رفتن به مطلب

داستان پشت صدای یک ویچر......


rezagtx
 اشتراک گذاری

Recommended Posts

  • کاربر ویژه

 

 داستان پشت صدای یک  ویچر

1.thumb.JPG.03eb402600dfcb08f48d389dff0b73ae.JPG

اواسط ماه دسامبر است، یک ده روزی مانده  تا کریسمس.  سوار بر قطار از سواحل جنوبی انگلیس میگذرم، از کنار روستا های سرما زده که گویی زیر آسمان خاکستری زمستانی به  خواب فرو رفته اند. آسمانی که  گویی غم زده و منتظر تاریکی های سه ماه زمستان است.  ابر های تیره و تار و دلگیر ، جادهایی کنارریل قطار خیس خورده و گل آلود ؛ نورهایی که در دوردست ها سو سو میزنند و شیشه های بخار گرفته پنجره آنها را تبدیل به  مروارید های درخشان میکند. صد ها بار صحنه هایی چون شهرک های صنعتی  و  دهکده های کوچک از جلوی من در طی این سفر گذر کرده اند، به کجا می روم؟ این مسیر ها معمولا راهایی نیستند که شما طی میکنید تا یک سوپر استار را ملاقات کنید. 

ایستگاهBournemouth  توقف گاه من  است، شهری ساحلی  با ساختمان های زیبای ویکتوریایی و کلی دانشجو. بسیاری از آنها  در مقصد امروزمن درس میخوانند. دانشگاه هنرBournemouth، جایی که بسیار بی صبرم تا یک  استاد نقش آفرینی را ملاقات کنم. اسم او  Doug Cockle است، ولی من وشما اورا به  نام Geralt of Rivia گرالت اهل ریویا می شناسیم!

 او شبیه  یک معلم است، شبیه همان هایی که ما قدیم هم دیده ایم،  همان هایی در کمپوس کالج یا راهروی مدرسه ها قدم می زنند. به ظاهر هیچ چیزی درباره او خاص نیست: یک مرد میان سال قدی تقریباً کوتاه،  عینک به چشم، لباسی راحت به تن دارد. موهای سرش  تقریبا  کامل اصلاح شده و ته ریشی  دارد. موهایش تقریبا جو-گندمی شده ولی  موی سفید زیادی ندارد.

آدم بدخو و کناره گیری نیست. رفتاری مودب و دوستانه دارد، ودر همین حال که به سمت  یک  کافه میرویم  تا قهوه ای بنوشیم، درباره دانشجو ها صحبت می کنیم. آنهایی که آماده میشوند برای کریسمس به خانه بروند و آی خدای من هوا سرد است! او برای من هم نوشیدنی میگیرد قهوه داغ در این هوای سرد می چسبد. از جیب لباس پشمی اش چند سکه بیرون میآورد و نوشیدنی ها را حساب میکند.  بسیار  افتخار میکنم که قهوه مهمان گرالت هستم ! یک ویچر افسانه ای !

در سکوت قهوه خانه شروع به  صحبت میکند،  با لهجه ای آمریکایی، صدای بم و خاص و بلافاصله محو صدا میشوم ! حالا با دقت میدانم او چه کسی است. انگار یک جور راز است،  انگاراو با پوششی هویت اصلی خود را مخفی کرده است. حالا  متوجه می شوم که  این تنها من نیستم که این راز را می داند. من روبروی خالق صدای زیبای گرالت نشسته ام، صدایی که  صدها ساعت در ویچر به آن گوش کردم.

"  من وقتی مردم خود را  واقعا مخفی میکنند درست متوجه نمی شوم" او با صدای ویچر دوست داشتنی می گوید " فکر میکنم بعضی از دانشجو هام هنوز  نمیدانند شاید هم متوجه نمی شوند. البته اگر در حال صدا پیشگی باشم و آنها بپرسند ماجرا را با آنها به اشتراک میگذارم. البته باید در خصوص  ویچر 3  کلا حرفی نمیزدم پس  به آن زیاد اشاره نکردم البته آنهایی گوش میکنند، متوجه می شوند."

