رفتن به مطلب

مطالب شنیدنی و آموزنده


MoHaMaD
 اشتراک گذاری

Recommended Posts

به جهان پهلوان تختی گفتند: وقتی بر روی سکوه میری و مدال طلا رو به گردنت میندازند چه حسی داری؟

جهان پهلوان تختی گفت؛ همیشه کمرم رو بیشتر خم میکنم!!!!

( نسبت به نفر دوم و سوم )

پ.ن: روحش شاد، یادش گرامی باد.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • ارسال 1.3k
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

برترین ارسال کننده‌های این تاپیک

سلام

چه دنیای عجیبی هست!

خدا می بیند و آبروی بندگانش را حفظ میکند!

ولی بنده نمی بیند و آبروی دیگران را میبرد!!!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام

بهلول دانا.

روزی خلیفه خواست بهلول را سرکار بگذارد.

خلیفه گفت: بهلول، انگور نجس است؟

بهلول گفت: نه!

خلیفه گفت: کوزه نجس است؟

بهلول گفت: نه!

خلیفه گفت: آفتاب نجس است؟

بهلول گفت: نه!

خلیفه گفت: پس چطور انگور داخل کوزه برود و زیر آفتاب برود نجس میشود؟!

بهلول در جواب گفت؛ من اگر مشتی خاک بر روی سرت تو بپاشم سرت میشکند؟

خلیفه گفت: نه!

بهلول گفت؛ اگر آب بر روی سرت بریزم سرت می شکند؟

خلیفه گفت: نه!

بهلول گفت؛ اگر خاک و آب را با هم مخلوت کنم و خشتی درست کنم و بگذارم زیر آفتاب تا بپزد و آن خشت را به سر تو بزنم آیا سرت می شکند؟

خلیفه گفت: آری می شکند!

بهلول گفت؛ حال جواب سؤالت را گرفتی!!!!!!!

یا حق

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام

بحث شاعران برزگ ایران و دکتر انوشه و من!!!

حافظ گفت: به خال هندویت دادم سمرقند بخارا را .....

امیر نظام گروسی گفت: سمرقند و بخارا که ارزشی ندارند!

من میدهم جانم را .....

دکتر انوشه چند سال پیش گفت: جان را که به گور می سپارند!

من میدهم روحم را .....

( که این جمله را بر سر در مکان مهمی زدند )

اما من میگویم؛ روحت که از آن تو نیست که می بخشی، از آن خداست!!!

من میدهم " عشقم " را که قیمت ندارد، به گور نمی سپارندش و جاودان است، و از آن خودم است!!!

منبع: دلم!

ویرایش شده توسط ایمان شادکام
لینک به دیدگاه
Share on other sites

در جاده زندگی .....

چپ و راست داریم ولی ......

توقف نداریم مگر آنکه بمیریم!!!

منبع: دلم!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

داستان جالب زندگی استاد شهریار خدای شعر معاصر!

استاد شهریار در جوانی فکر میکنه که معشوقش چه شکلیست؟!

با اینکه سال هفتم پزشکی بود و نقاش نبود ولی نقاشی از چشم معشوقش که بهش فکر میکرد کشید که بسیار زیبا بود!

استاد شهریار پس از 2/5 سال به فکر معشوق بودن، در میدان تربار تبریز با دختر خانمی برخورد میکنه و میگه: تو کجا بودی فدات شم!

خانم میگه: شما!!!

استاد شهریار گفت: بابا من 2-3 ساله دنبال تو میگردم!

خلاصه جمعیت جمع میشن و فکر میکنند طرف زده به سرش و پلیس میاد، استاد شهریار آدرسی داخل زنبیل دختر خانم میندازه و میگه: من شاید از اونجا برم ولی سرایدار میزارم تا اومدی آدرس جدید منو بده!

