رفتن به مطلب

مطالب شنیدنی و آموزنده


MoHaMaD
 اشتراک گذاری

Recommended Posts

  • کاربر ویژه

حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای! گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای ، گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟ گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای! گفتمش آنانکه میبینی بر او دل بسته اند ، گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای.

---------------------

در نبرد بین انسانهای سخت و روزهای سخت - این انسانهای سخت هستند که می مانند نه روزهای

سخت

-------------------

با این4 دسته از افراد کمتر معاشرت کنید: 1-آنهائی که از زندگی بیزارند و با همه دنیا سر جنگ دارند.2-آنهائی که مدام پشت سر دیگران غیبت می کنند.3-آنهائی که شکست و سر خوردگی های گذشته شما را به شما یادآوری می کنند.4-آنهائی که می خواهند شما را کنترل کنند.

-------------------------------

بهترین روزهایت را به کسانی هدیه کن که بدترین روزها در کنارت بوده اند

-------------------------------

از قول پروفسور حسابی نقل شده است ؛ روزی در آخر ساعت درس، یکی از دانشجویانم که دانشجوی دوره دکترا و اهل نروژ بود از من پرسید :

استاد! شما که از جهان سوم می آیید، جهان سوم کجاست؟

فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.

من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم.

به آن دانشجو گفتم :

جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد!

-----------------------------

نمی توان برگشت و آغاز خوبی داشت، اما می توان شروع کرد و پایان خوبی داشت

--------------------------------

حتی لاك پشت ها هم هنگامی كه بدانند به كجا می روند زودتر از خرگوش ها به مقصد می رسند

--------------------------

به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه میجویی،گاه اقبالی بزرگ است.

----------------------------

وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می شکند ، یک زندگی به پایان می رسد. وقتی تخم مرغ به وسیله نیروئی از داخل می شکند ، یک زندگی آغاز می شود.

تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز می شود.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • ارسال 1.3k
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

برترین ارسال کننده‌های این تاپیک

  • کاربر ویژه

داییم پرسید : چه طور به مدرسه می روی؟

گفتم : با اتوبوس.

داییم لبخند زد و گفت : من وقتی به سن تو بودم پا برهنه می رفتم ، آن هم ۱۲ کیلومتر.

داییم پرسید : چقدر بار می توانی برداری؟

گفتم : اندازه یک کیسه گندم.

دایم خندید و گفت : وقتی به سن تو بودم ارابه می کشایدم و گوساله از جا بلند می کردم.

داییم پرسید : چند بار تا به حال دعوا کردی؟

گفتم : دوبار ، هر دو بار هم کتک خوردم.

داییم گفت :وقتی به سن تو بودم هر روز دعوا می کردم ، یک ذره هم کتک نمی خوردم.

داییم پرسید : چند سالته؟

گفتم : نه سال و نیم.

آن وقت دایی بادی به غبغب انداخت و گفت : من وقتی به سن تو بودم ...ده سالم بود.!

ویرایش شده توسط nightkiler
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 3 هفته بعد...
  • کاربر ویژه

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد ...

در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟

شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت: هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش ک...ه تازه همدیگر را ملاقات کرده بودیم ، یادته...؟!

زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت : آره یادمه

شوهرش ادامه داد : یادته پدرت که فکر می کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!

زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می نشست گفت : آره یادمه، انگار دیروز بود

مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد : یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت: یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری ؟

زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و فرداش هم که رفتیم محضر و...!

مرد نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می شدم.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

حقیقتی کوچک

حقیقتی کوچک برای آنانی که می خواهند زندگی خود را 100% بسازند!!!

اگر

A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z

برابر باشد با

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26

(تلاش سخت) Hard work

H+A+R+D+W+O+ R+K

8+1+18+4+23+ 15+18+11= 98%

(دانش) Knowledge

K+N+O+W+L+E+ D+G+E

11+14+15+23+ 12+5+4+7+ 5=96%

(عشق) Love

L+O+V+E

12+15+22+5=54%

خیلی از ما فکر میکردیم اینها مهمترین باشند مگه نه؟!!!

پس چه چیز 100% را میسازد؟؟؟

(پول) Money

M+O+N+E+Y

13+15+14+5+25= 72%

Leadership

L+E+A+D+E+R+ S+H+I+P

12+5+1+4+5+18+ 19+9+16=89%

پس برای رسیدن به اوج چه کنیم؟

(نگرش) Attitude

1+20+20+9+20+ 21+4+5=100%

اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان عوض کنیم زندگی 100% خواهد شد.

نگرش همه چیز را عوض میکند، نگرشت را عوض کن همه چیز عوض میشود...