" بعضی از دانشجو هام که باهاشون مرتب صحبت میکنم  و من رو میشناسند و متوجه اند. اینجا ها یکم شرایط عجیب میشه آنها درست نمی دونن انگار نمی دونن  چطورباهام صحبت کنند. انگار می ترسن درباره اش ازم سئوال کنند یا شاید هم فکر میکنن نباید پاشون رو از گلیمشون درازتر کنند."

" یک نکته صدا پیشگی همین جاست،  این صدا است که مردم بهش عادت میکنند باهاش ارتباط برقرار میکنند نه  چهره افراد یا خود فرد در حالی که در سینما و تلویزیون چون ما افراد رو میبینیم  با چهره شون ارتباط برقرار می کنیم. برای بازی مثل ویچر 3 آنها میگن گرالت و صدای من رو میشنوند، به صدا خو گرفته اند ولی صدایی که به اون تصویر وصل شده ، میشه گفت یک نوع  تفکیک عجیب و غریب  بین بازیگر  مخاطبه"

  هنگامی که اون داشت صحبت میکرد من گوشم با اون بود ولی داشتم به یک چیزی فکر میکردم، کلی موضوع ازذهنم می گذشت. صدا پیشه هایی مثل نولان نورث یا  جنیفر هیل  یا تروی بیکردر بازی های زیادی حضور داشتن ولی آیا میشه بازی ویچر رو بدون این مرد جلوی من تصورکرد؟ اگر سرنوشت این مرد خوش مشرب و خوش صحبت را  در نقش ویچر قرار نداده بود من امروز با اون  اینجا ملاقات نمیکردم.

jpg.jpg.2c8e7c77227df926ffaf40c052d3a795.jpg

داگ در نقش کاپیتان/پدر John Maloney در Band of Brothers

واقعیت این است که Doug Cockle  همیشه دلش نمی خواست بازیگر بشود. او در یک خانواده نظامی در سال 1975 بدنیا آمد. در جایی به نام  Twentynine Palms نزدیک مقر تفنگداران دریایی بزرگ شد. جایی که پدرش  یک افسر بود. مادر او نیز معلم بود. پدرش  دستی در هنر داشت ولی هیچ یک از آنها  تئاتری  نبودند. او میخواست خلبان هلیکوپتر شود یا به قول خودش در اورگان سگ بپروراند. حالا دیگر از قهوه خانه  خارج شدیم و به  کالج برگشتیم و در اتاقی کوچک با دیوارهای سفید در بخش نمایشنامه و ادبیات کالج، به صحبت هامان ادامه دادیم.  او همچون پدرش علاقه زیادی به  بیولوژی و  مطالعه حیات وحش داشت.  این علاقه باعث شد پس از خواندن مقالاتی درباره  دستکاری ژن ها برای حل مشکلات جنینی به سراغ رشته  پزشکی برود، او  فکر میکرد این  دیگر بهترین ایده ممکن برای یک شغل است. اما در  رشته درسی موفق نبود.

 همان موقع بود که داگ به سراغ  تئاتر رفت.  جایی که بیشتر دوستانش  از آنجا بودند و خودش هم بیشتر وقتش را در آنجا میگذراند. او  گهگاهی با خواهرش برای خانواده نقش آفرینی می کرد شاید علاقه اش ریشه در گذشته داشت. خودش هم نمی داند او  به قول خودش  شانسش را آزمایش کرد و بالاخره  با درجات آکادمیک در سال 1993 تئاتری شد!

 از اینجا بود که به سیاتل  نقل مکان کرد تا به عنوان یک بازیگر زندگی کند.  در اینجا بود که درفروشگاه  فروش صنایع  دستی نیز ساعاتی کار میکرد،  جایی که به قول خودش فنجان های آنتیک  خوبی داشت! یک روز خانومی برای خرید به فروشگاه آمد و آنها با هم صحبت کردند و قهوه خوردند و ازادواج!

 سه سال بعد  او و همسرش به پنسیلوانیا نقل مکان کردند. او قصد داشت تحصیلات آکادمیک اش را ادامه دهد. معمولا بازیگران در آمریکا یا به نیویورک میروند یا لوس آنجلوس. ولی داگ عاشق ماجراجویی بود و همسرش نیز دلتنگ خانواده در  انگلستان!  بنابراین تصمیم بر این شد که سری به  پدر و مادر خانم بزند و یک سالی آنجا باشد. این داستان متعلق به  17 سال پیش است.

