رفتن به مطلب

ho3einsa

کاربر سایت
  • پست

    2819
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    3
  • بازخورد

    100%

تمامی مطالب نوشته شده توسط ho3einsa

  1. اقا ویندوزت مطمعنی 64 بیته؟؟ 32 نباشه؟ با memtest تست کنن تو محیط بایوس نتیجه ی بهتری میگیرن. من رمم نیمسوز بود diagnostic ویندوز درس کار نمیکنه و درست تشخیص نمیده. تجربه ی شخصیه. با احترام @};- تک به تک با memtest بذار هرکدوم دو ساعت و نیم چک بشه حتی یه ارورم بده رمتو ببر تعویض. اینکه رمو تازه تعویض کردین دلیل نمیشه مشکل نداشته باشه من رم صفرم نیمسوز بود و دو ماه طول کشید علایمشو بروز بده. هرچند من فک میکنم ویندوزتون احتمال زیاد 32 بیته چون اگه رزرو شده باشه هم تو تسک منیجر کامل نشون میده بعد میگه اینقدرشم رزرو شده. با ویندوز دیگه هم امتحان کردین؟ یا اگه 64 بیت هست یا از ویندوزه یا خود رم مورد داره که مورد دار بودن رم 90 درصد احتمالش هست.
  2. عزیز شما ثبت نام میکنید بعد با اون رمز وارد میشین و این رمز ربطی به رمز ایمیل شما نداره. اگه رمز ایمیلی که اکانتتون درش هست رو بخوان واضحه که کلاه برداریه! شما میتونین از خود بازار به راحتی خرید کنین هرچند که یه قرونم ارزش هزینه نداره این بازیا. با احترام @};-
  3. دوستان هم اشاره کردن بازی روی یک عدد پی اس 3 اجرا میشه و استریم میشه پس چه تایتان پی داشته باشین چه 210 فرقی نمیکنه و کک سیستمتون هم نمیگزه حتی با یه پردازنده ی ضعیف مثل 2020. چون از سخت افزار استفاده ای نمیکنه. البته فقط پول سرویس میدین و قرار نیس پول بدین بازی بخرین!
  4. دوستان یه ps3 بخرین خیلی راحت و بی دردسر میتونین تجربه کنین. چون این تنهایی پول یه ماهش اندازه یه ps3 قیمت داره 25 دلار اداپبتور دوال شوک 4 + 60دلار دوال شوک 4 + 15 دلار هزینه ی اشتراک ماهانه + ؟ صد هزار تومن پول نت + پول حجم نت همون ماه اول از قیمت یه ps3 بیشتر میشه! اینم بگم ps3 با اینکه قدیمیه ولی شاهکارایی رو داره که پی سی گیمرا تو حسرتشن پس ارزش خرید داره برا کسی که دنبال بازیای شاخ هست تو این بی بازی ای!!!
  5. جوکر، بله، میدانم که چقدر عاشق و شیفته و دلباخته دارد. خیلی جالب است که برای برخی، محبوبیتی بیش از سوپرقهرمانها دست و پا کرده. شخصیتی شناخته شده که الگویی است برای طراحی “آدم بدهای داستان” محسوب میشود. پس از هر رسانه ای که در باب جوکر منتشر شد، منتقدان بسیاری به بررسی شخصیت این مجرم سادیسمی پرداختند و او را از نمونه های بی بدیلی نه تنها در تاریخ کامیک بوک،‌ بلکه شخصیتهای داستانی معرفی کرده اند. جوکر؛ یکی از آدم ‏بدهای کامیک بوکی است که در کمیک های DC ظاهر شده است. این شخصیت، توسط جری رابینسون، بیل فینگر و البته باب کین خلق شده است. اولین بار که جوکر به جهانیان معرفی شد، در اولین شماره از کمیک های Batman بود که در بهار 1940 منتشر شد و جوکر به عنوان دشمن اصلی بتمنِ سوپرقهرمان ظاهر شد.کاراکتر جوکر، تا چندی بعد، فقط مختص کامیک بوک ها نماند و تاکنون اورا در فیلم ها، سریالهای تلویزیونی، بازیهای ویدئویی و رسانه های دیگر مکررا ملاقات کرده ایم. اینکه دقیقا چه کسی جوکر را خلق کرده است هنوز معلوم نیست اما طبق آنچه که توضیح داده شده است، جوکر در فرایندی سه نفره خلق شده است و میتوان این کاراکتر را بیشتر از سه نفر نامبرده، مدیون نویسندگی فینگر دانست.رابینسون و کین هر دو کارشان بیشتر در طراحی شخصیت بوده و داستان این کاراکتر توسط فینگر نوشته شده است. ادامه ی این مقاله ی زیبا را در این ادرس مطالعه فرمایید.