لینک به دیدگاه
Share on other sites

* اگر "مي کاشتي" نمي گفتي "اي کاشکي"!

* براي رسيدن به "جاي خوش" نبايد "جاخوش" کرد!

* اهل "تصميم" باش شرايط آماده "تسليم"است!

* با "سرعت و دقت" مي توان "مدال سبقت" گرفت!

* حرکت کن "شايد ببازي" حرکت نکني "حتما مي بازي"!

* کسي که "دست به سياه و سفيد" نمي زند "شطرنج باز" خوبي نيست!

* از ديگران "ياد کن" تا "ياد بگيري"!

* "عقده" خود کم انگاري. "غده" بدخيمي است!

* بايد خود را "زير سؤال" برد تا موفقيت "جواب" دهد!

* تنها "شباهت" انسان ها اين است که هر کس "شناسنامه خود را" دارد!

* "شکست" خوردي "شکسته" نباشي!

* "از جا کن" تا "از جا کنده نشوي"!

* با "تعلل" تصميم بگير تا با "تعجيل" تسليم نشوي!

* "هدف را از "هوس" تميز دهيم!

* شايد "نبرديم" ولي هنوز "نمرديم"!

* اگر ديگران را "همراه " ساختي، مسير را "هموار" ساختي!

* براي "پيشرفت" بايد مدام "پيش رفت!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

فوایـد گـاو بـودن !

32.gif

معلمی از دانش آموزانش خواست "فواید گاو بودن" را بنویسند و نوشته ای که در زیر می خوانید تمام و کمال انشای آن دانش آموز است:

با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.

اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم.

البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.

من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.

هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.

بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.

مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته درست می کنند.

هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست.

همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.

وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد، نگران جهیزیه اش نیست.

نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند، یا بدتر از آن پاچه خواری کند.

گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد. تازه وقتی هم که عروسی می کنند اینهمه بیا برو، بعله برون، خواستگاری، مهریه، نامزدی، زیر لفظی، حنا بندان، عروسی، پاتختی، روتختی، زیر تختی، ماه عسل، و زبونم لال طلاق و طلاق کشی و... ندارند.

گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.

آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.

شاعر در این باره میگوید :

سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست

سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست

هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.

نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.

گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند.

گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند.

شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟

شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟

گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند.

شما تاکنون یک گاو معتاد دیده اید؟

گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟

آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.

ما از شیر، گوشت، پوست، حتی روده و معده ی گاو استفاده می کنیم.

آقای ... معلم خوب ما گفته که از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها که البته زشت است استفاده می شود.

ما حتی از دستشویی بزرگ گاو (پشگل) هم استفاده می کنیم.

تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟

آیا دیده اید گاوی زیرآب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟

تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟

آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند ؟

یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟

و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.

تازه گاوها نیاز به ماشین ندارند تا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.

هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند. البته شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است :

گمون کردی تو دستات یه اسیرم

دیگه قلبم رو از تو پس میگیرم

دیده اید گاو نری به خاطر بدست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید : "عاشقت هستم"؟! سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ؟!

دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند؟!

گاوها در جامعه شان فقر ندارند.

گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.

آنها شرمنده زن و بچه شان نمی شوند.

رویشان را با سیلی سرخ نگه نمیدارند.

هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمی خورد.

هیچ گاوی غمباد نمی گیرد.

هیچ گاوی رشوه نمی گیرد.

هیچ گاوی اختلاس نمی کند.

هیچ گاوی آبروی دیگری را نمی ریزد.

هیچ گاوی خیانت نمی کند.

هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمی شکند.

هیچ گاوی دروغ نمی گوید.

هیچ گاوی آنقدر علف نمی خورد که از فرط پرخوری تا صبح خوابش نبرد در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.

هیچ گاوی گاو دیگر را نمی کشد.

هیچ گاوی...

اگر بخواهم هنوز هم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء می خورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.

اما

به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید ...