سال 1999 بودوداگ به قول خودش بلافاصله روی هوا فرصتی را زد. نقشی در کنار بازیگر مشهور انگلیسی Honor Blackman در تئاتر رویال یورک. داگ مورد توجه قرار گرفت و هم نقشی برای شو تلویزونی "دسته برادران" گرفت هم  برای یک بازی رایانه ای  به عنوان یک  صدا پیشه کاندید شد. اکتبر 1999 این حوادث رخ داد.

" این ها هیجان انگیز بود درسته! ولی راستش را بخوای من چیزی درباره صدا پیشگی  بازیهای رایانه ای نمیدونستم و حتی نمیدونستم که آنها وجود دارند." به یک استودیو رفتیم  در منطقه Harrogate درشمال یورک شایر.  بازی اسمش بود Independence War 2: Edge of Chaosو من قرار بود نقش اصلی را بازی کنم و  اتفاقاً انتخاب شدم. استودیو کنار  خانه ای قرار داشت  و یک عده بچه شیطون  نیمه برهنه در همان خانه  این طرف آن طرف میدویدند!! اینجا نقطه شروع صداپیشگی برای من بود!"

jpg2.jpg.609c6916e51c9599b33c3bc212ee163a.jpg

داگ در نقش Larry درنمایش Burn this در تئاتر Lancaster

در حقیقت باید گفت داگ جای خوبی رفته بود. این شرکتی که داشت برای بازی صدا ضبط میکرد شرکتی بود با نام Outsource Media و در واقع پیشگام ترین شرکت  رسانه ای  ضبط صدای  بازی های رایانه ای در انگلستان به حساب می آمد. مسئول شرکت  Mark Estdale که حالا  شرکتش در لندن واقع است بعدها کلی کار برای داگ جور کرد. در واقع کسی که برای نقش ویچر به داگ زنگ زد همین آقای مارک بود.

  الان تقریبا سال 2005 بود. داگ نه تنها  به یک  صدا پیشه کار کشته وقدیمی کار تبدیل شده بود بلکه کنار  پیرس برازنان ( جیمز باند) و جفری راش در فیلم The Tailor of Panama یا خیاط پاناما بازی کرده بود. هم بازی کریستن بیل  و متیو مککوناهی  در فیلم جذاب Reign of Fire یا سلطنت آتش ( پیشنهاد میدم حتما تماشا کنید خیلی جذاب است) شده بود و بازیگری شناخته شده به حساب میرفت. در دانشگاه Bournemouth نیز تدریس می  کرد، همین دانشگاهی که ما الان داشتیم در آن  این صحبت را رد و بدل می کردیم. کلاً داگ حسابی سرش شلوغ بود، همانطور که یک بازیگر  زندگی این سبکی دارد.

یک روز داگ برای ملاقات با فردی به نام Borys به لندن رفت. اون شخص از CD projekt Red  آمده بود.  صحیح تر Borys Pugacz-Muraszkiewicz بود  سرپرست مترجمان سی دی پراجکت،  نویسنده اصلی  وکسی که همیشه برای داگز نقش کلیدی داشت. "اون کسی بودکه به من گفت ما میخوایم تو شبیه کلینت ایستوود در هری کثیف باشی!" یک چیز توی اون مایه ها میخواستن" الان که فکر می کنم  واقعا گرالت شخصتی شبیه هری داره"

 داگ یک پانزده دقیقه ای اونجا بود بعد هم رفت و چند هفته بعد با  او تماس گرفتند: او کسی بود که باید یکی  از بهترین نقش های بازی های رایانه ای را هدایت میکرد: گرالت از سرزمین Rivia.

 کار برای داگ  عادی بود، دوباره به همان استودیوی قدیمی شرکت  Outsource در Sheffield  رفت. با قطار رفت آمد میکرد.  همه چیز مثل قبل بود فقط سه یا چهار لهستانی آنجا بودند، آنها آمده بودند تا اسکرپیت ویچر را در اختیارش بگذارند.  البته اینبار  یک چیز  درباره کار متفاوت بود، داگ درهمان روز اول متوجه شد که این بازی  جالب توجه و متفاوتی خواهد شد.

