رفتن به مطلب

hamid5566

کاربر سایت
  • پست

    1028
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    4
  • بازخورد

    99%

تمامی مطالب نوشته شده توسط hamid5566

  1. hamid5566

    atisoc0936 عزیز تولدت مبارک!

    درود جناب مشقی عزیز واست بهترینارو آرزو دارم ایشالا سرتاسر زندگیت موفق باشی @};- @};- @};- یه قلیون هم با ما نزدیا....یادت باشه.... =)) =)) =)) =)) ...شوخی کردم :x تولدت مبارک مهدی جان :x :x :x :x :x :x :x
  2. سلام Q9550 موجوده بافن اصلی تقدیم میشه 260 تومن گرافیک 5450 و 210 موجوده هردو1گیگ اگه بخواین
  3. سلام عزیز.ممنون اینها تجربه چندین وچندساله ماست که تاحالا بارها مشکل گشای دوستان شده که خداروشکر امروز بکار شما هم اومد چه شما چه مهمان های عزیز اگه مشکلی داشتن میتونن روی بچه های خوب لیون حساب کنند موفق باشید @};-
  4. hamid5566

    عکس اعضا فروم لیون

    سلام مهرزادجان.خوبی؟عکس توپیه.عجب ماهی بزرگ خوشکل چشم سبزی شکارکردی :) وای من چقدر لنج و دریارو دوس دارم :crying: :crying: :crying: :crying:
  5. نه همیشه ولی گاهی اوقات که گرافیک بصورت کلی میگن نیمه سوز شده این اتفاق رخ میده خط دوم:شما امتحان کنید تا بهتون ثابت بشه راستی مینت رو چیکار کردی؟
  6. بله گاهی موارد این اتفاق پیش میاد
  7. سلام مشکل از گرافیکه.یا ایراد پیدا کرده یا روی اسلات درست ننشسته
  8. hamid5566

    حمایت از تولید ملی یا...؟

    ینی عاشق آواتاراتم :D باید عنوان آواتاریست لیون بدن به شما :laughing:
  9. hamid5566

    حمایت از تولید ملی یا...؟

    =)) خدا بگم چیکارت نکنه بنظر من چون به قول معروفی دزدی میلیاردی نوعی هنر است پس نتیجه میگیریم ...
  10. سلام عزیز.واقعا مفید بودن.من هم مواردی رو اضافه کنم تهویه نا مناسب کیس و بالارفتن دمای قطعات مثل گرافیک و... میتونه باعث هنگ شدن و ریست سیستم بشه هارد خراب و مشکل دار هم میتونه باعث هنگ شدن سیستم بشه که به این مورد هم باید توجه ویژه کرد وهارد نباید شل باشه جای خودش
  11. سلام داداش دنی مخلصم @};- بالاخره گاهی دلنوشته هایی تقدیم به اهل دل میکنیم.تحفه ای بیش نیست ^_^ سلام میلادجان. @};- بنده هم متقابلا دوستی با شمارو هم سنگ با احساساتم میدونم :x عزیز فعلا ذهن پریشان خاطر و آشفته ای دارم.ان شاا... تقدیم میشه اون پیشی هم ناقابله.آدرس بدین پست کنم :)
  12. والا عزیز قبلا غزلیات و رباعیات ناب زیاد میگفتم.الان بیشتر آثار حماسی از خودم به جا میذارم واسه عموم علاقه مندان
  13. سلام لیون واسه خیلی از ما فقط یه انجمن و فروشگاه نیست.عضوی از زندگی وخونوادمون شده و دلبستگی خاصی نسبت بهش پیدا کردیم.یک رباعی کوچیک در این زمینه سرودم که به لیون عزیز و دوستان تقدیم میکنم: نه که فک کنی یه روزی از اون حسم به تو کم شه (*) (*) (*) غیرممکنه لیونم عشق تو فراموشم شه غیرممکنه که از یاد ببرم انجمنت رو (*) (*) (*) یافراموش کنه چشمام طرح زیبای فونت هات رو شاید فک کنی که عید شه سرم جای دیگه گرم شه (*) (*) (*) واسم مسافرت واجیل مانع دیدارت شه شاید فک کنی ک حالاجای خالیت شده عادی (*) (*) (*) اماتو نه نمیدونی سخته واسم تاچه قدری
  14. درود معاوضه بادوست عزیزم انجام شد.کارت ایشون هم خریداری شد.امروز بدستم رسید صحیح وسالم ممنون از استارتر عزیز
  15. hamid5566

    مشکل نخواندن رم

    کاری داشتی درخدمتم.خبرشو بده @};- @};-
  16. hamid5566

    مشکل نخواندن رم

    قربونت داداش @};- پیشنهادم اینه بهت مین رو باز کن که بتونی تسلط بهتری داشته باشی از بغل نگاش کن و با اعصابی آروم و با حوصله صافش کن.اصلاعجله نکن نه مشکلی خاصی پیش نمیاد فقط صدا میکنه اگه تکه شکستشو داری با چسب بجسبونش
  17. hamid5566