لباس ما از گاو است، غذایمان از گاو، شیر و پنیر و کره و خامه ... همه از گاو

ولی با همه منافع يادشده هیچ گاوی نگفت : من ... بلکه گفت: مـــــــــااااااا

لینک به دیدگاه
Share on other sites

توصیه مدیریتی

مرسدس بنز و موتور گازی

يارو نشسته بوده پشت بنز آخرين سيستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان ميرفته، يهو ميبينه يك موتور گازي ازش جلو زد! خيلي شاكي ميشه، پا رو ميگذاره رو گاز، با سرعت دويست از بغل موتوره رد ميشه. يك مدت واسه خودش خوش و خرم ميره، يهو ميبينه متور گازيه غيييييژ ازش جلو زد! ديگه پاك قاط ميزنه، پا رو تا ته ميگذاره رو گاز، با دويست و چهل تا از موتوره جلو ميزنه. همينجور داشته با آخرين سرعت ميرفته، يهو ميبينه، موتور گازيه مثل تير از بغلش رد شد!! طرف كم مياره، راهنما ميزنه كنار به موتوريه هم علامت ميده بزنه كنار. خلاصه دوتايي واميستن كنار اتوبان، يارو پياده ميشه، ميره جلو موتوريه، ميگه: آقا تو خدايي! من مخلصتم، فقط بگو چطور با اين موتور گازي كل مارو خوابوندي؟! موتوريه با رنگ پريده، نفس زنان ميگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بيامرزه واستادي... آخه ... كش شلوارم گير كرده به آينه بغلت

نتیجه اخلاقی

اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ایی دارند ببینید کش شلوارشان به کجای یک مدیر گیر کرده

ویرایش شده توسط Hamed
لینک به دیدگاه
Share on other sites

داشنگاه کبمريج انگلتسان تقحيقي روي روش خوانده شدن کملات در مغز اجنام شده است که مخشص مي کند که مغز انسان تهنا حروف اتبدا و اتنها ي کلمات را پدرازش کرده و کمله را مي خواند. به هيمن دليل است که با وجود به هم ريتخگي اين نوتشه شما تواسنتيد آنرا بخاونيد

حالا اگه برگردی میبینی که نمی تونی بخونیش چون ذهنت فهمید و عکس العمل نشون میده

عجب ذهنی داریم خداییش

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

به گزارش سرویس علمی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، مایعات چگونه می توانند مایع باشند؟ این سوالی است که فیزیکدانان دانشگاه تکنولوژی ویتنام در تلاش برای یافتن پاسخی به این سوال هستند.

نتایج تحقیقات صورت گرفته نشان می دهد، حالت چسبندگی کوارک گلوئون پلاسما بسیار کمتر از مقداری است که در تئوری های قبلی مطرح شده بود.

مایعات با قدرت چسبندگی بسیار بالا مانند عسل از اصطکاک داخلی قوی برخوردار هستند و مایعات کوانتومی مانند سوپر هلیوم مایع از گرانروی (ویسکوزیته) بسیار پایینی برخوردار است.

در سال 2004 میلادی نظریه پردازان مدعی شدند که در نظریه کوانتومی، ویسکوزیته پایین تری برای مایعات در نظر گرفته شده است. با استفاده از شیوه های نظریه استرینگ، پایین‌ترین نسبت ممکن گرانروی (ویسکوزیته) اعلام شد که سوپر هلیوم مایع بسیار بالاتر از این آستانه قرار داشت.

اندازه گیری های صورت گرفته در سال 2005 نشان داد که گرانروی کوارک گلوئون پلاسما به ندرت بالاتر از حد اعلام شده است.

گرانروی کوارک گلوئون پلاسما را نمی توان به طور مستقیم محاسبه کرد و این مساله به چند شاخص فیزیکی دیگر بستگی دارد. رفتار این مایع چنان پیچیده است که باید از روش های مختلف برای سنجش گرانروی آن استفاده کرد. با استفاده از نظریه استرینگ محققان دریافتند که نظریه میدان کوانتومی کوارک گلوئون پلاسما در ابعاد بالاتر به فیزیک سیاه چاله ها مربوط می شود.

با این حال «دومینیک اشتاین ادر» از محققان موسسه فیزیک نظری وین معتقد است، رکورد گرانروی بسیار پایین این مایع ممکن است در آینده شکسته شود.

کوارک گلوئون پلاسما بسیار داغ توسط شتاب دهنده یون سنگین در برخورد دهنده هادرون بزرگ (LHC) تولید شده است.

این برخورد دهنده پر انرژی ترین شتاب دهنده ذرات جهان است که توسط سازمان تحقیقات هسته‌یی اروپا (CERN) در نزدیکی شهر ژنو سوئیس ساخته شده است.

ایسنا

لینک به دیدگاه
Share on other sites

این مطلب را تا آخر بخوانید و تو این 30 ثانیه که تست رو انجام میدی به اتفاقی که می افته کمی فکر کنید  لطفا به سوالات زیر به سرعت پاسخ دهید: نتیجه چیست؟

   اگر واقعا میخوای درست کار کنه اولا که جوابها رو خیلی سریع جواب بده و گزینه آخر هم خیلی سریع انتخاب کن

    

                                                     2+2

    

    

    

                                                     4+4

        

                                                     8+8

                                                   16+16

    

    

    

                             خیلی سریع عددی بین 12 تا 5 انتخاب کنید. انتخاب کردید?

