رفتن به مطلب

نویسنده " زنگ انشا " آواژنگ : امیرگلکسی


Recommended Posts

نویسنده : امیرگلکسی


 


 


 


سفر به درون مادربرد


 


 


دوباره دستور خطا ریست را فرستادم امسال از اول فصل سرما  خواب زمستانی زیادی طولانی شده وتمام اتاقهای هارد درایو سیستم  اصلی پر ازفایل های مستاجران ومسافرهایی است که معلوم نیست کاربر برای چه دعوت شان می کند بین آنها ستارهای سینما خوانندگان  فیلسوف نویسنده روسپی. مورچه. بوئینگ 747. دیکتاتور .عکس. سریال از هر چیزیی که به فکر خطور کند اینجا وجود دارد وبرای همه شان ما اتاق مناسب  داریم اتاق برای بوئینگ اتاق برای مورچه اتاقی برای یک زوج جوان برای دونفر غریبه.و همه در کناره هم زندگی می کنند بدون ترس و غرور ویا ابرو اینها نه اینکه وجود نداشته باشند اما فقط صفر ویک هستند و  با آنکه ازطرف مدیریت چند بار عذر مسافران ومستاجر ها را خواستم  اما همچنان تحت حمایت کاربر هستند ومعلوم نیست به چه دردی می خورند اگر بگوییم باورتان نمی شود مثلا همین چند روز پیش  چند عکس بی ارزش سیو شد وهزارچیز دیگر ازجلویی ذهنم می گذرد زندگی من تقریبا مثل نشستن کنار  شاه راه وپل هایی هوایی است که روی هم لایه لایه عبور می کنند  همه از زیر دست من عبور می کنند


 


  مثلا عکس دو ستاره زن سینما که خودشان دردنیایی واقعی وجود خارجی ندارند و  مرده اند سالیانه دراز اما حالا در دنیایی مجازیی آنها نامیرا هستند


 


(نامیرا عبارتی است از توانایی زیستن بدون زمان پایان یا مرگ)


 


هنوز این ستارها ترتازه و جوان هستند تاریخ ورودشان  اینجا در هارد درایو ذخیره شده تقریبا پنج سال پیش آمدند ساعت 10 با ناز از روی پل جنوبیم قدم زنان باچتر صورتی که بالای سرشان گرفته بودن دست دردست هم وارد شدند


با یک دعوت نامه از طرف کاربر سیستم کامپیوتر که تاریخ وساعت ورودشان ذکر شده بود


 


 وعجیب با آن همه زیبایی ودلبریی شان آنقدر حجم فایلشان کم بود که 5 ثانیه طول نکشید که به اینجا برسند و 5 سال جا خوش کرده اند!


 


 این دو  ستاره زن سینما  جزوء اولین کسانی بودند که اتاق شان در ردیف اول درایوهای کامپیوتر قرار داشت و همیشه ماندن یا رفتنشان از هتل درایو مورد بازبینی من  قرار می گرفت


 


فراموش کردم خود را معرفی کنم من مادربرد گیگابایت هستم کار من مدیریت کل سیستم هست بگذریم !


 


 دوستاره سینما در عکس طبق معمول آدامسی گوشه دهان شان بود آخر آنها موقع گرفتن عکس آدامسی گوشه دهانش می جویدن با همان ظاهر همشگی


گفتند: این خیلی کم لطف ایست که کاربر ما را به یاد ندارد! وخیلی زشت  است  مثل این می ماند که دریک اتاق سرد تاریک درون تختخواب خوابیده باشی کسی بالگد در را باز کند.


 و با هر سر وضعی که هستی پس یقعه ات را بگیره وکشان کشان به درون بالکن پر ازنور پرتاب کند.


 


 در حالی که سیستم را به کمک بایوس بوت میکردم پرسیدم :


 


 خوابیدن چه حسی دارد؟


گفتند ما چه می دانیم ما که تا حالا


نخوابیدیم فقط خودما به خواب زدیم


 


استیکرهای دانلود شده داخل فولدرخودشون سرصدا میکردن


یکی از استیکر  پسر تپل خندانی بود که در جواب دو ستاره سینما گفت:  خوابیدن خیلی خوبه سپس دو ستاره سینما گفتند کاربرمیخاد دلیتمون کنه ؟


 


 همانطور با دهانی که آدامس می جوییدن


دوباهره پرسیدن:


  باید از اینجابریم؟  اوه!!! کجا باید بریم؟


 


 گفتم هیچ چیزه هنوز معلوم نیست اما شاید  به


EMPTY Recycle Bin


ارسال شوید


 


 اونجا کجاست؟


 


نمی دونم!


