رفتن به مطلب

کم کم داره گریم میگیره از این همه...


میلاد بهرامن
 اشتراک گذاری

Recommended Posts

در 2 ساعت قبل، Nezami گفته است :

من که از بدو تولد مادرم رو از دست دادم و نمیتونم خوب درک کنم این وضعیت رو.

ولی شاید اگر من جای شما بودم همین متنی که نوشتی رو بهش نشون میدادم.

نگفتید رابطتون با داداشتون چطوره؟ رفیق هستید باهم یا همینجوری مثل خیلی ها زیر یه سقف باهم زندگی میکنید ؟

اگر با هم رفیقید و جفتتون همین مشکل رو دارید با هم تصمیم به کودتا بگیرید و قدرت رو دست بگیرید ( شوخی B| )

به نظرم بهترین راه اینه که بشینید باهاش رک صحبت کنید و بگید باید برید پیش روانشناس. چون واقعا کمکتون میکنه.

حتما قبل از خدمت این مشکل رو حل کنید! چون مادرتون گناه دارن. موقع رفتن به خدمت مطمئنن خیلی اذیت خواهند شد...

مطمئن باشید همین گیرایی که تا الان بهتون داده شمارو تو خیلی مسائل نجات داده که هیچوقت به ذهنتون هم خطور نمیکنه.

رفیق بازی و تا دیر وقت بیرون موندن و... این مسائل آزادی نیست. تو شرایط فعلی مملکت ما این کارا آغاز اصل بدبختی هستن.

رفیق بازیو که خودم متنفرم ولی رفیق خوب باشه بدم نمیاد.

رابطمم با داداشم زیاد خوب نیست. 

اگه خواهر بود بهتر بود.

نمیخوام غیبت کنم ولی سر هر چیزی زود عصبانی میشه. از همه چیز بدش میاد. مثلا اگه یکم عصبانی بشه بد دهنی میکنه. مشت میزنه ( منم میزنم :))) )

اگه پیشش دست کنی تو دماغت میاد برات.

یه چیزی مثل نون خوشک یا خیار بخوری که صداتو بشنوه یا دادو بیداد میکنه یا میاد برات که در حد یه مشت که منم جواب میدم :)))))

همیشه دنبال حل کردن صورت مساله هست.

حرف حرف خودشه.

مثلا مجبور کردن به رای دادن به کسی که دلم نمیخواد تو ا ن ت خ ا ب ا ت .

 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 44 دقیقه قبل، MamadMedusa گفته است :

دوست عزیز بزار رک بگم بهت .امیدوارم بهت برنخوره . اکثر خانواده ها با حرف منطقی و مشاور به نتیجه نمیرسن . فکر میکنند خدا هستند . منم همچین مشکلی رو داشتم . راه حلش فقط و فقط وفقط وفقط این هست که یه مدت لجبازی بکنی . شاید جواب بده .

برای مثال : بیشتر بشقابتو نخوری و هر چی مادرت اصرار بکنه بگه بخور تو نخور و بشین پای میز . حتی تا یک ساعت هم بشین ولی نخور . یا مثلا بریز سطل اشغال و بی اهمیت برو توی اتاق .

برو بیرون از خونه ( با اطلاع قبلی ) وبگو مثلا ساعت 10 شب برمیگردم . هر چی تهدید و اصرار کردند شما گوش نده ولی هر نیم ساعت یه زنگی بزن .

اگر بحث شد یه کم صداتونو بالا ببرید . به خدا اصلا گناه نیست ( تو این مورد). همین صدا بالابردن ممکنه در اینده یه زندگی خودتون رو در اینده نجات بده. بهشون بگید من هر کاری میخوام میکنم . اگر همین الان یه کم مادرتون رو نترسونید بعدا در زندگی خصوصیتون انواع نظر هارو میده و کارتون به خدای ناکرده طلاق میکشه . یه داد زدن ملایم از همه این ها جلوگیری میکنه .

در بحث غذا خوردن من خودم همیشه غذامو میبرم توی اتاقم میخورم . به حرف کسی هم گوش نمیدم . 

در کل کاری رو بکن که دوست داری و به هیچ کس اهمیت نده . یه کم جلوی پدر و مادرت وایسا و بهشون بگو من مستقل هستم و هر کاری میخوام میکنم . بچه 7 ساله که نیستم  که همیشه نصیحتم میکنید .