                                                    .

                                                    .

                                                    .

                                                    .

                                              حالا برید پایین

                                                       .

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.    

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

عدد انتخابی شما 7 بود؟

باید 95% عدد 7 باشه نه اینکه آخر پست رو یه لحظه دیده باشی  اگر میخوای بده یکی از اطرافیانت این پست رو تست کنه خودت ببین

    این آزمایش توسط یکی از محققان برجسته در زمینه مطالعات ذهنی در امریکا، پرفسور "مک کین" انجام شد در این آزمایش با طرح 4 سوال اول ذهن شما شرطی شده و در هنگام انتخاب عددی بین 12 تا 5 ابتدا ذهن این دو عدد راجمع می کند یعنی 17 ولی 17 بین دو عدد12 تا 5 نیست. ذهن اتوماتیک به عدد 7 می رسد که از 5 هم بزرگتر است. این آزمایش انقلاب بزرگی در آزمایشات رفتاری ذهن نسبت به آموخته های ما از دوران کودکی و اجتماع و آنچیزی که شبانه روز از طریق رسانه ها به ما میرسد ایجاد کرده است. طبق نتیجه تحقیقات مردم وقتی ذهنشان شرطی شد از انتخاب یا تفکر در جهت دیگر می ترسند و در دراز مدت استقلال فکری هر کس مسائل پیرامونش می شود نه تفکرات واقعی خودش. به گفته دانشمندان: بیشتر فکر کنید و از بیان نتایجی که می رسید نترسید

لینک به دیدگاه
Share on other sites

مهم!!!!!

در صورتی که در فرودگاه خانم یا آقایی آمد و از شما خواهش کرد تا ساک یا کیف او را در بارهای خود قرار دهید، چون او ظرفیت بارش تکمیل شده، به هیچ وجه چنین درخواستی را قبول نکنید که ممکن است ناخواسته قاچاقچی مواد مخدر شوید و در فرودگاه مقصد دستگیر شده و به اعدام محکوم شوید!

هم اکنون ایرانیان زیادی در کشورهای عربی، مالزی و اندونزی در صف اعدام قرار دارند فقط به خاطر اینکه مثلا یک نفر به آنها گفته میشه چمدان من را هم شما ببرید؟! من ظرفیت بارهام تکمیل شده!

و بدین ترتیب فرد ساده لوح گول می خورد قربانی مواد مخدر می شود. و به این سادگی قاچاقچیان چمدانهای خودشان را با نام دیگران رد و بدل می کنند تا از گزند دستگیر شدن در امان بمانند!

در فرودگاه ها همیشه مراقب این موارد باشید و سریع گول احساسات را نخورید که برای شما گران تمام می شود! نه گفتن به خواسته های شوم دیگران را از هم اکنون یاد بگیرید

!

آنچه در این میان بیشتر جلب توجه می‌کند این است که قاچاقچیان برای اجرای نقشه‌های خود حتی حاضرند افراد بی‌گناهی را قربانی کنند. برخی از آنها با حضور در فرودگاه‌های مورد نظرشان و شناسایی مسافرانی که قصد عزیمت به کشورهایی نظیر کشورهای حاشیه خلیج فارس یا جنوب شرق آسیا را دارند، با این بهانه که بارشان سنگین‌تر از حد مجاز است، از طعمه‌شان که بار کمتری دارد، می‌خواهند یکی از ساک‌های آنها را برایشان به آن سوی گیت حمل کند.

حال آنکه قاچاقچیان از قبل در داخل این ساک که معمولا ساکی کوچک یا حتی کیف لپ‌تاپ است، محموله مواد مخدر را جاسازی کرده‌اند و اگر در هنگام بازرسی، محموله کشف نشد، پس از گذر از گیت امنیتی ساک را از طعمه‌شان پس می‌گیرند و اگر هم محموله کشف شد، آن وقت این مسافر از همه جا بی‌خبر است که به‌عنوان قاچاقچی دستگیر خواهد شد

برخی قاچاقچیان نیز بعد از شناسایی مسافران، با این بهانه که فردی در فرودگاه کشور مقصد منتظر بسته ارسالی آنهاست، از مسافران می‌خواهند که در ازای دریافت مبلغی نسبت به انتقال بسته آنها اقدام کنند. حال آنکه از قبل در بسته مورد نظر مواد ‌مخدر جاسازی کرده‌اند و با این شگرد قصد انتقال محموله خود را دارند.