"ما یک هفته آنجا بودیم. ضبط می کردیم. روز های طولانی بودند." برخی از روزها 10 ساعت کاری طول می کشید، که برای صدا پیشگی و ضبط صدا بسیار سخت است. البته اصلا دردناک یا  خسته کننده نبود، بهتر است بگم چالش برانگیز بود روزهای کاری سرسختی بودند. اونموقع به خودم  میگفتم  این بازی بزرگی خواهد شد ، چقدر دیالوگ در بازی وجود داره!"

  بعد مثل همه  کارهاش این یکی هم به اتمام رسید. او خداحافظی کرد و بعد از ناهار از تیم جدا شد  و به خانه برگشت. زندگی جریان داشت. او حتی متوجه نشد که سال 2007 ویچر یک ریلیز شد. اکتبر 2007 بود. در آن موقع حتی نمیدانست پروژه بازی دوم شروع شده و  در حال انتخاب نقش ها هستند، تا اینکه باز سرنوشت دخالت کرد!

" من نمیدونستم که ویچر 2 اصلا داره اتفاق می افته. تا اینکه یکی از دوستان بازیگر بهم گفت. گفت که رفته بود برای تست صداپیشگی  ویچر2 و من گفتم چی ؟ اون بهم گفت تو نبودی ویچر یک رو انجام دادی !؟ بهش گفتم چرا ولی تو برای کدوم نقش تست دادی ؟ گفت گرالت!!! گفتم چی  من گرالت هستم! خلاصه حال خوبی نداشت! ناراحت بودم که تست نقش گرفتن و من رو خبر نکردند . بخودم می گفتم مگر در بازی قسمت یک  خراب کرده ام!؟"

بازیگر بازیگر نیست اگر سمج نباشد!  داگز سریع به بوریس زنگ زد. خونسرد بود و به بوریس گفت شنیده کستینگ بوده برای ویچر جدید و  اون مایله برای تست بیاد.

" چیزی که اتفاق افتاد این بود: جایی بین ویچر 1 و 2  سی دی پراجکت تصمیم گرفت بود کاملا  همه چیز رو تغییر بده. آنها از کار من در ویچر 1 خیلی خوشحال بودن ولی می خواستن   همه نقش ها از اول انتخاب بشه و با یک استودیو ضبط صدای جدید   و متفاوت کلا داشتن کار میکردن. من نمیدونم چرا، دلایشلون به خودشون مربوط بود ولی داستان این بود"

Borys  از  داگ معذرت خواهی کرد و  رفت تا با دایرکتور صدای ویچر 2 کیت ساکسون دیدار کند. او داگ  روبه کیت معرفی کرد و کیت هم به صدا پیشگی   داگ در ویچر 1 گوش کرد و گفت این صدا برای گرالت عالی است اگر بتوانیم با داگ کار کنیم من میخواهم داگ برگردد!

" این  واقعا تصادفی بود که من هر سه ویچر رو صداپیشگی کردم!"

jpg3.jpg.cf0bf4b2cb74422be2e66dcc114d13df.jpg

داگ در صحنه ای از فیلم سلطنت آتش

The Witcher 2: Assassins of Kings در یک استودیو متفاوت  کار میشد. نام استودیو slde بود و در لندن قرار داشت. تمام  سطح پروداکشن بالاتر رفته بود. همه چی عظیم تربود. داگ با کمی ترس  به سمت پروژه گام برداشت.

" خوشحال بودم که ازم خواستن ویچر2 رو کار کنم. اما بخاطر اتفاقی که افتاده بود یکم عصبی بودم. حتی با اینکه موضوع شخصی نبود، شما میدونستید که  کار قبلی تون رو خیلی خوب انجام دادید من میدونستم، چون خودشون بهم گفتن،  یکم سخت بود از خودتون سئوال می کنید  خوب  آیا میشد کار رو طوری دیگه انجام بدم متفاوت باشم ؟ آیا اونا خوششون میاد؟ کلا عصبی بودم و کارشروع شد."