 


 پسر بچه بد جنس گفت: یه جایی تاریک بوگندو سوکسم داره دوستاره سینما باترس


 گفتند: وای وبا وحشت به هم نگاه کردند.


 


    گفتم چیزیی نیست نترسید حقیقت نداره اون هیچی نمی دونه وبا اخطارگفتم  تو پسر تپل بهترساکت شی!


 


 پسر گفت: اونجا یه سطل آشغال لزج هست جایی امثال شما دوتا اونجاست یک سطل آشغال گنده هست که ته نداره وقتی پربشه یک نفر می یاد


EMPTY Recycle Bin


! میزنه


 هرکی می ره اونجا یه لنگ پا وایی می ایسته وگردن کج به


EMPTY Recycle Bin


 نگاه می کنه


 تا زیر پاش خالی شه مثل یک دره است که ته نداره دوتا ستاره سینما از


ترس شروع به گریه کردن


 


 پسربا بدجنسی گفت: من بچه ناف تلگرام هستم اینا که چیزی نیست یه چیزایی می دونم می شنوفم


 


 گفتم خیلی خوب حالا که معلوم نیست تازه  خودشون   می رند می بینن از این خبرانیست


 


 گفتم شما دوتا نمی تونید  اینجا بیشتر ازاین بمونید بهتر برید


 


 پسر بدجنس گفت  میگن مثل مردن می مونه دوتا ستاره درحال رفتن با ترس لرزبه من گفتن  مردن چیه؟


 


 گفتم  نمی دونم ازکجا بدونم


 من که تاحالا نمردم!


 


  بایوس بی مقدمه گفت راستی الان  دقیقا ساعت 9/10 دقیقه و 3 اگوست 2016 است گفتم که چی توام وقت گیر اوردی ؟


 


  خوب یعنی همین تاریخ وزمان


 


 کمی چپ نگاهش کردیم دو ستاره آدامس شان راباد کردن و ترکاند وسپس گفتن  می تونیم  بریم  دستپاچه گفتم خوب اره


 


 بایوس زیر لب گفت:  بزار ببینم وسریع تاریخ ساعت وحجمشان  را نگاه کرد.


  گفتم  البته احتیاج نیست اما به آرامی دور شدند


 


  همان لحظه یک دوجین  مسافر  دیگر که خندونک و برادربچه بد جنس   بودند اماده عبور می شدند  قدشان کوتاه بود فقط چشمای شیطون


ودهان گشادش از پشت میزپیدا بود وحالت هایی مختلف چهره شان فرق داشت و از سر کول هم بالا می رفتند  پسر موئدب گفت سلام خانم   با موهایی شانه کرده  تا خواستم جواب بدهم


 


شیطان ترینشان گفت سلام نه نه پیری !


 


 وپسر دهان گشاد خوش خنده به پشت افتاده رویی گذرگاه وشروع به خندیدن کرد درهمان لحظه کنجکاوترینشان پرسید اون چی رویی پیشونی ات نوشته حقیقت داره گفتم گیگابایت ؟ اره عزیزام من مادربرد...


 


 خندونک بی ادب پرید وسط حرف ام  گفت اره عزیزم با توی پرفسور  


 


پرروه گفت:عجب خط مزخرفی جنم نمی تونه بخونه اش


 


 خوش خنده بلند بلند می خندید واشک تویی چشماش جمع شده بود کنجکاو گفت تایوانی هستی؟


 


 گفتم از کجا فهمیدیی پورو گفت از قیافت از چشمایی بادومیت   


 


 اخمو گفت من از قیافه اش خوشم نمی یادبیاید بریم  بی ادب گفت از چی با اون دوتا بادمجان که بالا یی چشمات گذاشتی کسی ام از تو خوشش نمی یاد


 


تپل خوش خنده پرسید ننه گیگا بایت چند ساعتت هست؟


 


گفتم


 


  فکر کنم چهل نه هزارساعت ام هست بی ادب گفت پس سال دیگه همین موقعها کلکت کندس حداقل  عمر مفید خازنات تمام می شه


 


