ساعتا رو به عقب برگردون...اگه فرصتی هنوزم مونده بگو تو گذشته چی می بینی...که از آینده تو رو ترسونده ساعتا رو به عقب برگردون...اون همه خاطره رو پیدا کن پشت این همه شب تکراری...یه جهانِ تازه رو من وا کن من هنوز زخمیِ خاطره ام...جز تو هیچکس رو دلم مرهم نیست اسمتو صدا زدم وقتی که...حتی اسم خودمم یادم نیست همه ی امیدمی این روزا...که نجاتم بدی از این زندون تو فقط اگه بخوای می تونی...ساعتا رو به عقب برگردون می شه زمین خورد و گریه نکرد...به دادم برس بهترین نارفیق هنوزم به دستای تو قانعم...هنوزم عاشقم با یه زخم عمیق تو این روزهای سیاه و کسل...دلم خیسه از حس بارون شدن تو رو جون هر کی که بهِش مومنی...فقط امشبو حرف رفتن نزن تو این روزهای سیاه و مریض...فقط یه کمی چای واسه من بریز می دونم همیشه بدهکارتم...می دونی نمی شه فراموش کرد من از بس که تو خوابتم،زخمی ام...نمی شه که کابوسمو گوش کرد نمی شه که این وحشتو دوره کرد...نباشی،نمونی،نخندی،بری یه عمری جنونو تحمل کنم...به دیوونگیم دل نبندی بری تو سیگارو خاموش کن تا بگم...چطور می شه با گریه هم دود شد چطور می شه با خنده هم زخم خورد...چطور می شه با عشق نابود شد شبایی که می ترسم از فکرهام...همیشه هوا خیس و بارونیه یه زن با جنونش به من یاد داد...که عاشق شدن،قبلِ ویرونیه