استاد شهریار بعد از رفتن از اون خونه سرایداری گذاشت و گفت؛ روزی یک خانمی میاد سراغ منو میگیره و تو آدرس جدید منو بهش بده!

خلاصه بعد از 16 سال استاد شهریار پزشکی رو رها میکنه و به شعر عارفانه روی میاره!

اون خانم بعد از 16 سال میاد و آدرس از سرایدار میگیره و به دیدار استاد شهریار که در بیمارستان بستری بود میره!

استاد شهریار که اون خانم رو می بینه اون شعر معروف رو میگه که ....

آمدی، جانم به قربانم ولی حالا چرا؟!

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟!

یا حق.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

کسی را دوست بدار که "دوستت دارد",حتی اگر غلام درگاهت باشد؛

 

و دست بکش از دوست داشتن کسی که "دوستت ندارد",حتی اگر سلطان قلبت باشد...

 

فراموش نکن که "زمان" آدم وفادار را مشخص می کند نه "زبان"....

 

دریا برای مرغابی تفریحی بیش نیست، اما برای ماهی زندگیست...

 

برای کسی که دوستت دارد "زندگی" باش نه "تفریح"

 

الهی قمشه ای

ویرایش شده توسط mx7
لینک به دیدگاه
Share on other sites

دوستم گفت: نادرترین چیزی که توی دنیا دیدی چی بود؟؟؟

گفتم؛ یکی بود، با یکی بود!

یا حق

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

دوستم گفت: نادرترین چیزی که توی دنیا دیدی چی بود؟؟؟

گفتم؛ یکی بود، با یکی بود!

یا حق

:clapping:

لینک به دیدگاه
Share on other sites

یادش بخیر بچه که بودیم چادر مادرمونو میگرفتیم تا گم نشیم.

.

.

.

.

.

.

.

.

الان موندم این بچه های زبون بسته چه جوری ساپورت مامان شونو میگیرن!

دستشون هم که به مانتو نمیرسه!!!!!

والا...

لینک به دیدگاه
Share on other sites

توجه، این داستان واقعی هست!

روزی از یکی از بچه های کار که پسر 10-12 ساله ای بود پرسیدند: چه آرزویی داری؟؟؟

پسرک گفت؛ تا حالا وقت نکردم بهش فکر کنم!!!

شادکام باشید!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

روزی مردی که مخلوتی از هیتلر و صدام بود و حسابی انسان کثیف و دیو صیرتی بود، سر یک کوچه وایستاد و گفت این شیطون کیه ملت اینقدر لعنش میکنند؟!

یک پیر مردی عصا به دست اومد گفت؛ با منی ( با لکنت زبان! )

مرد شیاد گفت: تو شیطانی خخخخ

پیر مرد: گفت: آره!

مرد شیاد گفت: تو چیکار میکنی که ملت اینقدر لعنتت میکنند؟

پیر مرد گفت: ملت الکی بهم گیر دادن!

مرد شیاد: بیا با هم مسابقه بزاریم که کی بیشتر از همه توی یک ماه گناه میکنه و سر یک ماه بیایم اینجا تا ببینیم کی از همه گناه کار تره!

شیطان بود قبول کرد.

مرد شیاد توی این یک ماه کارهایی کرد که صدام و هیتلر تو خوابشون هم نمیدیدن و بعد یک ماه اومد پیش شیطان.

شیطان: گفت تو چیکارا کردی؟

مرد شیاد: یک لیست قطور داد به شیطان که از اول کوچه تا آخر کوچه طولش بود!

شیطان گفت: آفرین آفرین

مرد شیاد گفت: تو چیکار کردی؟

شیطان گفت: توی این یک ماه کاری کردم که یک دختر و پسر جون با هم دوست بشن!

دیروز پسر یک خونه خالی پیدا کرد و به دختره رو دعوت کرد که دختره تا چند دقیقه پیش مقاومت میکرد که بالاخره دختره راضی شد و ..... !