 کنجکاو گفت: چرا این همه ساعت وتقویم اونجا  رویی دیوارتویی اون اتاق وسطی هست  به چه کاریی میاد گفتم به اونا دست نزدید که بچه  بی ادب خرابش می کنید  باهوش گفت مال بایوس  است


بعد چیزیی یادش امده باشد گفت


 اون پیرمرد خل که هی نگاهش به ساعت تقویماست  چند تا قفسه ام پرا  پرونده داشت اسم همه سخت افزار با مشخصات کاملشون اونجا نوشته بود روز اول ما پیش اش رفتیم یه تاریخ یه ساعت ورود برامون زد حجمون رو هم  یاداشت کرد پسورد مون چک کرد بعد گفت ویروس پیروس که ندا رید فکرکنم منظورش همون کرم مرم بود گفتیم نه ولی مثل اینکه تو داریی چون هی خودش می خاروند انگولک می کرد جواب داد اره دارام ولی توکار من نمی تونه اختلال ایجاد کنه من دوگانه هستم


 


   شماهم اگه کرم اوردید بی فایده است رویی من اثر نداره


از همین مزخرفات بعد ما رو از اتاق بیرون انداخت گفت برید به اتاق خودتون گفتیم اتاق مون کجاست یه شاهراه نشون مون داده که ته اش پیدا نبود  گفت   این گذر گاه بگیرید  برید  پیداش می کنید ماهم راه افتادیم یک ام که جلوتر رفتیم یه اتاق دیگه شبیحه همون اولی بود با یه پیرخل دیگه با ساعت ها وتقویماش که به دردیوار چسبونده بود اول فکر کردییم همون یارواست وما دور خودمون چرخیدیم خواستیم پاورچین پاورچین در بریم اخه اصلا حال حوصله دم خور شدن با هاشو نداشتیم


 


 اما یارو پیریی گوشاش خیلی تیزبود صدا خنده ما شنید از بالا عینک نگاه کرد  گفت اهای کجا می رین گفتیم میرییم اتاقمون . گفت بیاید اینجا ما رفتیم جلو خواستیم بگیم گمشدیم که به ساعت وتاریخ وحجمون نگاه کرد   گفت اینا رو از کجا اوردید جاسوسیت یا ویروس هستید زود باشید جواب بدید تا نیرویی امنیتی خبر نکردم  با ترس گفتیم  خودت دادی کمی فکر کرده گفت   شما چطوریی پیش اون رفتید گفتیم اون کیه گفت اون یکی بایوس می گم ما داشتیم از تعجب شاخ درمی اوردیم باورمون نمی شد ازاین پیر خل یکی دیگه ام باشه بعد گفت باید تابلو نشانه را عوض کنم کسی اون طرف نر دیگه بعد گفتیم بایوس دوگانه یعنی چی واون توضیح داد ولی ما چیزه زیادی دستگیرمون نشده غیر ازاینکه دوتا از این پیر خل تو اینجا وجود داره هر وقت یکیشون کرمی شده اون یکی کارشو انجام می ده


 


 پسر کنجکاوپرسید    اونم کارمند شماست ؟ گفتم اره  اینجا همه کارمند من هستند دوباره پرسید  همه تایوانی ها انقدر بد اخلاق پیر هستند  خندیدم نه اون فقط کمی خسته است وخوابش می یاد  تازه همه شون تایوانی نیستند مثل اون خازن جامد می بینی ژاپنی هستش  اون چوک ها هم  خیلی   عصبانی پر حرارت  نمی شن چون  هستشون از فریت است پسر بی ادب گفت ازچه گوهی  است الیوشا باهوش گفت از اکسید اهن وچند عنصر دیگردرست شده الیوشا بی ادب گفت همون ترکیب گه دیگه من روییم را برگرداندام واز   پسر بچه تپل پرسیدم خوب الیوشا اره اسمت همینه که رویی پیشونیت نوشته ازخنده سرخ شده بود دهن گشادش همیشه باز بود و قرمزیی ته حلقش وزبون کوچیکش معلوم بود گفت اره اسم همه مون الیوشاست خوب بچه کجایی هستی پدر مادرت کی هستن ؟   معنی اسمت  چی میشه گفت ما بی پدر مادرییم  معنی اسمم 


به روسی وزد زیر خنده خخخخخخ میشه  گلابیه ابه دار ورویی زمین ولو شد


 


شکمش گرفت دوباره پرسیدام چندروزتون هست  گفت 10 روز ومثل بچه ها شیرخوار شروع به گریه کردن باتعجب پرسیدم 10 روز تون انقدر شیطون بی