من از این کار ها نتیجه گرفتم .البته ممکنه روی خانواده شما کارایی نداشته باشه . باید رگ خوابشونو پیدا کنید

من اکثر این کار هارو کردم جواب نداده. با پدرم مشکلی ندارم و بیشتر طرف منه. البتهدبیشتر اوقاط سر کاره ماهی چند روز میاد مرخصی

لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 42 دقیقه قبل، oldwebmaster گفته است :

سلام

مادرتون از کسی حرف شنوی داره؟یعنی حرف کسی رو قبول داشته باشه و روش تاثیر بذاره معمولا یک نفر همیشه هست که تاثیر داشته باشه اگه هست برید با اون شخص صحبت کنید  و مشکلتون بگید 

این کارا وضع رو بد تر میکنه. باید تحمل کرد تا سال دیگه که برم خدمت

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام.دوست عزیز زیاد سخت نگیر و سعی کن کار درست تر رو همیشه انجام بدی و منش و حرف زدنت رو عوض کنی و نشون بدی بزرگ شدی...مثلا اینبار برادرت ناراحت شد و مشت زد تو نزن و نرم باهاش صحبت کن.مادرت گفت بسه پاشو اروم بلندشو و بگو چشم مادر من هر چی تو بگی...اگه تو این رویه مقاومت کنی و ثبات پیدا کنی نه تنها تغییر رو تو اطرافیان بلکه خودت میبینی و صبر تو رو مقاوم میکنه.اینجوری واسه خدمت هم اماده تری چون تو خدمت خیلی وقتها این صبر هست که مفیده.

و اینکه از ته دل توکل کنی و تلاشتو بکنی.انشاا... قطار زندگیت رو ریل بهتری میافته،که البته زندگی هیچ وقت بدون مشکلات نیست.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

نمیدونم تا کی باید این جمله رو بگیم که مادره کاریش نمیشه کرد ؟؟ درسته مادره تاجه سره اما این بنده خدا داره زجر میکشه دنیاش شده استرس میگن که تا حالا سرخود نتونسته آب هم بخوره !!

عزیز من یه راه حلی میگم که راحت 180 درجه مادرسالاری  مادرتون حذف و به گل بودنشون اضافه میشه .

همین امشب رفتین خونه خودت برو عجله ای یه غذایی هرچی برای خودت درست کن و بخور بعدش با گوشیت یه تماس الکی بگیر الگی بگو دارم میام و بعدش بزن بیرون برو یه هتلی مسافرخونه ای جایی که هرچی تماس گرفت کسی جاتو بهش نگه . بعد از اینکه شروع کرد به تماس گرفتن باهات و گفت کجایی چرا نمیای خونه در جواب بگو مامانی خستم میخوام بمیرم دیونم کردی شورشو درآوردی تلفنی همه مشکلاتت رو بهش بگو و در آخر بگو اگه نمیخوای دست از این کارات برداری هیچ وقت برنمیگردم خونه بزار یکم اذیت بشه (فکرنکنین هیولام !  ) اگه یه چند بار اینطوری باهاش دربیفتی تعصب شدید مادرانش تبدیل به  رحم و مهربانی میشه و تا حدود زیادی اخلاقش رو تغییر میده .

 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 5 ساعت قبل، Milad_Bm گفته است :

دوستی ندارم بنده. کلا مادرم با دوست مخالفه و معتقده همه ی دوست ها از نظر اخلاقی فاسد هستن و منو به نا کجا اباد میبرن.

اون قضیه کرایه هم نمیشه اگه برم دیگه پول دانشگاه ازادو از کجا بیارم. کرایه اون مکان هم هست. وسایل برای زندگی هم نیست

 

نه زیاد نمیشه اگر چند نفر باشید شاید نفری 50 تومن هم نشه. بدون پول پیش(معمولا یک نفر میده!) خوب بگذریم از این موضوع.