بنابراین به مسافران توصیه می‌شود به هیچ عنوان بار و محموله اضافی از افراد ناشناس دریافت نکنند، چرا که درصورت دستگیر شدن در کشورهای مقصد، مجازات سختی - حتی اعدام- در انتظار آنها خواهد بود و این در حالی است که برای این افراد، از دست پلیس، وزارت امورخارجه و دولت ایران هیچ کاری ساخته نیست؛ چرا که از آنها مواد‌ مخدر کشف شده و باید طبق مقررات کشور مورد نظر با این افراد برخورد شود

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

فقط چند نمونه عکس

حالا سایپا میاد چیکار میکنه

بدبخت بیچاره بشین بجای اینکه قیمت ببری بالا به فکر ایمنی و کیفیت محصولاتت باش با ایرانخودرو هم هستم

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

نرم‌افزار ايراني سنجش سرعت اينترنت، از طريق مرورگر وب توسط كاربر نهايي و به منظور بررسي كيفيت اتصال مورد استفاده قرار مي‌گيرد و با هدف ايجاد نظارت دقيق، جامع و پويا در نقاط مختلف كشور نصب شده است و به كاربر امكان مي‌دهد كه در ساعات مختلف شبانه‌روز و در وضعيت‌هاي متفاوت، سرعت و كيفيت اينترنت خود را مورد آزمايش قرار دهد.

به گزارش (ايسنا)، با توجه به اينكه خريد نرم‌افزار‌هاي خارجي، هزينه قابل توجهي دربردارد؛ سازمان فن‌آوري اطلاعات با بهره‌گيري از توان علمي نيروهاي متخصص داخلي به طراحي سيستم جامع ارزيابي سرعت و كيفيت اينترنت اقدام كرده است.

اين نرم‌افزار كه به‌صورت متن باز طراحي شده است، به سادگي قابل توسعه بوده و امكان پشتيباني از آن امكان‌پذير و قادر است انجام آزمون‌هايي هم‌چون آزمون سرعت، آزمون صوت، آزمون تصوير و آزمون مسيريابي را براي كاربر فراهم كند.

*سامانه مديريت ضريب نفوذ اينترنت كشور

ضريب نفوذ كاربران اينترنت، يكي از متداول‌ترين شاخص‌هاي جهاني در عرصه‌ي فناوري اطلاعات است كه به منظور سنجش كشور‌ها و رتبه‌بندي آنها مورد استفاده قرار مي‌گيرد. از اين ‌رو لزوم به روز‌ بودن اطلاعات درباره تعداد كاربران اينترنت جهت برنامه‌ريزي و مديريت توسعه‌ي اينترنت و ارائه‌ي آمارهاي لازم به مجامع مختلف، امري كاملا ضروري به نظر مي‌رسد.

معاونت توسعه و مديريت شبكه‌ي سازمان فن‌آوري اطلاعات، به منظور تهيه‌ي مكانيزم‌هاي دقيق محاسبه ضريب نفوذ اينترنت، اقدام به تعريف پروژه‌ي تعيين فرمول ضريب نفوذ اينترنت كرده است كه با استفاده از اطلاعات شاخص‌هاي مهم شبكه و اينترنت، تعداد كاربران را محاسبه مي‌كند.

هدف از اين پروژه تعيين ضريب نفوذ واقعي اينترنت و اصلاح آمار داخلي و بين‌المللي است كه داراي امكان جمع‌آوري، نگهداري براساس تاريخ، محاسبه و به روز‌رساني نرخ ضريب نفوذ، تفكيك و گزارش‌دهي است.

سامانه‌ ضريب نفوذ اينترنت كشور، اطلاعات مربوط به شبكه را از مراجع دارنده‌ي آن جمع‌آوري مي‌كند و با انجام پردازش برروي اطلاعات، گزارش‌هاي مختلفي از وضعيت ضريب نفوذ اينترنت را در كشور ارائه مي‌دهد.

با توجه به اين كه پورتال جمع‌آوري داده‌هاي محاسبه‌ي ضريب نفوذ اينترنت به عنوان مرجعي براي ارائه‌ي گزارش ضريب نفوذ اينترنت در كشور خواهد بود، طراحي اين سامانه به‌گونه‌اي صورت گرفته است كه كاربران بتوانند به آساني و با سرعت مناسب از گزارش‌هاي موجود استفاده كنند.

علاقه‌مندان براي استفاده از اين نرم‌افزار مي‌توانند به سايت سازمان تنظيم مقررات و ارتباطات راديويي به آدرس www.cra.ir و يا سايت مركز متما وابسته به سازمان فناوري اطلاعات ايران با آدرس www.matma.ir مراجعه كنند.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

امپراتوری سامسونگ: ایده یک برنج فروش

مجموعه سامسونگ کره جنوبی شامل شرکت های متعدد فعال در زمینه های مختلف مانند الکترونیک، صنایع سنگین، خودروسازی، ساختمان سازی، امنیت، بیمه، تبلیغات و غیره است.