  6. طبق اطلاعات رسمی منتشر شده ٬ سرویس PlayStation Now به زودی در منطقه اروپا و مدت کمی پس از آن در آمریکا برای دارندگان پلتفرم رایانه های شخصی منتشر خواهد شد . بوسیله سرویس PS Now ٬ کاربران رایانه های شخصی برای اولین بار میتوانند عناوین بزرگ پلی استیشن مانند God Of War , Uncharted , Ratchet & Clank , Journey و The Last Of Us را بازی کنند . سیستم مورد نیاز برای اجرای برنامه PlayStation Now برروی پلتفرم رایانه های شخصی را مشاهده کنید . •Windows 7 (SP1), 8.1 or 10 •3.5 GHz Intel Core i3 or 3.8 GHz AMD A10 or faster • 300 MB or more; 2 GB or more of RAM • Sound card; USB port لازم به ذکر است حداقل سرعت مورد نیاز برای استریم عناوین پلی استیشن توسط سرویس PlayStation Now برروی پلتفرم رایانه های شخصی " ۵ مگابیت " بر ثانیه میباشد . و برای اتصال دسته کنسول به رایانه٬ می توان از آدابتور USB که در ماه سپتامبر و با قیمت 24.99 عرضه میشود٬استفاده کرد. ازتون دعوت میکنم دراین ادرس به بحث و گفتگو بپردازین تا دیگران از نظرات شما استفاده کنند. اخبار روز بازیها و سخت افزار و اسمارت فون ها و هرچی که به دنیای تکنولوژی مربوطه رو دراین ادرس دنبال کنید.
  7. (اختصاصی ایجاز) قلم می زند.دچار کم خوابی شده است.نام او آلن ویک است. مثل خیلی ها همیشه از تاریکی میترسید.خیلی از مواقع پدر و مادر خویش را سر همین ترس هایی که شب ها به سراغش می آمد کلافه کرده بود.ترس از هیولاهایی که در تاریکی وجود دارند.همین مورد باعث شده بود تا او کمتر بخوابد.همیشه راهی وجود دارد.مادر او یک کلید کهنه شکسته برق را که دیگر کار نمیکرد را بهانه ای برای از بین بردن هیولاهایی که کابوس وقت های تاریکی و تنهایی آلن بودند را به او داد و گفت:همیشه وقتی تاریکی به سراغت آمد و هیولاها را دیدی این کلید را فشار بده.آلن هر بار که دچار تاریکی زدگی میشد با فشردن آن کلید در ذهنش آن چنان پرتو نوری را تصور میکرد که بر قلب تیره تاریکی نفوذ کرده و آن را متلاشی میکرد.چقدر خوب است بدانی چیزی هست که در برابر دشمنان از تو حمایت کند.ترس از تاریکی که همسر او نیز به آن بیماری دچار شده بود.آلن خوب او را درک میکرد.خدا آن روز را نمی آورد که برق منزل قطع میشد آن وقت آلن نگون بخت آشفته و پریشان خود را به اینور و آنور میزد تا هر طوری شده است فیوز را وصل(اختصاصی ایجاز) کند تا محبوبش بیش از آن نترسد.آلن کمتر پدرش را میدید و همدم بازیهای بچه گانه اش مادرش بود. در همان دوران بود که آلن با بری ویلر آشنا شد و آن دو ریسمان رفاقت خویش را محکم و محکمتر کردند و بسیار به یکدیگر نزدیک شدند.وای خدای من بری یک دوست مهربان و دل سوز و در عین حال شوخ طبع و پر حرف بود کاملا مکمل آلن که کمتر صحبت میکرد و کمی هم جدی بود. وقتی نخواهی مشهور باشی کم کم علاقه مند به نوشتن شد.عاشق کارهای استفان کینگ و سبک دلهره بود.دستش خوب برای قلم زدن حرکت میکرد.انگار تمام سلولهای مغزش جانشان را برای ادای کلماتی مسحور کننده بر روی کاغذها می دادند.آلن درک روشنی از آنچه میخواست بنویسد داشت.در واقع تصورات روشن و زنده از موضوع قابل نوشتن.اولین کتابش در دوران جوانی با نام the errand boy منتشر شد و بخت به (اختصاصی ایجاز)سرعت با صدای تق تق درب منزل خوشبختی او را زد.