رفتن به مطلب

نویسنده " زنگ انشا " آواژنگ : پارسا منوچهری


Recommended Posts

نویسنده : پارسا منوچهری

 

 

 

رویای دیجیتالی

 

اکنون مدتهاست که گذشت زمان من و رقیب دیروز را به کنار هم تبعید کرده، دو رقیبی که پس از سالها خدمت و به یادگار گذاشتن خاطرات و لحظات تکرار نشدنی حالا در اواخردوران بازنشستگی شانه به شانه هم بر روی یک میز کامپیوتر قرار گرفته ایم. منِ کامپیوتر و پلی استیشن 3ایی که روزگاری هردو سلاطین نسل خود بودیم اما حالا....! شاید این پیشرفت تکنولوژی برای منِ پی سی (کامپیوتر) به تعبیری بی رحمی سرنوشت باشد ، منی که زمانی نچندان دور با غرور کیفیت تصویرم و سرعت فریم هایم را بر سردشمن دیروز(پلی استیشن3) میکوبیدم و حالا او را در همسایگی خود میبینم و هرازگاهی هم باید گرمای نفس فن هایش را بر روی پیکر کیس خودم تحمل کنم و کنایه هایش را بشنوم که میگوید  تو نیز همچون من محکوم به فراموشی در یک جعبه یا کمد هستی...! روز تولدم که اولین بار از جعبه کارتن بیرون آمدم را به یاد دارم،اولین باری که با مانیتورم چشم به دنیای اتاق بچه ایی دبستانی باز کردم.شوق روشن شدن من برای اولین بار وبوی نوییِ وایرهایم برای پسرک مثل هر وسیله الکتریکی دیگری نبود.من یک مادر بورد گیگابایت بودم همراه با اعضایی که از نسل پنتیوم 2 مرا همراهی میکردند. اولین بازیهای پسرک با من را به یاد دارم ،  -Commandos-Worms- Fifa 98 - Pink Panther و بازی کابویی  outlaws ،که با هر شوت و ضربه وشلیک دراین بازیها در کنار دوستانش برایش حس و لذتی بی مانند را رقم زدم.از آن روز تا به الان زمان زیادی سپری شده ومن نیز همراه صاحبم تغییرکردم و در طی پیشرفت نسلها در گذر زمان روح گیگابایت خود را در کالبد مدلهای مختلف مادربورد تجدید کردم تا به عنوان یک دوست و همراه، بزرگ شدنِ پسرک را تماشا کنم.اما حالا رقیبم در گوشم می خواند که سرنوشت فردایم خاک خوردن است همچون سی دی های بازیهای قدیمی در کشوهای از یاد رفته، ولی حالا زمان تسلیم شدن نیست....زمانی ست برای پاسخ به این گستاخی های رقیبم...می خواهم به او یادآور شوم که من یک کامپیوتر گیگابایتم.می خواهم با اطلاعات اینترنتیم به یک رویای دیجیتالی بروم و بشوم آن چیزی که شاید صاحبم آرزو داشت که آن می بودم.وقت آن است که تبدیل شوم و ارتقاء یابم به آن چیزی که می توانم  باشم ولی این کالبد قدیمی مانعم شده.حالا خود را یک مادربورد گیگا بایت Z170x Gaming G1 تصور میکنم با 4 اسلات رم دو کاناله DDR4 با  پشتیبانی از 64 گیک رم تا فرکانس 3866 به صورت اورکلاک.با امکان خنک سازی هیت سینک ها با واتر کولینگ وطراحی ظاهری که به نظر میرسد در ژن خود مخلوطی از یک اتومبیل فرمول 1  و یک تابلو نقاشی هنری را همزمان دارا ست. با بهره گیری از حافظه های M2 برای نصب SSD با پهنای باند 32GB/s  تا دیگر هیچ وقت در زمان لود بازیها همانند کنسولها حوصله صاحبم را سر نبرم.از تکنولوژی کارت صدای خود (Sound Core 3D) و پردازشگر 4 هسته ایش کمک میگیرم تا حین بازی، صدای غرش باد،بر زمین افتادن پوکه گلوله ها و صدای فریاد موتور ماشین ها چنان طبیعی و تفکیک شده باشد که صاحبم را غرق در دنیای بازی کنم.می خواهم وقتی به مانیتورم BenQ BL3201PT نگاه میکند مجذوب و خیره در تصاویری شود که با 1.07 میلیارد عدد رنگ بر روی پنل IPS ام با کنتراست 20000000:1 نقاشی شده است.تصاویری که با وضوح  4K به هنگام نوازش باد بر روی علفزار در سرزمین های بیکران بازی Witcher 3 مرز دنیای مجازی با واقعیت را در می نوردد .