به گزارش جذاب نیوز، تعداد کارکنان شرکت های زیرمجموعه سامسونگ، 344 هزار نفر است.

مقر مرکزی مجموعه سامسونگ در شهر سئول پایتخت کره جنوبی

این مجموعه در سال 2010 توانست 220 میلیارد دلار سود کسب کند. این میزان سود، دو برابر درآمد سرانه ملی کشورهایی چون قطر، کویت، مراکش و عراق است.

اگر سامسونگ یک کشور بود بر اساس آمارهای سال 2006 می توانست رتبه 35 در بزرگترین اقتصادهای بزرگ جهان را داشته باشد.

مقر مرکزی مجموعه سامسونگ در شهر سئول پایتخت کره جنوبی

آغاز فعالیت مجموعه شرکت های سامسونگ داستان جالبی دارد." لیی بیونگ چول " (Lee Byung-chul ) بنیانگذار سامسونگ در سال 1938 میلادی، مغازه ای برای فروش شکر و برنج راه اندازی کرد و نام آن را " سام – سونگ " گذاشت.

مغازه قدیمی موسس سامسونگ برای فروش شکر و برنج

او از مغازه فروش شکر و برنج ، کار خود را ارتقاء داد تا شرکت های زیرمجموعه سامسونگ امروز در اکثر زمینه ها، حرفی برای گرفتن داشته باشند.

سامسونگ به زبان کره ای به معنای " سه ستاره " است. منظور " پیونگ چول " از سه ستاره، اهداف سه گانه شرکتش بود:

اینکه بزرگ و پدرقدرت باشد و تا ابد باقی بماند.

یکی از شهرهای سامسونگ در کره جنوبی

دفاتر شرکت سامسونگ در یک یا چند ساختمان خلاصه نمی شود بلکه این شرکت، هشت شهر از شهرهای کره جنوبی را به نام شهرهای دیجیتالی سامسونگ در اختیار دارد. در این شهرها کارمندان سامسونگ مشغول به فعالیت هستند. این شهرها دارای بانک، بیمارستان، ورزشگاه، رستوران و شهربازی هستند

رفت و آمد میان این هشت شهر مثل رفت و آمد میان دو کشور است. همه خودروها و افرادیی که به و از این شهرها وارد و خارج می شوند تحت بازرسی قرار می گیرند.

نباید هیچ گونه موبایل، دوربین، لپ تاپ یا کارت اعتباری از شرکت سامسونگ خارج شود. هر وسیله ای که در این شهرها استفاده می شود در این شهرها، باقی می ماند.

کارمندان جدید در سامسونگ نه تنها در زمینه فنی بلکه درباره انجام کار گروهی نیز آموزش می بینند . شعار کارکنان سامسونگ این است:" به سامسونگ افتخار می کنیم"

برج های مسکونی کارکنان سامسونگ

سامسونگ امکانات بسیاری برای کارمندان خود فراهم کرده است. کارمندان این شرکت از خانه های گرانقیمت و مدارس ویژه برای فرزندانشان برخوردارند.

سود سامسونگ از سود شرکت های مانند مایکروسافت، گوگل و اپل نیز بیشتر است

شرکت سامسونگ دارای 50 هزار پژوهشگر است. این تعداد برابر با همه پژوهشگران در همه زمینه ها در کشور مصر و دو برابر تعداد پژوهشگران در اردن است.

یکی از مراکز پژوهشی سامسونگ

مجموعه سامسونگ دارای شرکت های متعدد فعال در زمینه های مختلفی است که به برخی از آنها اشاره می شود.

- شرکت الکترونیک سامسونگ : تولید کننده گوشی های موبایل، تلویزیون و دیگر وسایل الکترونیک که روزانه از آنها استفاده می کنیم.

شرکت مهندسی سامسونگ: یکی از دو شرکتی بود که در ساخت برج های خلیفه دبی (بلندترین برج دنیا) و برج تایپه 101 مشارکت داشت. این شرکت به همراه دیگر شرکت ساختمانی سامسونگ یعنی و شرکت سی اند تی ، به ترتیب در رتبه های 35 و 72 بزرگترین شرکت های ساختمانی جهان قرار دارند.