کم کم او با نوشتن مجموعه رمانهایش به شهرتی بالا رسید در مورد جنایتها و مظنونین(پرونده ها) یک پلیس خیره سر به مانند شخصیت مکس پین با نام الکس کیسی که در شش کتاب به انتشار رسید.دوست همیشگیش یعنی بری هم مدیر برنامه های او شده بود.دوران خوب و زیبایی بود. همه چیز آروم است به یکباره… آلن شرایط یک ازدواج خوب را داشت برای همین با عکاسی با نام آلیس ازدواج کرد.پس از نوشتن مجموعه رمانهایش آلن دچار نوعی بن بست در نوشتن شد.همچنین بی خوابی به سراغش آمد.او در مهمانیها مداوم مشروب مینوشید و بر سر همین موضوع به شدت با آلیس مرافعه داشتند.آلن قید نوشتن را به طور کل زده بود و این موضوع آلیس را اصلا خوشحال نمیکرد زیرا به شوهر خود که (اختصاصی ایجاز)یک نویسنده خوب و محبوب بود ایمان داشت و ننوشتن او به شدت وی را آزار میداد.امیل هارتمن در نوشتن آلن متوجه موضوعی شده بود که آلن دچار نوعی تحریف ها و دروغ ها شده است و این مورد باعث فرسایش ذهن او شده است. بعد از آن شش کتاب آلن,همسر او تصمیم گرفت تا به دلیل مشکلاتی که آلن پیدا کرده بود یک سفر تفریحی را به شهر برایت (اختصاصی ایجاز)فالز داشته باشند.خیلی سر این موضوع با آلن کلنجار رفت تا در نهایت وی قبول کرد. departure که هیچ وقت نوشته نشد,ولی… شهر برایت فالز افقی به وسعت غروبی دل نشین و دریاچه ای به وسعت تمام دریاهای رویاهای یک مرد.مردمانی شاد از زندگی روزمره و تفریحی به مانند شکار.همه چیز نوید یک تفریح مفرح خوب را برای آلن میداد.ولی باز هم دردسر شهرت و محبوبیت گریبانش را گرفت.هرکسی او را میدید خوش و بشی با او میکرد و انگار آلن نمیتوانست هیچگاه استراحت کند و رنگ آرامش را ببیند.همه چیز خوب بود اما در منزلی کنار دریاچه ای مسحور کننده با طبیعتی جاندار(اختصاصی ایجاز)که هر بیننده ای را مجذوب خود میکند آلیس چیزی را نشان آلن داد که او انتظارش را نداشت و کلی به او برخورد.دستگاه تایپ او.در آن روزها حتی نور خورشید برای آلن آزار دهنده بود.آلن اتفاقاتی را در آن تعطیلات تجربه کرد که شاید تجربه اش برای هر انسان دیگری واقعا قابل باور نباشد.قسمتهایی را از رمانی دست نوشته خویش می یافت که آلن هیچگاه آنها را ننوشته بود.همان اتفاقات برای وی شروع به رقم خوردن میکرد.اتفاقی غیر قابل باور.آلیس بر اثر تصادف ماشینی گم شده بود.(اختصاصی ایجاز)آلن به شدت چه از نظر روحی و چه از نظر جسمی آسیب دیده بود.مبارزه با تاریکی برای آلن شروع شده بود.استفاده از همان کلید دوران کودکی.بله کلیکر.شهر برایت فالز شهروندانش را پیشکشی برای سمبل تاریکی کرده بود.آلن سعی در تکمیل داستانی میکرد که معلوم نبود خودش آن را نوشته باشد.تا اینکه آلیس او برگردد.ولی آیا خود آلن دچار بیماری روحی و فکری بود یا واقعا همسرش دزدیده و یا به واقع گم شده بود؟آلن هم اکنون در شهر برایت فالز به سر میبرد.در dark place . آلن, آلیس را باید بیابد.همدم زندگیش او بوده است.آیا بایستی بنویسد؟آیا بایستی بگردد و بیابد؟در بیرون از خود به دنبال چیزی نگرد هر چه هست در فکر توست. برای مطالعه ی مقاله های بیشتر به وب سایت ایجاز مراجعه نمایید. من نمیدونم چرا دونه نظر دادن خالی بهمون سخت میاد. یه نظر خالی میتونه دل خیلیا رو شاد کنه. منتظر هستیم منت رو سر ما بذارین و تو سایتمون بیاین و نظر بدین. با تشکر.
