رفتن به مطلب

و مرگ آمد و از سر ما گذشت !


Recommended Posts

زلزله ای که در شهر ۹۰ هزارنفری بم، در عرض ۱۱ ثانیه بیش از ۲۵هزار را کشت و بیش از ۳۰ هزار نفر را زخمی کرد. من در ویرانه های بم، شاهد چیزی بودم که هنوز یادآوری آن، مو بر تنم سیخ می کند: دفترچه خاطرات دختری دانشجو که قبل از زیر آوار ماندن، خواب تکان دهنده اش در مورد ملاقات با "مرگ" را روایت کرده بود!
 قهرمان این داستان، همکار سابق مطبوعاتی سرکار خانم عذرا فراهانی بود که امیدوارم اگر جایی در نقل خاطره اشتباه کنم، تصحیح کنند. بعد از زلزله، بنده به همراه خانم فراهانی و آقایان اسماعیل آزادی و سعید رضوی فقیه برای کمک به بم رفته بودیم. در محل ویرانه های خوابگاه دانشجویان دختر بم، خانم فراهانی، منقلب، دفترچه خاطرات یک دانشجوی زیر آوار مانده را پیدا کرد. در همان محل ویرانه ها، بحث حرفه ای داغی درگرفت که آیا ایشان حق بردن دفتر را دارد یا نه. نهایتا، این جمع بندی به دست آمد که دارد، و خانم فراهانی دفتر را برد.
 فردا صبح که ایشان را دیدیم، به هم ریخته بود. گفت در دفتر خاطرات، نمی توان اسم دختری که زیر آوار مانده بوده را پیدا کرد، ولی چیزهای عجیبی را در آن نوشته، و از همه عجیب تر در مورد خوابی که یک هفته قبل از زلزله دیده بوده. در خواب، دختر دانشجو و بقیه در اتاق خوابگاه نشسته بوده اند که ناگهان "مرگ با هیکل زردش از در وارد شده" (نقل به مضمون). دختر ادامه داده بود که ما شروع کردیم به جیغ زدن که "مرگ آمد و از سرِ ما گذشت". مو به تنمان سیخ شد. اما شوک اولیه، به سرعت تبدیل به بحث داغ دیگری شد: ایشان به عنوان یک روزنامه نگار حرفه ای، مایل بود از کشف عجیب خود در گزارشی که از زلزله می نوشت استفاده کند. این ایده، باز مخالفانی داشت که انتشار دفترچه خاطرات یک دانشجوی زیرآوار مانده را درست نمی دانستند. در نهایت، قرار بر این شد خانم فراهانی در گزارش، تنها مطالبی را نقل کنند که "احتمال نرود" نویسنده در زمان نوشتن، مایل به انتشارشان نبوده باشد. 
 عذرا فراهانی با رعایت تمام این نکات، گزارش بسیار درخشانی نوشت؛ اگر درست یادم مانده باشد با این تیتر که "و مرگ آمد و از سر ما گذشت". اما شگفتی های دفترچه خاطرات عجیب، تمامی نداشت. چند روز بعد، خانم فراهانی دوباره منقلب آمد. گفت زنگ زد! پرسیدیم خانواده دختر؟ گفت: "نه، خودش!" خوابگاهی که ما دیده بودیم چنان با خاک یکسان شده بود که تصورش را هم نمی کردیم که ممکن است کسی از زیر آوار جان سالم به در برده باشد. اما دختر صاحب دفترچه، زنده مانده بود. خانم فراهانی گفت: در دفترچه اش هم نوشته بود که "مرگ آمد و از سر ما گذشت"؛ واقعا از سرش گذشته!
 اما همه خبرهای خانم فراهانی خوب نبودند: دختر دانشجو، اهل یکی از شهرهای کوچک استان کرمان بود. بعد از زلزله، خانواده او به شکرانه زنده ماندنش گوسفند قربانی کرده بودند. اما از بین رفتن وسایلی که برای زندگی دخترشان در خوابگاه تهیه کرده بودند، پول گوسفندی که برایش قربانی کرده بودند و بخشی از هزینه درمان، چنان به خانواده بسیار فقیر دختر فشار آورده بود که دیگر نمی توانستند هزینه اعزام مجدد او به بم برای تحصیل را تقبل کنند. در واقع، دختر زنده مانده بود، ولی بسیار افسرده بود که دیگر نمی تواند ادامه تحصیل بدهد.
 به اتفاق خانم فراهانی تصمیم گرفتیم تلاش کنیم تا بلکه بشود به آن دختر کمک کرد. قدم اول باز با ایشان بود که ماجرای زنده بودن نویسنده دفترچه یادداشت و سرگذشت او را در یک گزارش درخشان دیگر منتشر کرد. قدم بعدی، با من بود که تلاش کنم نامه را به رئیس جمهور وقت محمد خاتمی برسانم. بعد از انتشار مطبوعاتی گزارش، در نامه ای مختصر و مفید ماجرای دختردانشجو را توضیح دادم و به همراه اصل گزارش خانم فراهانی، به دفتر خاتمی فرستادم. خوشبختانه، بی نتیجه نبود!
 یک هفته بعد خبر رسید که رئیس جمهور روی نامه دستور داده. دستور این بود که مخارج تحصیل دخترزلزله زده در دانشگاه، به طور کلی از طرف ریاست جمهوری تامین شود و وقتی هم برای ملاقات حضوری او و خانواده اش با محمد خاتمی در نظر گرفته شود! این دیدار، مدتی بعد انجام شد و خوشبختانه دستوری که روی نامه داده شده بود هم، به مرحله اجرا درآمد.
 اینکه الان آن دختر دانشجو چه می کند را نمی دانم. اما اگر تحصیلش را با موفقیت به سرانجام رسانده باشد، بیش از همه مدیون عذرا فراهانی است. که این قدر پشتکار به خرج داد تا در نهایت، دختر زلزله زده ای که در حسرت ادامه تحصیل بود را، به آرزویش رساند. دختری که احتمالا وقتی آوار بر سرش خراب می شد، فکرش را هم نمی کرد که "مرگ از سرش بگذرد"، و بعد دفترچه خاطراتش به دست خانم روزنامه نگاری بیفتد که دغدغه اش، ادامه تحصیل او باشد.

 

اسم نویسنده این متن به دلایلی اینجا ذکر نمی شه. اما داستان نقل شده واقعیه

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام . دوست عزیز متنی که گذاشتید چه ارتباطی به این بخش داره ؟ جدای از این مسئله که متن اگر از خودتون نیست ، باید دارای منبع باشه و منبعش هم ذکر بشه .

لینک به دیدگاه
Share on other sites

راستش جاشو نمی دونم کجا باید می بود. لطفا منتقل کنید

داستان در پیج فیس بوک یکی از خبرنگاران خارج نشین نوشته شده که گفتم شاید خلاف قوانین باشه

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پست در این تاپیک...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری

×
  • اضافه کردن...