برج خلیفه دبی بلندترین برج جهان

برج تایپه (تایوان)

شرکت های بیمه (دارای رتبه 14 در فهرست بزرگترین شرکت های بیمه جهان)، شرکت خدمات امنیتی سامسونگ، شرکت تبلیغاتی شیل (دارای رتبه 19 در فهرست بزرگترین شرکت های تبلیغاتی جهان)

مجسمه "چونل" پایه گذار سامسونگ

لینک به دیدگاه
Share on other sites

ببینم کسی نمیدونه فرم استخدام در شهر ساسونگ رو کجا میدن؟

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.

ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….

وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش

باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …

زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری!!!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

دو گدا تو يه خيابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. يکيشون يه صليب گذاشته بود جلوش، اون يکي يه ستاره داوود...

مردم زيادي که از اونجا رد ميشدن به هر دو نگاه ميکردن ولي فقط تو کلاه اوني که پشت صليب نشسته بود پول مينداختن.

يه کشيش که از اونجا رد ميشد مدتي ايستاد و ديد که مردم فقط به گدايي که پشت صليبه پول ميدن و هيچ کس به گداي پشت ستاره داوود چيزي نميده.

رفت جلو و گفت: رفيق بيچاره من، متوجه نيستي؟ اينجا يه کشور کاتوليکه، تازه اينجا مرکز مذهب کاتوليک هم هست.

پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتي جلوت پول نميدن، به خصوص که درست نشستي بغل دست يه گداي ديگه که صليب داره جلوش.

در واقع از روي لجبازي هم که باشه مردم به اون يکي پول ميدن نه به تو.

گداي پشت ستاره داوود بعد از شنيدن حرفهاي کشيش رو کرد به گداي پشت صليب و گفت: هي "موشه" نگاه کن کي اومده به برادران "گلدشتين*" بازاريابي ياد بده؟!

* گلدشتين يه فاميل معروف يهودي است.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

مامانم گفت برو ميوه بگير شب مهمون داريم !

گفتم بارون مياد؟ من نميرم !

گفت پاشو برو گمشو بگير بيا ببينم !

بدوووووووووو

رفتم ميوه گرفتم قشنگ تو بارون دوش گرفتم

... خيسِ خيس شدم رسيدم خونه ؟

درُ باز كردم :

بابام : )))) اَاااا اينو ببين مثل موشِ آب كشيده شده !

خواهرم : =))))) نه بابا مثل اردك ماهى شده !

مامانم : =)))))))) آخى نگيد اين حرفارو بچم ؟؟؟

بچم همون خرى كه بوده هستش !!!

فقط يه ذره خيس شده !!!!

همون لحظه هم داداش كوچيكم اومده ميگه :

چطورى خره ؟؟؟؟ !!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

اینجا خوب امتیاز خیرات میکنن :D چه راحت با کپی کردن مطالب از سایتها( که ربطی به کامپیوتر هم نداره)امتیاز میگیرید . بعضیها که با کلی ترجمه و کلی وقت راجع به معرفی یک قطعه جدید و کلی اطلاع رسانی 2 امتیاز هم نمیگیرن. (آفرین به این میگن مدیریت بحران. هر جا امتیاز منفی گرفتیم میایم اینجا با یه داستان و تحریک احساسات کلی امتیاز درو میکنیم) :lol:

اگه راست میگم بهم امتیاز بدید B)

ویرایش شده توسط Core iMan
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

شوهر مريم چند ماه بود که در بيمارستان بسترى بود. بيشتر وقت‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مى‌کرد و کمى هوشيار مى‌شد. امّا در تمام اين مدّت، مريم هر روز در کنار بسترش بود.

يک روز که او دوباره هوشياريش را به دست آورد از مريم خواست که نزديک‌تر بيايد.

مريم صندليش را به تخت چسباند و گوشش را نزديک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود.

شوهر مريم که صدايش بسيار ضعيف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت:

«تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده‌اى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانه‌مان را از دست داديم، باز هم تو پيشم بودى. الان هم که سلامتيم به خطر افتاده باز تو هميشه در کنارم هستى. و مى‌دونى چى مي‌خوام بگم؟»

مريم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مى‌خواى بگى عزيزم؟»

شوهر مريم گفت: «فکر مى‌کنم وجود تو براى من بدشانسى مياره!»

آرزو

همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛

نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟"

گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد!

چشمانش رابست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت : حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....

سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ، با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!

حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!

پیری برای جمعی سخن میراند

لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار

خندیدند....

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

او لبخندی زد و گفت:

وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،

پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه

میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

چوپاني مشغول چراندن گله گوسفندان خود در يك مرغزار دور افتاده بود. ناگهان سر و كله ي يك اتومبيل جديد كروكي از ميان گرد و غبار جاده هاي خاكي پيدا شد. راننده ي آن اتومبيل كه يك مرد جوان بسيار شيک پوش، با لباس هاي مارک دار سرش را از پنجره اتومبيل

بيرون آورد و پرسيد: اگر من به تو بگويم كه دقيقا چند راس گوسفند داري، يكي از آنها را به من خواهي داد؟

چوپان نگاهي به جوان تازه به دوران رسيده و نگاهي به رمه اش كه به آرامي در حال چريدن بود، انداخت و با وقار خاصي جواب مثبت داد.