    مشکل نخواندن رم

    سلام مجدد اقامهدی.خوبی؟ اونطور که من میبینم دوتاست.درسته ؟ والا بستگی بخودت داره اگه دستت نمیلرزه یه سوزن نازک مثل سوزن ته گرد بردار اروم و با دقت صافشون کن
  18. مخلصتم بسیار اسونه عزیز.برو هواتو دارم ^_^
  19. hamid5566

    مشکل نخواندن رم

    تا دیده نشه نمیشه نظر داد اگه کج شدگی دونه ای باشه با سوزن میشه صافش کرد اگه تعدادش زیاد باشه یا شکسته باشه باید تعویض بشه
  20. سلام امین جان چطوری داداشم؟ باهمون ویندوز میشه هاردتو به سیستم وصل کن ویندوز که اومد بالا برو قسمت Disk Management اونجا پارتیشن بندی کن
  21. لطفا کمی فکر کن.مختو اکبند نذار اگه نتونستی بگو تا جوابو بگم
  22. سلام اسونه حلش.اولش اینه:گوی هارو به 3 دسته 4تایی تقسیم میکنیم و...
  23. hamid5566

    مشکل نخواندن رم

    سلام احتمالا زیف دچار شکستگی یا کج شدگی شده.با دقت سی پی یو رو باز کنید و یه عکس ازش بندازید اینجا بذارید
  24. hamid5566

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ » رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود . صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی» مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد. چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد . راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید. صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی» این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟» راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.» مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد. مرد گفت :‌« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236,284,232 عدد است. و 231,281,219,999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد» راهبان پاسخ دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.» رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در بود» مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید این در را به من بدهید؟» راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد. پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند. راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست کلید کرد . پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت. و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت. در نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » . مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود. .... اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید :D :D :( لطفا به من فحش ندید؛ خودمم دارم دنبال اون کسی که اینو برای من فرستاده می گردم تا حقشو کف دستش بگذارم :(
  25. hamid5566

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    فایده فلسفه : گویند در زمانی نه چندان دور (میگن همین چند روز پیش) یه پسر بچه مثبت به ظاهر درسخوان که تا حالا یه GF نداشته (یعنی هیچ دختری نخواسته باهاش دوست بشه) که با سلام و صلوات فراوان برای تحصیل فلسفه به خارج رفته بود بعد از اخذ مدرک لیسانس برای دیدار پدر مادرش (بابا مامانش) به شهرشان برگشت تو خونه خودش طوری گرفته بود که انگار فوق پروفسری گرفته باشه یه شب باباش سر شام پدرش ازش پرسید «پسرم ما بالاخره نفهمیدیم این فلسفه فلسفه که میگی یعنی چی و به چه دردی می خوره» پسر Oskole داستان ما کراواتش را روی سینه جابجا کرد (نپرسید که که آقا پسر داستان ما سر شام کراوات بسته بود ) و گفت «پدر جان درک این مسئله برای شما که سواد ندارید سخت است اما من سعی میکنم که با یک مثال فلسفه را برای شما توضیح دهم» بعد پرسید «پدر جان در این سفره چند جوجه است؟» پدر با تعجب جواب داد «معلومه دو تا» پسر گفت «ولی فلسفه ثابت میکند این جا 3 تا جوجه است» پدر گفت «جل الخالق ! چطوری؟» پسر با اشاره به جوجه ها گفت«این یکی (که در حقیقت وجود نداره و از جنس فلسفه است!!) آن هم دوتا (که خوشمزه و بریان شدن)» پدر لبخندی زد گفت «چه قدر جالب پس فلسفه این است (عجب چرت و پرتیه) تازه باعث صرفه جوی هم می شود » بعد یکی از جوجه هارا به طرف خودش کشید و دیگری را (اون یکی را) در بشقابی به همسرش داد و سپس به پسرش گفت«خیلی خوب شد (حالا کنف میشی پسر الدنگ) این دو تا جوجه سهم ما و سومی رو هم طبق فلسفه خودت (و 100 البته منطق ارسطو ) سهم تو نوش جانت (کوفت کن)» از این حکایت بسیار زیبا نتیجه میگیریم 1- با فلسفه فلسفه کردن شکم آدم سیر نمیشود 2- فلسفه بد نیست ولی احترام به پدر و مادر واجب تر است 3- حتی اگه بالا ترین مقام علمی رو داشتین یعنی فوق پولوفوسولم (پروفوسور) بودین هنوزم بچه پدر مادرتونین 4- ما اصلا قصد توهین به تنها علمی تو دنیا که اگه وجود نداشت اتفاق زیادی نمی افتاد (فلسفه) رو نداشتیم
×
×
  • اضافه کردن...