مرد شیاد گفت: خاک تو سرت!

من این همه کثافت کاری کردم اونوقت تو فقط همین کار کردی؟!

شیطان با لکنت زبان گفت: من کار دیگه ای از دستم بر نمیاد!

همین که کاری کنم حرمزاده ای مثل تو به دنیا بیاد خودش همه کارها رو میکنه!!!!!!!!!!!!!!!!

لعنت خدا بر شیطان!

یا حق

ویرایش شده توسط ایمان شادکام
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

درباره شیطان:

استاد از شاگردانش سوال کرد که :

آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، خلق کرده است؟!
آیا شیطان وجود دارد؟!

شاگردان: بله استاد
آیا خداوند شیطان را خلق کرده است؟

شاگردان همینطور است

استاد گفت: اگر خداوند خالق همه چیز است، پس او شیطان را نیز خلق کرده است و ما همگی به نیکی می دانیم که شیطان وجود دارد.لذا مطابق قانونی که می گوید کردار ما نمایانگر ذات ماست، لذا خداوند خود شیطان است...

 

شاگرد دیگری از ته کلاس دستش را بلند کرد و پرسید:

استاد! آیا سرما وجود دارد؟  استاد پاسخ داد: این چه سوالی است! البته که وجود دارد. مرد جوان ادامه داد: استاد! واقعیت آن است که سرما وجود ندارد! مطابق قانون فیزیک، چیزی که به آن سرما اطلاق می شود، زمانی معنی دارد که گرما وجود نداشته باشد.

و اما یک سوال دیگر استاد! آیا تاریکی وجود دارد؟!استاد این بار با احتیاط پاسخ داد: البته که وجود دارد!شاگرد پاسخ گفت: استاد! شما دوباره اشتباه کردید! در واقع تاریکی هم وجود ندارد! تاریکی نیز در حقیقت به معنای عدم وجود نور است. نور چیزی است که می توان آنرا مطالعه و آزمایش کرد.اما تاریکی را نمی توان!

و اما سوال آخر. استاد! آیا شیطان وجود دارد؟  این بار دیگر استاد از پاسخ خود زیاد مطمئن نبود! ولی برای تایید حرف های گذشته اش پاسخ داد: البته پسرم! همانطور که قبلا هم گفتم شیطان وجود دارد.. شما هر روز می توانید نمود آنرا در رفتارهای غیر انسانی بشر، نسبت به همنوعان خود مشاهده کنید.در انتها شاگرد باهوش بحث خود را اینگونه پایان داد: نکته مهم این است که شیطان نیز وجود ندارد! و یا حداقل آنگونه که شما تصور می کنید، وجود ندارد! وجود شیطان را نیز می توان به سادگی از عدم حضور خداوند، استنتاج کرد. به راستی که خداوند، شیطان را خلق نکرده است! وجود شیطان در درون انسانها، زمانی نمود می کند که عشق به خداوند، در قلب آنها از بین رفته باشد...

لینک به دیدگاه
Share on other sites

استاد به دانشجوهایش گفت: شنیده اید که حضرت یونس را نهنگ بلعیده؟؟؟

همه دانشجویان گفت: بله شنیده ایم.

استاد گفت: گلوی نهنگ بسیار کوچکتر از آن است که بتواند یک انسان را ببلعد، پس داستان بلعیده شدن حضرت یونس توسط نهنگ دروغ است!!!!

یکی از دانشجویان گفت: استاد اگر حرف شما صحیح باشد وقتی رفتم بهشت از حضرت یونس میپرسم!!!

استاد گفت: از کجا معلوم که حضرت یونس در بهشت باشد؟!

شاید در جهنم باشد!

دانشجو گفت: باشد، پس شما در جهنم از حضرت یونس بپرسید!!!!!!

یا حق

لینک به دیدگاه
Share on other sites

بهلول دانا و مکتب خانه (مدرسه)

روزی بهلول داشت به حرف های معلم که به بچه ها میزد گوش میداد.

