت... فقل کرده بود.... گفتم شب خوش و  رفتم.....

///

روز خودم ساخته شد که هیچ... روز یه جون دیگم ساخته شد....

امیدوارم هیچ وقت توی موقعیت های حساس مثل اون جوون قرار نگیرید، شرایط سختیه، اگه تونستید دست یک نفرو بگیرد، ما ایرانی ها آدم های خیلی خوبی هستیم اما متاسفانه دست و بالمون بستس، ای کاش........

ویرایش شده توسط Mr.jalilpour
  • لایک 17
  • ممنونم 5
  • حالم خوب شد 4
  • قلبم گرفت 1
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 11 ماه بعد...

درود درود

همیشه توی اینترنت این کلیپ های که یک نفر میره لوازم یک دست فروش رو یکجا میخره و طرف رو خوشحال میکنه برام خیلی لذت بخش بود، دلم میخواستم یکبار منم همچین کاری انجام بدم..

امشب رفته بودم بازار، شلوار بخرم اما اون چیزی که مورد نظرم بود رو پیدا نکردم....

همینجوری داشتم توی پیاده رو قدم میزدم تا برسم به پارکینگ دیدم یک دختر و پسر تقریبا 10 تا 14 ساله نشستن رو مقوا و یک بساطی هم پهن کردن دارن عروسک و کش بافت و اینجور چیزا میفروشن، همشم کار دست خودشون بود..

ازشون رد شدم رفتم تقریبا 1 کوچه جلوتر برگشتم یه نگاه کردم، نمیدونم چی شد که دوباره رفتم سمتشون، اینبار نشستم کنارشون و یکم باهاشون صحبت کردم..

2 تا شون رفته بودن زیر یه پتو و اینطوری خودشون رو گرم میکردن..

پدرشون فوت شده بود و کمک خرج خانواده شده بودن....

دختره گفت عمو امروز فقط یه دونه عروسک فروختم، شما نمیخوای برای بچه خودت عروسک بخری، خندیدم گفتم عموجون من هنوز زن هم ندارم چه برسه به بچه XD...

رفتم 2 تا شیر شکلات داغ براشون گرفتم، اولین بار بود همچین چیزی میخوردن، گفتم خوب اینا چند، اون چند، اینو چند میدی.. خلاصه قیمت همرو در آوردیم کل بساطشون شد 364 تومن..

گفتم من همرو میخوام

گفت عمو شما که بچه نداری، گفتم نه ندارم اما (دروغ گفتم) من توی مهدکودک کار میکنم، اینار میدم به بچه ها..

دستگاه پوز نداشتن زدم به کارت مادرش... چند دقیقه بعد مادرش زنگ زده به گوشی پسره، یه گوشی نوکیا داغون...

مادره فکر کرده بود میخوام اذتشون کنم، کلی تشکر کرد

صدای بغض مادر رو قشنگ میشد حس کرد... 

وقتی تمام بساط رو جمع کردیم یه لحظه گفتم خوب بزار من همه اینا رو مثلا با 10 هزار تومن به خودشون بفروشم تا خوشحالتر بشن.. اما یادم افتاد که من گفتم برای بچه های مهدکودک میخوام، پس بیخیالش شدم..

خلاصه پول بساط این 2 عزیز کوچولو خیلی خیلی کمتر از یک شلواری شد که من میخواستم بخرم

شب هم که رفتم خونه، مادرم تعجب کرده بود، میگفت رفتی شلوار بخری یا عروسک XD..

شب خوبی بود... امیدوارم هرجا که هستن سلامت باشن

 

 

 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پست در این تاپیک...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری


×
  • اضافه کردن...