تربیت هستید واز  جیک وپوک همه چیز خبر دارید پرسید شما چت می کنید


 


منظورت چی هست گفت  اونجا تو اتاق چت هرچی وهر کسی بخوایی هست اسکول ونابغه بی کار اس پاس  فیلسوف دیونه وهمه نوع اطلاعات مزخرف مختصر  مفید وجود داره درهمان لحظه    بی ادب یه حرکت زشت کرده که زبان درازیی قبلیش پیشش چیزی نبود ویک صدایی قبیح ازخودش   دراورد و رو به   دوخواننده  که باهم داشتند جربحث می کردند که صدای کدامشان بهتر است  وکاربر کدام یک را نگه میداره کرد و گفت  شنیدید  صدارو کیفیت دیدید اصلا نویزه هس هس نداشت تومحیط این مادربورد بخاطر کیفیت بالایی صدا  همه جوگیر می شن  که صداشون خوبه مثل موقع که ادما میرن حموم خوندشون می گیره دوتا خواننده با تفکر نگاه پسر بی ادب می کردند پسرک هم نگاهی به موها وسر وضع خوانندها کرد گفت حموم که می دونید چی شما ها تاحالا رفتید؟


 اصلا قبل ازاین آلبومتون حموم رفته بودید؟ خوانندها کمی سرشان را خاراندن  درهمان لحظه نویسنده رمانهایی عامیانه روبه   دوستاره سینما که با لبخند اشک به اتاقشون برمی گشتند کرد تعظیم غرایی کرد گفت  توجه داشته باشید زندگی شما  خواب ورویاست  مثل سلول انفرادی بدون منفذزندانی شدن شما صدایی قدمهایی  نگهبان را می شنوید    که نزدیک


می شوند و


  نور فضا را پر می کند شما احضار شده اید صفرویک ها شروع به حرکت می کنند وروی صفحه نمایشگرنمایش داده می شوید وتشویق شور  هوادارن دیدنیست  می توان ام تصورش کنم!


 


 ستارها گفتند اه چه رمانتیک دقیقا همین طور است  پسر بی ادب گفت اقا رو باش تصورش


می کنم خخخخ  با اون کتاباش!


 


  نویسنده گفت شما اقا پسر گویا کتابهایی من خوندید گرچه خیلی جوان هستید  نظرتون چیه؟


 


   من مگه بیکارم؟


 


 اما شما درباره آثار من حرف می زدید خوب من فقط نظر دیگران  شنیدم  نویسند با اشتیاق گفت خوب نظر شون چیه؟


 


  ای بابا این انگار پاک خل فکر می کنه راستی راستی نویسنداست خوب می گن که کاملا مزخرف ابکی  است وآثارتون اثر مخربی دارد


 


میان حرف پسرک پریدم و گفتم


خودتون ناراحت نکنید اینا بچه هایی دروغ گو وبی تربیتی هستند


 


الیوشا بد جنس روبه به بایوس کرد  گفت اهایی پیریی ساعت چند بایوس  با خوشحالی گفت 8 دوباره پرسید واین سوال پشت سر هم تکرار می کرد وبایوس نمی توانست جلویی خوشحالی خودش بگیره  وجواب ندهد والیوشاها می خندیدند وبایوس داشت دیگر ازخوشی بیش از اندازه از حال می رفت دهنش کف کرده بود واب دهنش بیرون می پاشید الیوشا هی می گفت اهای پیری ساعت چند وبایوس باچشمهایی پرازاشک باسرفه جواب میداد به قدریی که نفس اش بنده اومد همون جا ولوشد وداشت خفه می شد اما از جواب دادن دست نمی کشید گفتم اهایی الیوشا بی تربیت چکاره پیرمرد دارید


 راحتش بزارید الیوشا بی ادب گفت کارش نداریم نگاه کن مثل خرکیف می کنه وخرغلت می زنه بایوس مثل بچه ای  که انگار کسی قلقلک اش  بده از این پهلو به اون پهلو می شد قهقهه میزد بعد الیوشا شروع کرد با لگد توشیکم بایوس زدن هی می پرسید ساعت چند پیری من کرم دارم یا تو بایوس داشت خفه می شد ومن نمی تونستم از پشت میز بیام کنار وجلوشو بگیرم ازدحام مسافر دررفت امد زیاد بود کاربر به سرعت اتاقها ومسافرها رو بازبینی می کرد


