رفتن به مطلب

نویسنده ایی که خود قربانی داستانش شد | بیوگرافی ALAN WAKE


ho3einsa
 اشتراک گذاری

Recommended Posts

(اختصاصی  ایجاز)

2134584-34567890987654-268x300.jpg

 

 

 

 

 

 

قلم می زند.دچار کم خوابی شده است.نام او آلن ویک است.

 

مثل خیلی ها
 
همیشه از تاریکی میترسید.خیلی از مواقع پدر و مادر خویش را سر همین ترس هایی که شب ها به سراغش می آمد کلافه کرده بود.ترس از هیولاهایی که در تاریکی وجود دارند.همین مورد باعث شده بود تا او کمتر بخوابد.همیشه راهی وجود دارد.مادر او یک کلید کهنه شکسته برق را که دیگر کار نمیکرد را بهانه ای برای از بین بردن هیولاهایی که کابوس وقت های تاریکی و تنهایی آلن بودند را به او داد و گفت:همیشه وقتی تاریکی به سراغت آمد و هیولاها را دیدی این کلید را فشار بده.آلن هر بار که دچار تاریکی زدگی میشد با فشردن آن کلید در ذهنش آن چنان پرتو نوری را تصور میکرد که بر قلب تیره تاریکی نفوذ کرده و آن را متلاشی میکرد.چقدر خوب است بدانی چیزی هست که در برابر دشمنان از تو حمایت کند.ترس از تاریکی که همسر او نیز به آن بیماری دچار شده بود.آلن خوب او را درک میکرد.خدا آن روز را نمی آورد که برق منزل قطع میشد آن وقت آلن نگون بخت آشفته و پریشان خود را به اینور و آنور میزد تا هر طوری شده است فیوز را وصل(اختصاصی  ایجاز) کند تا محبوبش بیش از آن نترسد.آلن کمتر پدرش را میدید و همدم بازیهای بچه گانه اش مادرش بود. در همان دوران بود که آلن با بری ویلر آشنا شد و آن دو ریسمان رفاقت خویش را محکم و محکمتر کردند و بسیار به یکدیگر نزدیک شدند.وای خدای من بری یک دوست مهربان و دل سوز و در عین حال شوخ طبع و پر حرف بود کاملا مکمل آلن که کمتر صحبت میکرد و کمی هم جدی بود.
وقتی نخواهی مشهور باشی
 
کم کم علاقه مند به نوشتن شد.عاشق کارهای استفان کینگ و سبک دلهره بود.دستش خوب برای قلم زدن حرکت میکرد.انگار تمام سلولهای مغزش جانشان را برای ادای کلماتی مسحور کننده بر روی کاغذها می دادند.آلن درک روشنی از آنچه میخواست بنویسد داشت.در واقع تصورات روشن و زنده از موضوع قابل نوشتن.اولین کتابش در دوران جوانی با نام the errand boy منتشر شد و بخت به (اختصاصی  ایجاز)سرعت با صدای تق تق درب منزل خوشبختی او را زد.کم کم او با نوشتن مجموعه رمانهایش به شهرتی بالا رسید در مورد جنایتها و مظنونین(پرونده ها) یک پلیس خیره سر به مانند شخصیت مکس پین با نام الکس کیسی که در شش کتاب به انتشار رسید.دوست همیشگیش یعنی بری هم مدیر برنامه های او شده بود.دوران خوب و زیبایی بود.
 
 
 
همه چیز آروم است به یکباره…
 
آلن شرایط یک ازدواج خوب را داشت برای همین با عکاسی با نام آلیس ازدواج کرد.پس از نوشتن مجموعه رمانهایش آلن دچار نوعی بن بست در نوشتن شد.همچنین بی خوابی به سراغش آمد.او در مهمانیها مداوم مشروب مینوشید و بر سر همین موضوع به شدت با آلیس مرافعه داشتند.آلن قید نوشتن را به طور کل زده بود و این موضوع آلیس را اصلا خوشحال نمیکرد زیرا به شوهر خود که (اختصاصی  ایجاز)یک نویسنده خوب و محبوب بود ایمان داشت و ننوشتن او به شدت وی را آزار میداد.امیل هارتمن در نوشتن آلن متوجه موضوعی شده بود که آلن دچار نوعی تحریف ها و دروغ ها شده است و این مورد باعث فرسایش ذهن او شده است.
 
بعد از آن شش کتاب آلن,همسر او تصمیم گرفت تا به دلیل مشکلاتی که آلن پیدا کرده بود یک سفر تفریحی را به شهر برایت (اختصاصی  ایجاز)فالز داشته باشند.خیلی سر این موضوع با آلن کلنجار رفت تا در نهایت وی قبول کرد.
departure که هیچ وقت نوشته نشد,ولی…
5_AlanWake-300x169.jpg
 
شهر برایت فالز افقی به وسعت غروبی دل نشین و دریاچه ای به وسعت تمام دریاهای رویاهای یک مرد.مردمانی شاد از زندگی روزمره و تفریحی به مانند شکار.همه چیز نوید یک تفریح مفرح خوب را برای آلن میداد.ولی باز هم دردسر شهرت و محبوبیت گریبانش را گرفت.هرکسی او را میدید خوش و بشی با او میکرد و انگار آلن نمیتوانست هیچگاه استراحت کند و رنگ آرامش را ببیند.همه چیز خوب بود اما در منزلی کنار دریاچه ای مسحور کننده با طبیعتی جاندار(اختصاصی  ایجاز)که هر بیننده ای را مجذوب خود میکند آلیس چیزی را نشان آلن داد که او انتظارش را نداشت و کلی به او برخورد.دستگاه تایپ او.در آن روزها حتی نور خورشید برای آلن آزار دهنده بود.آلن اتفاقاتی را در آن تعطیلات تجربه کرد که شاید تجربه اش برای هر انسان دیگری واقعا قابل باور نباشد.قسمتهایی را از رمانی دست نوشته خویش می یافت که آلن هیچگاه آنها را ننوشته بود.همان اتفاقات برای وی شروع به رقم خوردن میکرد.اتفاقی غیر قابل باور.آلیس بر اثر تصادف ماشینی گم شده بود.(اختصاصی  ایجاز)آلن به شدت چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی آسیب دیده بود.مبارزه با تاریکی برای آلن شروع شده بود.استفاده از همان کلید دوران کودکی.بله کلیکر.شهر برایت فالز شهروندانش را پیشکشی برای سمبل تاریکی کرده بود.آلن سعی در تکمیل داستانی میکرد که معلوم نبود خودش آن را نوشته باشد.تا اینکه آلیس او برگردد.ولی آیا خود آلن دچار بیماری روحی و فکری بود یا واقعا همسرش دزدیده و یا به واقع گم شده بود؟آلن هم اکنون در شهر برایت فالز به سر میبرد.در dark place .
آلن, آلیس را باید بیابد.همدم زندگیش او بوده است.آیا بایستی بنویسد؟آیا بایستی بگردد و بیابد؟در بیرون از خود به دنبال چیزی نگرد هر چه هست در فکر توست.
 
 
 
برای مطالعه ی مقاله های بیشتر به وب سایت ایجاز مراجعه نمایید.
من نمیدونم چرا دونه نظر دادن خالی بهمون سخت میاد. یه نظر خالی میتونه دل خیلیا رو شاد کنه. منتظر هستیم منت رو سر ما بذارین و تو سایتمون بیاین و نظر بدین.
با تشکر.
 

 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پست در این تاپیک...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری

×
  • اضافه کردن...