ان شا الله مشکلتون حل بشه.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

سلام

بهترین راهکار اینه که مادرت یجوری و از یه طریقی از این تاپیک با خبر بشه

براش خیلی سخت و ناگوار میشه که بچش با غریبه ها داره درد دل میکنه اما با خودش نه. یه تلنگر خواهد بود براش

لینک به دیدگاه
Share on other sites

ببخشید احیانا خانوادتون مذهبی و متعصب هستند؟ متاسفانه این مشکلات در خانواده های شدیدا مذهبی بیشتر اتفاق میافته من یکی از دوستانم همینطوری هست، 26 سالشه اما مادرش همیشه ساعت 9 شب که میشه بهش زنگ میزنه میگه کجایی بیا خونه اونم با لحن بد و طلبکارانه که من از پشت گوشی متوجه میشم  ولی  بروم نمیارم.

یک پیشنهاد دارم اینه که بخوندن کتاب مشغول بشید همه جور کتابی رو بخونید از فلسفی گرفته تا علمی و رمان و داستان. تو شرایط روحی تون بشدت تاثیر گذار هست. یه جمله ای هست که میگه بهترین دوست آدم کتاب هست واقعا من تا مغز استخونم به این جمله اعتقاد دارم.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام دوست عزیز،
بدونین که مادر و پدر همیشه صلاح بچه هاشون رو میخوان و برای خراب شدن اونا کاری نمی کنن ،
اگر می خواهید بیرون برین و تفریح کنین ، با یک روانشناس صبحت کنید و اینو بهشون بگین و از روانشناس ، راهی برای گفتن این به مادرتون پیدا کنید ، 
از اونجا که مادرها توی جامعه نیستن ، طرز فکری متفاوت با جامعه دارن ، مثلا همین دیروز بود که یه مشکل کوچیک بین من و مادرم پیش اومد، (این مشکل شاید خیلی از نظر شما خنده دار اشه ولی ساعت ها ما داشتیم بحث می کردیم) ایشون فکر می کردن که برای هر کاری حتی شغل آزاد ، باید کارنامه اول دبیرستان به بعدتو نشون بدی (همون نهم الآن) یعنی چون من یکی از امتحانامون که جواش دیروز اومد و خیلی خیلی هم سخت بود رو 17 و نیم شدم ، ایشون فکر می کردن که من با این نمرم دیگه برام کار پیدا نمیشه ،
ولی نشستیم و منطقی بحث کردیم ، در آخر هم به این نتیجه رسیدیم که حرفشون اشتباه بود و نمره پایین توی نهم مشکلی برای آدم بوجود نمیاره ،

شما هم که میگین دانشجو هستین ، با توجه به رشتتون ، یک کاری برای خودتون پیدا کنین که در روزهایی که دانشگاه ندارین برین و تجربه هم کسب کنین ، چون جامعه الآن به نمره ی خوب نگاه نمی کنه ، بلکه به تجربه هم نگاه می کنه ، این کار هم برای شغل آیندتون کمکی هست ، هم می تونین مقداری از پول دانشگاهتون رو خودتون دین ، و هم تفریحه براتون . در ضمن ، این که میگین که عین بچه ها اهاتون رفتار می کنن ، شاید دلیلش اینه که هنوز ابهتی از خودتون جلوی خانوادتون نشون ندادین ، مطمئن باشین که اگر بزرگی ای از خودتون نشون بدین کمتر باهاتون بد رفتار میشه ، 

مثلا پیله کنین که کار می خواین ، حتی در صورتی که گفتن نه اعتصاب عذا کنین و دانشگاه نرین و .... ، این کار شاید باعث بشه از درستون 2-3 جلسه عقب بیافتین ولی به نفعتونه ، بعد از اعتصاب غذا و پیدا کردن کار ، اگر وقتی که اولِ ترم پدرتون بخوان پول دانشگاه رو دن ، بگین که کلش یا حتی مقداریش رو خودم میدم (منظور خودتون با پولی که از کار گرفتین) اونجا به یک مرد واقعی شدنتون پی می برن ، از اون به بعد دیگه عین بچه ها هم اهاتون رفتار نمیشه ،

امید وارم که کمکتون کرده باشم ، فقط دوست عزیز میشه بگین که رشتتون چیه ؟

ویرایش شده توسط Daniel110
لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 2 ساعت قبل، jetalpha گفته است :

ببخشید احیانا خانوادتون مذهبی و متعصب هستند؟ متاسفانه این مشکلات در خانواده های شدیدا مذهبی بیشتر اتفاق میافته من یکی از دوستانم همینطوری هست، 26 سالشه اما مادرش همیشه ساعت 9 شب که میشه بهش زنگ میزنه میگه کجایی بیا خونه اونم با لحن بد و طلبکارانه که من از پشت گوشی متوجه میشم  ولی  بروم نمیارم.