جوان، ماشين خود را در گوشه اي پارك كرد و كامپيوتر Notebook خود را به سرعت از ماشين بيرون آورد، آن را به يك تلفن راه دور وصل كرد، روي اينترنت وارد صفحه ي NASA شد، جايي كه مي توانست سيستم جستجوي ماهواره اي (GPS) را فعال كند. منطقه ي چراگاه را مشخص كرد، يك بانك اطلاعاتي با 60 صفحه ي كاربرگ Excel به وجود آورد و فرمول پيچيده ي عملياتي را وارد كامپيوتر كرد. بالاخره 150 صفحه ي اطلاعات خروجي سيستم را توسط يك چاپگر مينياتوري همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالي كه آنها را به چوپان مي داد، گفت: شما در اينجا دقيقا 1586 گوسفند داري.

چوپان گفت: درست است. حالا همان طور كه قبلا توافق كرديم، مي تواني يكي از گوسفندها را ببري.

آنگاه به نظاره ي مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبيلش بود، پرداخت. وقتي كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقيقا به تو بگويم كه چه كاره هستي، گوسفند مرا پس خواهي داد؟

مرد جوان پاسخ داد: آري! چرا كه نه؟

چوپان گفت: تو يك مشاور هستي.

مرد جوان گفت: راست مي گويي، اما به من بگو كه اين را از كجا حدس زدي؟

چوپان پاسخ داد: كار ساده اي است. بدون اينكه كسي از تو خواسته باشد، به اينجا آمدي. براي پاسخ دادن به سوالي كه خود من جواب آن را از قبل مي دانستم، مزد خواستي. مضافا اينكه هيچ چيز راجع به كسب و كار من نمي داني، چون به جاي گوسفند، سگ مرا برداشتي!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

حکايت است که پادشاهي از وزيرخدا پرستش پرسيد:

بگو خداوندي که تو مي پرستي چه مي خورد، چه مي پوشد ،

و چه کار مي کند و اگر تا فردا جوابم نگويي عزل مي گردي.

وزير سر در گريبان به خانه رفت .

وي را غلامي بود که وقتي او را در اين حال ديد پرسيد که

او را چه شده؟

و او حکايت بازگو کرد.

غلام خنديد و گفت : اي وزير عزيز اين سوال که جوابي آسان دارد.

وزيز با تعجب گفت : يعني تو آن ميداني؟ پس برايم بازگو ؛

اول آنکه خدا چه ميخورد؟

- غم بندگانش را، که ميفرمايد من شما را براي بهشت و قرب

خود آفريدم. چرا دوزخ را برميگزينيد؟

- آفرين غلام دانا.

- خدا چه ميپوشد؟

- رازها و گناه هاي بندگانش را

- مرحبا اي غلام

وزير که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب

به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد

ولي باز در سوال سوم درماند، رخصتي گرفت و شتابان به جانب

غلام باز رفت و سومين را پرسيد.

غلام گفت : براي سومين پاسخ بايد کاري کني.

- چه کاري ؟

- رداي وزارت را بر من بپوشاني، و رداي مرا بپوشي و مرا بر اسبت

سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببري تا پاسخ را باز گويم.

وزير که چاره اي ديگر نديد قبول کرد وبا آن حال به دربار حاضر شدند

پادشاه با تعجب از اين حال پرسيد اي وزير اي چه حاليست تو را؟

و غلام آنگاه پاسخ داد که اين همان کار خداست اي شاه که

وزيري را در خلعت غلام و غلامي را در خلعت وزيري حاضر نمايد.

پادشاه از درايت غلام خوشنود شد و بسيار پاداشش داد و او را

وزير دست راست خود کرد.

ویرایش شده توسط nightkiler
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور

شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو

این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون

(راز خوشبختیشونو)بفهمند.سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی

چطور ممکنه؟ شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه:بعد از ازدواج برای ماه

عسل به شمیلا رفتیم،اونجا برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب

کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم

سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زین انداخت همسرم خودشو جمع

و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه

افتاد.بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به

اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم .

وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک

کرد و اونو کشت.سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی روانی؟ حیون بیچاره رو

کشتی!دیونه شدی؟" یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولته

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پست در این تاپیک...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری


×
  • اضافه کردن...