 جایی اوایل کار داگ سوار نقش شد و دوباره شد گرالت،   اینبار سعی کرد کمی  چاشنی طنز  و انسانی به شکارچی هیولا ببخشه. اینبار در مارجراجویی ها کمی شوخی و  طنز  و راحتی خاصی دیده میشد و  داگ به خودش گفت" این خوبه این خوبه. CDPR قبلا در ویچر یک این کار را با نوشته ها نکرده بود. این دفعه خودشون رو خیلی جدی نگرفته اند و اجازه میدهند ویچر 2  از بعد بررسی کاراکتر انسانی تر باشه."

این کار هم تمام شد و  روز آخر ضبط  همه جداشدند. این دفعه Borys سر صحبت رو باز کرد ودر پایان کار ویچر 2 به داگ گفت ویچر 3 قرار است اتفاق بی افتد. البته داگ به خودش می گفت ممکن است باز هم CDPR  همه چیز رو عوض کند و شاید دیگر بخت با او یار نباشد.

می 2011 بود که ویچر 2 ریلیز شد و  اینبار  داگ به نتایج کار حواسش بود . خود بازی  خیلی جایزه برد ولی به قول داگ هنوز زیاد به صدا پیشه گرالت اهمیت  آنچنان داده نمی شد.

Doug-Cockle.thumb.jpg.72aaab111294ab240fca2c05e5d69913.jpg

موقع ضبط ویچر2 آدمکشان پادشاه.

" وقتی زمان ویچر 3فرارسید من دیگه گرالت رو می شناختم.  کتابهای  Andrzej Sapkowski رو کامل خوانده بودم و عاشق  کتاب Tower of Swallow بودم. داستان های بازی یک و دو رو از بر بودم و  پلات داستان 3 رو هم می دونستم. حتی سریال های لهستانی رو هم که ساختن دیدم ! خیلی کارهای قوی نبودن ولی خوب بودن. خلاصه برای صدا پیشگی قسمت سوم، ویچر مثل موم توی دستم بود راحت میشناختمش و اونم من رو میشناخت."

  اگر الان به صدای ویچر 1 و 2و و3گوش کنیم کمی تفاوت را احساس میکنیم. داگ میگوید:"من تلاشم را میکردم که صدا و تن حفظ شود ولی  اگرتفاوتی است از روی عمد نیست. صدای من تغییر کرده! داریم صحبت فاصله ده ساله را میکنیم. ده سال از زندگی من گذشته و من از ویچر 2 به بعد کلی سیگار میکشم!"

 " شروع ویچر 3 برایم مثل رفتن به یک  حمام آرامش بخش بود. همه چیز رو میشناختم. استودیو آدم ها شخصیت ها؛  حس خوبی داشتم که برگشته بودم به جهان ویچر."

نکته جالب اینجاست که داگ خیلی از کست  انتخاب شده برای ویچر 3 را نمی شناخت بازی بسیار بزرگ تر شده بود و تعداد NPC ها بسیار بیشتر و صدا پیشگان هم بسیار زیاد.  تعداد زیادی صدا پیشه در  استودیو رفت آمد میکردند و   تمام مدت  داگ به  تنهایی در استودیو صداضبط میکرد. به قول خودش مثل کشتی هایی که در تاریکی دریا بودند، همدیگر را می دیدند ولی چون جدا کار میکردند و  کار هم فرایند طولانی و سختی بود فرصتی برای صحبت نبود. بعضی از سشن های ضبط که تمام می شد، صداپیشگان همدیگر را در راهروها می دیدند. شخصیت های کمی از ویچر 1 و 2 برای داگ آشنا بودند.

 او تریس مریگولد رو ملاقات کرده بود، Jaimi Barbakoff ولی هیچگاه معشوقه اش ینیفر را ملاقات نکرد! باور میکنید آن همه موج احساسات ولی داگ با Denise Gough  صدا پیشه ینیفر هیچگاه همدیگر را ندیدند. داگ یک بعد از ظهر  که مراحل ضبط صدای ین انجام میشد تصمیم گرفت بماند و بعد از کار خود را به  دنیس معرفی کند. داگ می گفت دنیس خیلی خوب کارش را انجام میداد با پشتکار  که البته در بازی هم مشخص است. داگ گفت به سمت در درفتم  از دور دنیس را میدیدم که داشت صدا ضبط میکرد، میخواستم خود را معرفی کنم و بگویم کارت عالی بود و و ضمنا من گرالت هستم!!