 


 بعضی ها با خوشحالی برمی گشتند وبرایی مسافرهایی دیگه توضیح می دادند که  چه اتفاقی افتاده وکاربر از چه چیزه شان خوشش آمد ونگه شان داشته دوتا فیلم باهم پچ پچ می کردند ومن ازیکی  شون زیاد دلخوش  نداشتم چون بعضی شبها کاربر یه دفعه وقتی که تمام سیستم خواب بود ما رو بیدار می کرد تا این فیلم تماشاکنه یکی از فیلما به اون یکی که من دل خوشی ازش نداشتم کرد  گفت خوب من هم یکمی از صحنه هایی تورودارام اولی گفت راستی من فکر می کردم تنها فیلم عروسی طرف من  باشم دومی با تعجب گفت فیلم عروسی خود کاربرداریی اره دیگه کاربر زنش فکر کنم مرده یا طلاق گرفته چون همیشه تنها تما شا می کنه هی گریه می کنه


 


 اولی  گفت  پس من شانسی ندارم دومی گفت حالا فیلم عروسی کی هست اولی گفت یه فوتبالیست دومی گفت  قرمزه یا ابی است اولی اخرین کلماتش درحال انتقال بریده بریده اهیایوایوقیوهیوبه گوش رسید ومن دیگر صدایی انها رانشنیدم وفیلم اولی دیگر از بازبینی برنگشت 


دراین زمان آشوب شده بود مسافرهایی از اتاق بیرون می آمدند که تاریخ ورودشان مصادف با  اسمبل  ساختمان هتل هارد درایو بود وحتی از آن سالها  یک بار هم پا از اتاق شان نذاشته بودند بیرون شاعرهایی که از آزادی  شعر می سرودن


Recycle Bin


 را به برگشتند به اتاقها


ترجیح می دادند


 واز این که خواننده ای درهمان درایو انها ساکن بوده وشعر هایشان را می خواند تعجب می کردند بطوریی که دریک صحنه یک خواننده داشت با حرارت یک شعر از ازادیی می خواند ودرکنارش یک شاعرجوان ایستاده بود وگوش می داد وبا سر تایید می کرد در پابان ترانه شاعر به خواننده گفت من می شناسید خواننده گفت نخیر اقا  ولی گویا شما من را می شناسید شاعر گفت متاسفانه افتخاره اشنایی با شما را نداشتم خواننده با خشم گفت چطورمن نمی شناسید مگه تواین مملکت زندگی نمی کنید شاعرخندیده گفت شما چطور شعر من را می خوانید ومرا نمیشناسید خوانند کمی به چهر شاعر دقیق شده گفت شعر شما منظورتون کدام است همین که الان خواندید خوانند گفت این شعر را من سی سال پیش خوانده ام وشاعرش چهل سال پیش مرده است درحالی که هنوز شما به دنیا نیامدید


شاعرجوان با  تکبر واطمینان گفت امکان ندارد قسم می خورم این شعر وقتی من تنها ودرحالی بی خود ازخود شده درکنج اتاق تاریکم خودم  بودم برمن الهام شده خوانند کمی سرش را خاراند گفت بگذاریید ببینم اتاق شما درکدام درایو است شاعر گفت در درایو سی اتاق سوم هستم خواننده گفت درست است همانطور که حدس می زدم شاعر خوشحال شده بود وگفت دیدید استاد حق با من بود خواننده گفت شما همسایه دیوار به دیوار من هستید الهامی که شما گفتید از زمزمه هایی شبانه من است اشکال ندارد 


الیوشا بی ادب پرید وسط حرف گفت قصه حموم خوانندگی بعضی وقتها ادما  یه شعر یه جامی شنوند یا می خونند بد چند وقت به ذهنشون میاد فکر می کنند شاعراش خودشونند


 