انگار که خود نسیم و کوبیده شدن امواج دریا به بندر شهر گاتهام در بازی Batman  درخود اتاق نیزحس میشود. می خواهم دیگر یک جعبه بی روح نباشم تا دیگر حتی در اوقات بیکاری و درزمان خواب بودنِ من نیز چشم از من بر ندارد و محو تماشای من شود. ظاهری همچون کیس Cooler Master Pro 5 با امکان شخصی سازی و مودینگ ، تا در گذر زمان نگاهش از من خسته نشود و مجبور نباشد برای فرار از یکنواختی و ایجاد تغییرظاهر مثل کنسولهای بازی تنها به برچسب های کاغذی پناه ببرد! پنجره ایی شیشه ای داشته باشم با نور پردازیی که نشان ازهیجان و احساس شوق قطعات برای کار کردن در کنار یکدیگر باشدو مانند ویترین نورانی مغازه ها در شب عید چشم را به خود خیره کند.مثل Pro 5 تهویه ایی داشته باشم که گرمای ناشی ازکارو تلاشم ، پردازش و انتقال اطلاعاتم را به تاخیر نیندازد و در آخر پای اسلحه  مرگبارم را به این چالش میکشم،کارت گرافیک Gigabyte GTX 980Ti Xtreme  با 6 گیگابایت حافظه پرسرعت GDDR5 با رابط 384 بیتی. همراه با سه فن با پره هایی که جریان هوا را مثل گردباد بر روی بردش به حرکت در می آورد تا هرگز گرمای هسته ایی که تا مرز فرکانس 1317 MHz تقویت شده موجب کندی در پردازش گرافیکی من نشود.با پشتیبانی از DirectX12  و مدارتغذیه 14 فازی که جنونِ اورکلاکِ درون هر کس را به چالش می طلبد. والبته هنگامی که دمای مدارهایم بالا رفت فن هایم همراه با لوگوی Windforce با نوری از امید روشن شود واز پنجره شیشه ایی به بیرون نشان دهد که همه چیز تحت کنترل است....در تمام مدت این رویا پردازی، PS3 نیز سکوت کرده بود شاید او نیز در اوهام خود به برادر جوانترش PS4  تکیه کرده بود تا میراثش را به او بسپارد و یا شاید سکوت اختیار کرده بود چون حتی دربرادرش با قابلیت انجام حداکثر 1.84 ترافلاپس پردازش گرافیکی، توانی برای مقابله و رقابت با این سپاهی که در رویا گردهم آوردم نمی دید. ولی در آخر،مبارزه ما در گروی تصمیم یک نفر بود،صاحبمان.این انتخاب اوست که با روشن کردنِ هر کدام از ما غباراز روی فن های کداممان بر می دارد و اندکی امید به رستگاری برای آینده مان میدهد.دستش را بر روی موس میگذارد یا گیم پد؟....سرانجام پسر با ورودش به اتاق این دوئل را به نقطه پایانش میرساند، با روشن کردنِ من و سرزدن به سایت لیون کامپیوتر و نگاه کردن به همان قطعاتی که من نیز در خیال تبدیل به آنها شدم.حالا ازاین پس آسوده تر می خوابم چون ایمان پیدا کردم که گرچه جایم تنگ تر شده ولی همیشه جایی برای من دراین اتاق هست.حالا می فهمم که سرنوشتم انتظار برای فراموش شدن نیست، چون من یک گیگابایتم نماینده ایی از کمپانی که بر اساس شعار"Upgrade Your Life"  بنا شده ، من درست نشده ام که فقط فروخته شوم، من بوجود آمدم که سطح زندگی را ارتقاء دهم.

; )                           

 

دوستان عزیز و گل لیون فقط در پایان خواستم به این نکته اشاره کنم که این داستان صرفا حاصل ذهن متوهم بنده بوده ودلیل بر نفی کردن کنسولهای بازی نمیباشد گرچه کاملا معتقدم بالاترین حس پیوند دنیای مجازی گیم با  دنیای واقعیت فقط با تکنولوژی کامپیوتر شخصی میسر است ،هرچند درحال حاضرمتاسفانه با هزینه ایی نسبتا بالا.

تنها کامپیوترست که می ماند و بس....   : )))))

لینک به دیدگاه
Share on other sites

مهمان
This topic is now closed to further replies.
 اشتراک گذاری

×
×
  • اضافه کردن...