DMmesacW0AE2svy.thumb.jpg.435c72ea97d6750e3376a42f40b8bd5b.jpg

" 15 دقیقه ای منتظر ماندم خبری نشد، میدونی چی شده بود؟ اینقدر دنیس کار کرده بود اون روز بعداز ضبط داشت چرت میزد! ینیفر خسته بود! اونقدر تلاش کرده بود که همونجا خوابش برد. من دیگه مزاحم نشدم و ما هیچوقت همدیگر رو ندیدیم"

کشتی در تاریکی !  فکر کنید چقدرلحظات پر انرژی را ما بین این سه  گرالت و ینیفر و تریس شاهد بودیم. همه اونها  جداگانه اکت شده و ضبط شده است. سختی کار اینجا مشخص می شود. تمام مدت داگ تنها بوده و این چنین با احساس ویچر را بازی کرده است.

"باید  نقش را دربیاری یابد تجسم کنی الان تریس چی میگه یا ین چی میگه . کار سختی است. وقتی یک صحنه  رمانس را بازی میکنی در تئاتر یا فیلم شما بازیگر مقابل داری کار راحته چون طبیعتش اینه، ولی تنهایی  دیگه کار سخت میشه!"

"  هنوز هم با دورانی که همه واقعاً قدر صدا پیشه رو بدونندو درک کنند که چقدر برای کار تلاش کرده، فاصله داریم." این رو داگ به من گفت.

" موضوع جالبه اینه، داگ گفت؛ مهم نیست چقدر فکر کنیم کار صدا پیشگی ما مهمه یا ما چقدر مهم هستیم در پروسه،  هنوز هم موقع خلق چیزی مثل ویچر ما صدا پیشه ها یک  بخش بسیار بسیار کوچک کار هستیم. صدها آدم هر روز در CDPR کار میکردند حتی گاهی شبها، من سه روز در هفته صدا ضبط میکردم اونا هرروز صبح تا شب داشتن کار میکردن. توسعه دهنده ها ستاره نمایش هستند در اینجا، برخلاف سینما که  شرکت تولید کننده پشت صحنه همه کاره است. اونجا تمرکز روی تام کروزه اینجا  کلی آدم که همزمان تلاش میکنن. صدا پیشه ها موقع ساخت بازی درصد کوچکی هستند شاید یک بخش از 30 پارت."

"اینکه چقدر به من و کارم در ویچر 3 توجه شد یا نشد برام مهمه شاید بخاطر اینکه که من یک بازیگر هستم و این  بخشی از روند کار و زندگی من است"

داگ میگوید" میدونستم ویچر 3 میدرخشه، میدونستم شاید دیگر هرگز نتونم کاری در این حد انجام بدم، چند تا ضبط برای  بازی هورایزن سونی داشتم ولی  دیگه کاری در این سطح برام اتفاق نیافتاد."

" صدا پیشگی ویچر قطعاً زندگی من رو در بخش هایی تغییرداد، بعضی ها ملموس هستند و برخی تغییرات  کوچیک. یکی از آنها  مسئله درآمد و مالی است، وقتی داشتم ویچر رو انجام میدادم  نقش های کوچیکی هم بازی میکردم مثل فیلم Criminal یا  فیلم Survivor و نقش ها کوچیک بودن و کار فقط ویچر نبود. اما ویچر بزرگترین کار چند سال اخیر بود شاید 10 سال اخیرو درآمداضافه  خوب بود، کمک  کرد یک سری کارها در زندگی انجام بدم که برای من ممکن نبود و فقط در صورت داشتن درآمد خوب ممکن بود. برای مثال یک گیتارالکتریک خریدم. همیشه دوست داشتم ! درآمد ویچر کمک کرد چون من آدم ثروتمندی نیستم  اصلا نیستم. 500 یورو تونستم بدم جای گیتار مورد علاقه! اینها با ویچر ممکن شد.

witcher-1411652813175jpg-8e4cd3_1280w.thumb.jpg.d26e92b4bde176f6e89f769220024820.jpg

یک پیروزی مهم دیگه برای داگ اینه که اون حالا گرالت اهل ریویا است! " این عالیه مردم عاشق بازی شدند. عاشق شخصیتها، در تویتربا هام صحبت میکنن  و بهم میگن چقدر کارت عالی بود در نقش گرالت  عاشق صدات هستیم. عاشق بازی و ... این ها خیلی خوبه حس خوبی بهم میده خوشحالم که اینقدر کارم رو خوب انجام داده ام و خوشحالم که عده زیادی از کار راضی هستن."