معلم گفت: شیطان جنسش از آتش است، پس چطور خداوند میخواهد شیطان را در آتش جهنم بسوزاند؟!

پس این حرف دروغ است!!!!

معلم گفت: امام صادق میگوید خدا را بپرستید!

مگر خدایی که نمیشود دید را میشود پرستید، شاید وجود نداشته باشد!

پس این هم دروغ است!!!!!

بهلول که این حرفها را شنید با یک تکه کلوخ ( خاک سفت شده ) محکم زد توی سر معلم!!!

خلاصه بهلول و معلم که شاکی بود را پیش خلیفه بردند!

معلم به خلیفه گفت: بهلول در هنگام درس دادن با کلوخ به سر من زده که سرم حسابی درد میکند!

بهلول به معلم گفت: مگر جنس تو از خاک نیست؟

پس چطور درد را احساس کردی؟!

معلم در جواب ساکت ماند!!!

بهلول گفت: اگر راست میگویی دردت را نشان بده؟

معلم گفت: درد را که نمی توان نشان داد!

بهلول گفت: پس تو دروغ میگویی چون دردت را نمیتوان نشان دهی!

معلم: که تازه رابطه ی میان سخنانش در مکتب خانه و سخنان بهلول را متوجه شده بود، رضایت داد تا بهلول آزاد شود!!!

و خودش شرمسار از آنجا دور شد!!!

یا حق

ویرایش شده توسط ایمان شادکام
لینک به دیدگاه
Share on other sites

به افتخار مادری که وقتی غذا کمبود،

پچه هاش گفتند: مامان چرا غذا نمیخوری؟

مادر گفت: من گشنه نیستم، شماها بخورید!

منبع: دلم!

یا فاطمه

ویرایش شده توسط ایمان شادکام
لینک به دیدگاه
Share on other sites

به سلامتی رفیقی های قدیمی،

واسه اینکه وقتی نبودی میشد نامونست رو بهش بسپری و بری!!!

اما الان ...... بگذریم!

یا خودش.

ویرایش شده توسط ایمان شادکام
لینک به دیدگاه
Share on other sites

خسته شدم!

به خداوندی خدا خسته شدم!

میپرسی چرا؟؟؟

بخاطر اینکه اینقدر قرق دنیا شدم که بفکر این نیستم که چرا این جمعه گذشت و امام زمان ظهور نکرد!!!

بخاطر اینکه توبه شکستن عادتم شده!!!

بخاطر اینکه اسم شیعه ی علی (ع) روم هست ولی هیچ گلی به سر دینم نزدم!!!

بخاطر اینکه امام زمان (ع) اینقدر گریه کرده زیر چشمش کبود شده و ضامن ما پیش خدا شده تا عضاب سراغمون نیاد!!!

خودمونیم، به اندازه ای که به فکر سیستم مون هستیم به فکر ظهور آقای زمان هم هست؟!

جوابش بین خودت و امام زمان باشه!

منبع: دلی که کارش از گریه گذشته ولی نا امید نیست!

برای ظهور هر چه سریعتر امام مهدی (ع) یک صلوات ختم کنید.

یا مهدی مددی

ویرایش شده توسط ایمان شادکام
لینک به دیدگاه
Share on other sites

خسته شدم!

به خداوندی خدا خسته شدم!

میپرسی چرا؟؟؟

بخاطر اینکه اینقدر قرق دنیا شدم که بفکر این نیستم که چرا این جمعه گذشت و امام زمان ظهور نکرد!!!

بخاطر اینکه توبه شکستن عادتم شده!!!

بخاطر اینکه اسم شیعه ی علی (ع) روم هست ولی هیچ گلی به سر دینم نزدم!!!

بخاطر اینکه امام زمان (ع) اینقدر گریه کرده زیر چشمش کبود شده و زامن ما پیش خدا شده تا عضاب سراغمون نیاد!!!