یک پیشنهاد دارم اینه که بخوندن کتاب مشغول بشید همه جور کتابی رو بخونید از فلسفی گرفته تا علمی و رمان و داستان. تو شرایط روحی تون بشدت تاثیر گذار هست. یه جمله ای هست که میگه بهترین دوست آدم کتاب هست واقعا من تا مغز استخونم به این جمله اعتقاد دارم.

مادرم شدیدا و خودمو و برادرم رو هم به همین مسیر کشوند که جای خوش حالی داره. کتاب که اصلا یعنی حالم از کتاب یا درس خوندن به هم میخوره :))) 

 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 3 ساعت قبل، Daniel110 گفته است :

سلام دوست عزیز،
بدونین که مادر و پدر همیشه صلاح بچه هاشون رو میخوان و برای خراب شدن اونا کاری نمی کنن ،
اگر می خواهید بیرون برین و تفریح کنین ، با یک روانشناس صبحت کنید و اینو بهشون بگین و از روانشناس ، راهی برای گفتن این به مادرتون پیدا کنید ، 
از اونجا که مادرها توی جامعه نیستن ، طرز فکری متفاوت با جامعه دارن ، مثلا همین دیروز بود که یه مشکل کوچیک بین من و مادرم پیش اومد، (این مشکل شاید خیلی از نظر شما خنده دار اشه ولی ساعت ها ما داشتیم بحث می کردیم) ایشون فکر می کردن که برای هر کاری حتی شغل آزاد ، باید کارنامه اول دبیرستان به بعدتو نشون بدی (همون نهم الآن) یعنی چون من یکی از امتحانامون که جواش دیروز اومد و خیلی خیلی هم سخت بود رو 17 و نیم شدم ، ایشون فکر می کردن که من با این نمرم دیگه برام کار پیدا نمیشه ،
ولی نشستیم و منطقی بحث کردیم ، در آخر هم به این نتیجه رسیدیم که حرفشون اشتباه بود و نمره پایین توی نهم مشکلی برای آدم بوجود نمیاره ،

شما هم که میگین دانشجو هستین ، با توجه به رشتتون ، یک کاری برای خودتون پیدا کنین که در روزهایی که دانشگاه ندارین برین و تجربه هم کسب کنین ، چون جامعه الآن به نمره ی خوب نگاه نمی کنه ، بلکه به تجربه هم نگاه می کنه ، این کار هم برای شغل آیندتون کمکی هست ، هم می تونین مقداری از پول دانشگاهتون رو خودتون دین ، و هم تفریحه براتون . در ضمن ، این که میگین که عین بچه ها اهاتون رفتار می کنن ، شاید دلیلش اینه که هنوز ابهتی از خودتون جلوی خانوادتون نشون ندادین ، مطمئن باشین که اگر بزرگی ای از خودتون نشون بدین کمتر باهاتون بد رفتار میشه ، 

مثلا پیله کنین که کار می خواین ، حتی در صورتی که گفتن نه اعتصاب عذا کنین و دانشگاه نرین و .... ، این کار شاید باعث بشه از درستون 2-3 جلسه عقب بیافتین ولی به نفعتونه ، بعد از اعتصاب غذا و پیدا کردن کار ، اگر وقتی که اولِ ترم پدرتون بخوان پول دانشگاه رو دن ، بگین که کلش یا حتی مقداریش رو خودم میدم (منظور خودتون با پولی که از کار گرفتین) اونجا به یک مرد واقعی شدنتون پی می برن ، از اون به بعد دیگه عین بچه ها هم اهاتون رفتار نمیشه ،

امید وارم که کمکتون کرده باشم ، فقط دوست عزیز میشه بگین که رشتتون چیه ؟

رشتم مکانیکه و اخراشه.

اصلا بیرون نمیرم که دیر بیام. یه راست دانشگاه یه راست خونه.