داگ نامزد جایزه بفتا شد برای ایفای نقش گرالت و جایزه NAVGTR رو برد و ممکن است باز هم برنده شود. در جشنواره ها ی بازی مختلف شرکت کرد و خوش میگه" عالیه اینها واقعا عالیه"

او میگه" همسرم راضیه ، بچه های نوجوون من راضی هستن، درکنار کار دانشگاه یک کارهای کوچیک بازیگری هم انجام میدم. زندگی خوبه، نمیدونم اگر یک شو بزرگ تلویزونی یا فیلم یا یک بازی عظیم دیگه بیاد و از من بخوان نمیدونم چه کنم آیا میرم ؟ آیا نمیرم؟ "

 خودش خیلی کارش در بازی کردن خوب نیست.ولی ویچر 3 رو تمام کرده و  پایانی که میخواسته رفته است.

jpg5.jpg.55eb60e560493d63aef9d9fd117fc217.jpg

داگ روز مصاحبه15th December 2016

 شاید گرالت اهل ریویا بهترین کار داگ بوده ، مهم نیست من میگم شاهکاری بوده و داگ واقعا در خلقش نقش داشته است. ویچر 3 روز  بعد  از لانچ مستقیم به تاریخ افسانه ها پیوست  و یک کالت ویدئو گیم شد. حتی بهترین RPG  تاریخ نیز نامیده شد لقبی بسیارعظیم. شایدCDPR بازم هم برایcyberpuk 2077 به سراغ داگ برگردد. خودش میگوید " صد در صد "

" میگوید با آنها شوخی کردم گفتم مرا به عنوان Easter egg در بازی جدید بیاورید! حداقل در نقش یک بارتندر که بازیباز با او تعامل دارد. برای یک کوئست هم که شده!اسمش هم Gerry باشد! کی میدونه شاید انجام بدن. امیدوارم. رابطه کاری ما خیلی خوبه امیدوارم که  اینکار رو انجام بدهند ولی خوب صنعت هم صنعت برای خودش ، کار خودش را میکنه"

هوا تاریک شده و  باید ازDoug Cockle رو ترک کنم. کار سختی است، تمام مدت مصاحبه و گپ دوستانه داشتم به دیالوگ های  ویچر 3  و خود بازی فکر میکردم. اون برای من یک تاکسی خبر میکنه و کنار جاده منتظر هستیم. هوا سرده و داره نم نم بارون میاد. بسیار سرد طوری که نمیتونم صحبت کنم. باهاش دست میدم و خدا حافظی میکنم،  هر طور نگاه کنم داگ یک آدم معمولی است ولی برای کاری که انجام داد ، شاهکاری که خلق شد، کاری واقعا شگفت انگیز، داگ از تو ممنونم. تاکسی دور میشود و  اودست تکان میدهد ، شاید آخرین باری باشد که اورا ببینم ولی هر وقت دلم تنگ شد  شاهکاری مثل ویچر 3 است که برای ساعت ها به صدا و نقش آفرینی خیره کننده اش گوش کنم.


Interview with Doug Cockle- The voice of Geralt of Rivia.mp4

  ویدئو مصاحبه بعد از ویچر 3 با داگ

 

ترجمه از مقاله Eurogamer

Robert Purchese

رضا قاسمی

 

ویرایش شده توسط rezagtx
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

برای تاریخ نگاری سری هم این مقاله رو بخونید

 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

خداییش طرف  شاهکار دوبله انجام داد وقتی  دارم ویچر 3 رو بازی میکنم همش به  این دوبلر فکر میکنم چه صدایی انگار خود گرالت زنده شده ، کارش عالی بود . بدون داگی گرالت رو نمیشه تصور کرد. دمت گرم!

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پست در این تاپیک...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری

×
  • اضافه کردن...