خودمونیم، به اندازه ای که به فکر سیستم مون هستیم به فکر ظهور آقای زمان هم هست؟!

جوابش بین خودت و امام زمان باشه!

منبع: دلی که کارش از گریه گذشته ولی نا امید نیست!

برای ظهور هر چه سریعتر امام مهدی (ع) یک صلوات ختم کنید.

یا مهدی مددی

سلام

خیلیا فکر میکنند(خودم) که وقتی امام رمان ظهور میکنه معجزه میکنه!!!!!

ولی اصلا اینطور نیست وقتی امام زمان ظهور میکنه جهانو مدیریت میکنه !

نمونه:تو ژاپن تکنولوژی دارن که میتونه از یه بوتو گوجه تو به اتاق بزرگ یه کامیون گوجه برداشت کنن و اگه این تکنولوژی و ارائه بدن به هفت میلیارد نفر که هیچی به هفتاد میلیارد نفر غذا میرسه!!!

مشکل الان جهان به نظر من خودخواهی بجای خداخواهی!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

درود

دنیا پره گرگ جوون ......

شکار شامشون نباش!!!

به زخم هات خو کن ولی .......

با گرگ ها هم خو نباش!!!

شیر بزرگ بیشه باش .......

سمت هر آهویی نرو!!!

تنها بمون اما با هر روباهی همسفره نشو !!!!!!

برای ظهور آقای زمان صلوات...

یا علی

ویرایش شده توسط ایمان شادکام
لینک به دیدگاه
Share on other sites

وقتی به خودت می بالی و با غرور و تکبر روی زمین قدم میزاری .........

حواست باشه اگه خدا از زمین نخواسته بود، حتی زمین هم حاظر نبود تو رو قبول کنه!!!

منبع: واقعیت!

یا علی

لینک به دیدگاه
Share on other sites

وقتی دستتو توی دست یکی دیگه دیدم ناراحت نشدم چون .............

.

.

.

.

.

.

چون مامانم بهم یاد داده اسباب بازیهامو به دیگران هم بدم!!!!!!!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 6 ماه بعد...
#داستان_کوتاه

 

معلم کمی فکر کرد و جواب داد : گوش کنید ، مثالی می زنم ، دو مرد - پیش من می آیند. یکی تمیز ودیگری کثیف من به آن ها پیشنهاد می کنم حمام کنند.شما فکر می کنید ، کدام یک این کار را انجام دهند ؟هردو شاگرد جواب دادند : خوب مسلما کثیفه !معلم گفت : نه ، تمیزه . چون او به حمام کردن عادت کرده و کثیفه قدرآن را نمی داند.پس چه کسی حمام می کند ؟حالا پسرها می گویند : تمیزه !معلم جواب داد : ....نه ، کثیفه ، چون او به حمام احتیاج دارد.وباز پرسید :خوب ، پس کدامیک از مهمانان من حمام می کنند ؟یک بار دیگر شاگردها گفتند : کثیفه !

معلم دوباره گفت : اما نه ، البته که هر دو ! تمیزه به حمام عادت دارد و کثیفه به حمام احتیاج دارد. خوب بالاخره کی حمام می گیرد ؟بچه ها با سر درگمی جواب دادند : هر دو !معلم بار دیگر توضیح می دهد : نه ، هیچ کدام ! چون کثیفه به حمام عادت ندارد و تمیزه هم نیازی به حمام کردن ندارد!شاگردان با اعتراض گفتند : بله درسته ، ولی ما چطور می توانیم.تشخیص دهیم ؟هر بار شما یک چیزی را می گویید و هر دفعه هم درست است.معلم در پاسخ گفت : خوب پس متوجه شدید ، این یعنی: منطق ! و از دیدگاه هر کس متفاوت است...

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پست در این تاپیک...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری


×
  • اضافه کردن...