منم میدونم که صلاح منو میخواد ولی این راهیم که در پیش گرفته از نظر من خیلی اشتباهه. اینجوری واسم شده محدودیت نه زندگی

لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 1 دقیقه قبل، Milad_Bm گفته است :

رشتم مکانیکه و اخراشه.

اصلا بیرون نمیرم که دیر بیام. یه راست دانشگاه یه راست خونه.

منم میدونم که صلاح منو میخواد ولی این راهیم که در پیش گرفته از نظر من خیلی اشتباهه. اینجوری واسم شده محدودیت نه زندگی

اگررشته تون مکانیکه بگردین و کاری در رابطه با این رشته انجام بدین حتی شده بدون حقوق، اگر هم پدرو مادرتون اجازه ندادن راضیشون کنین ، کار برای یک مرد از واجباته

لینک به دیدگاه
Share on other sites

اشتباهی که کردید اینه که تا الان هر چی گفتن انجام دادید...خوب همین میشه دیگه.

بهترین راه اینه که اهمیت ندادن رو تمرین کنید. هر چی میگن بگو چشم انجام نده بعدش. فوقش داد میزنن سرت و دعوا میکنن... خیلی راحت اهمیت نده.

من تا حدی موقعیت شما رو داشتم اما از بس اهمیت ندادم و کار خودم رو انجام دادم و اونا هم دیدن که نتیجه ش خوبه دیگه بهم اطمینان دارن. یه جورایی مطمئن خونواده شدم همه جوره روم حساب میکنن.

یه موقع هایی بود که من پای کامپیوتر بودم و مامان من داشت بالا سرم داد میزد. گفتم باشه و هدفون رو گذاشتم تو گوشم. میدونم ناراحت میشه. ولی خوب مجبور بودم دیگه. الان اونم کنار اومده و من و مامانم رابطه مون نسبتا خوبه. دیگه الان به کل عادت کردم هر دعوایی که با من میکنن اصلا هیچ حسی ندارم. خیلی ریلکسم. آخرشم کار خودمو میکنم.

جالبه بیشتر هم مامان ها همچین موقعیتی رو ایجاد میکنن. بابا ها کاری ندارن.

ویرایش شده توسط tonypb
لینک به دیدگاه
Share on other sites

برادر مشخصا خیلی شرم و حیا داری و تا حالا مطلقا تندی با مادرت نکردی

کلا هرچی شل بیای و عقب بری، طرف بیشتر میاد جلو (هرکی که باشه)

باید قاطعیت به خرج بدی. قاطعیت نه به معنی تندی و توهین و بی ادبیه، نه عصبانی شدن و داد زدن

خیلی جدی و قاطع بگو نه، هیچی هم اضافه تر نگو، چند بار محکم بگی نه کم کم درست می شه

انقدر ماخوذ به حیا بودن باعث می شه تو جامعه هم هرکی برسه سوارت بشه و سو استفاده کنه

لینک به دیدگاه
Share on other sites

در 6 ساعت قبل، SaeedEminem2 گفته است :

برادر مشخصا خیلی شرم و حیا داری و تا حالا مطلقا تندی با مادرت نکردی

کلا هرچی شل بیای و عقب بری، طرف بیشتر میاد جلو (هرکی که باشه)

باید قاطعیت به خرج بدی. قاطعیت نه به معنی تندی و توهین و بی ادبیه، نه عصبانی شدن و داد زدن

خیلی جدی و قاطع بگو نه، هیچی هم اضافه تر نگو، چند بار محکم بگی نه کم کم درست می شه

انقدر ماخوذ به حیا بودن باعث می شه تو جامعه هم هرکی برسه سوارت بشه و سو استفاده کنه

من فقط با مادرم اینجوریم با بقیه اینجوری نیستم.

هزار بار این رفتارایی که میگیو انجام دادم گفتم من میخوام خودم کارامو بکنم. میگه پیش کی رفتی که اینجوری پرت کرده. :))))

اون از این حرفا یه برداشت دیگه میکنه.

بعدا اگه من از این حرفا بزنم میگه تو بجه خوبی از اب در نیومدی اصلا ازت راضی نیستم و هی داداشمو میزنه تو سرم که نگاه چقدر اله بله.

یه سال دیگه که تحمل کنم درسم تموم شه همه چی حله.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پست در این تاپیک...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری

×
  • اضافه کردن...