هرلحظه برازدحام ورفت آمد مسافرها افزوده می شد وکنترل داشت ازدستم خارج می شد وسطل اشغال داشت پر می شد صدایی شیون هم اتاقی ها یی که ازهم جدا می شدن همه جا را پر کرده بود کسانی که بزور به سمت دلیت برده می شدن صحنه هایی دلخراش بود یک سریی نویسند درقالب فایل پی دی اف با هم سخت بحث ادبی می کردند کتابهایی تاریخی وروانشناسیی با همه اطمینان از بازگشت شان ونیازه مبرم کاربر به    خود روانکاویی ودانستن دقیق تاریخ گذشتگان داشتند به دیگران مشاوره رایگان ودرس تاریخ می دادند  برنگشتند وکتاب اشپزیی اسان سریع وارزان وکتاب چگونه یک شب به موفقیت وثروت برسیم برگشتند وجا برایشان باز شد  الیوشا داشت بلبل زبانی می کرد گفت من نمی دونم این استادا که صد تا روش برایی موفقیت وایجاد شغل وکسب ثروت دارند یکی اش  عملی نمی کنند در همان لحظه بدون بازبینی همه الیوشاها را برای دلیت فرستادند الیوشا تپل خوش خنده نیش اش باز بود واز خنده رویی زمین ریسه می رفت الیوشا بی ادب هم به طرف مسافرهایی هتل یک حرکت زشت انجام داد همه برادرها را جمع کردند دلم برایشان سوخت الیوشا با ادب گفت خداحافظ خانم مادربرد  الیوشا بی ادب گفت اهای نه نه پیریی زیاد خوشحال نباش یه روز نوبت تواون بایوس پیرخل واون خازن ژاپنی گه ترکیب با اون چوک هایی مزخرفت هم می رسه همه تون برید به جهنم لعنتی ها پست فطرت مفخرهایی بی خاصیت ترسو فقط بلدید با اون حجم هیکل گندتون درایو پرکنید فایلها عوضی اهایی با شماهستم استاد خوانند ازادی بیا جاتو با ما بچه عوض کن بیا امروز روز عمل واقعی ایست بیا نترس صدا نمی میرد بی شرفا لاف زن اهایی روسپی ها کپک زده تو اتاق خالی تاریک چه غلطی می خواید بکنید برای چی به چه امیدی با شما دوتا ستارها هستم خانوما چرا جا خوردید بدبخت ها صاحب عکس ها مرده اند شما فقط بخاطر یه رسوایی مشهور شدید اره گریه کنید شما حتی ارزش تاریخی هم ندارید اهایی کتابها که پر از حرفها عاشقونه وفداکاریی هستید وپر از دورغهایی گنده نویسندها که به یک کلمه از چیزیی  که می نویسندایمان ندارند بیاید تو دنیایی مجازی فداکاریی کنید  وکم کم صدایشون ضعیف ضعیف تر می شد   که می گفتند با لحن محزون اخه ما ده روزمون بیشتر نیست  ما می خوایم بریم چت کنیم ودسته جمعی زدندزیر گریه وگوله وگوله اشک می ریختنداما کسی پاپیش نذاشت در اخرین لحظه  جمعیت شکافته شد وازمیان مسافرها کسی بجلو صف امد همه چشمها به انجا دوخته شده ولی کسی را ندیدند کمی پایین تر بود با هیکل ریز وسیاه سوخته ودوشاخک مورچه بود الیوشا بی تربیت که همراه برادرهایش از گریه دست کشیده وکمی امید پیدا کرده بود فریاد زد بابا مورچه خیلی مردی مورچه اتم مورچه مخلصتم مورچه مرامتو مورچه کفت  یادت میاد روم پا نذاشتی  بهم یه خورده نون دادی  الیوشا گفت فکر کنم مورچه یه چیزیی زده اخه من به دست ننه امم نون نمی دام داد زد اهای مورچه مطمئی اشتباه نمی کنی  مورچه گفت مگه شماها برادران پطروس فداکارنیستید الیوشا اروم گفت خاک برسرتر بشیی مورچه وفریاد زد   کسالت بارا از مورچه ام یاد بگیرید وشروع به خندیدن کردند     وصدایی خندهشان اخرین صدایشان بود وسیستم هنگ کرد


امروز یک روز کاریی جدید برای منه مادربرد هست طبق روال کاریی


 وظیفه مدیریت مسافران را در سیستم کاربر برعهده دارم امروز


مسافران جدیدی می آیند و روزهای دیگر مسافران دیگر این زندگی من هست من یک مادربرد گیگابایت هستم که تمام عمرم در حال مدیریت کل اجزا سیستم هستم امیدوارم همیش وظیفه ام را به دستی انجام دهم تا بوت دیگر خداحافظ شما


 


پایان


لینک به دیدگاه
Share on other sites

مهمان
This topic is now closed to further replies.
 اشتراک گذاری

×
×
  • اضافه کردن...