  8. ممنون میشم منت روی سرما بذارید و نظرتونو درمورد مطالب بگین تا سهمی در پیشرفت مطالب داشته باشین. لطفا و خواهشا انتقادات و پیشنهاداتونو بگین.
  9. نظرتون چیه در مورد این مقاله؟ بیشوگرافی شخصیت منفی خوبه یا مثبت؟ لطفا در صورت پسندیدن در وبسایت ماهم نظرات خودتونو بیان کنین تا باعث تشویق نویسنده هامون بشه.
  10. انتقام، می خواستم از خانواده میسون انتقام بگیرم. خاندانی که الکسش، چشمم را گرفت. و حالا بعد از مدت ها می خواهم از دیویدش انتقام بگیرم. دوست داشتم بر جهان سلطه کنم و کمتر به گذشته فکر کنم. از اتفاقی که برای Josefina افتاد. می خواهم کار را یکسره کنم، یکسره…. رائول منندز در 5 سپتامبر سال 1962 میلادی در نیکاراگوئه به دنیا آمد. در سال های نخست کودکی او، تحت تاثیر انقلاب پر آشوب نیکاراگوئه قرار گرفت. او از استعمار آمریکا بر نیکاراگوئه خشمگین بود و تحت تاثیر افکار ضد غربی قرار گرفت. در سال 1972 و در زلزله نیکاراگوئه خانواده منندز بیشترین تلفات را دادند. از جمله خانه ی آن ها که ویران شد. همچنین تنها خواهرش Josefina نیز در یک آتش سوزی فلج شده بود و باعث شده بود که خشم رائول بیشتر بر انگیخته شود. زیرا مالک آمریکایی این انبار که سرپناه این دو بود خود این انبار را بنا به مشکلاتی آتش زد. خشم رائول از آمریکایی ها و غرب بیشتر نیز شد اتحاد شوروی که با دام آمریکا به شدت در افغانستان ضربه خورده بود، در سال 1986 به منندز کمک کرد تا قیام هایی بر ضد آمریکا شکل دهد.اما میسون و هادسون به همراه ضدشورشیان، این قیام در آنگولا را که شرقیان آن را تاسیس کرده بودند سرکوب کردند. به این ترتیب میسون و هادسون که به دنبال هدف اصلی خود یعنی Sgt. Frank Woods بودند و قصد نجات وی را داشتند راهی یک لنج شدند. آن ها وودز را در حالی در یافتند که در میان اجسادی بود که کراوچنکو آنان را به قتل رسانده بود. وودز و میسون، دو یار قدیمی در کنار هادسون وارد جنگلی شدند که در آن سومین هدف کلی یعنی Raul Menendez رهبر این قیام در آن قرار داشت. میسون مخفیانه وارد کلبه ی منندز شد اما وقتی که میسون وارد کلبه شد ناگهان افراد منندز وارد اتاق شدند و نقشه لو رفت. میسون منندز را گروگان گرفت اما منندز نارنجکی را پرتاب کرد، میسون به چشم چپ منندز شلیک کرد و از کلبه بیرون رفت. در نهایت میسون، هادسون و وودز زخمی به کمک رهبر صد شورشیان آفریقا گریختند. اما منندز همچنین در افغانستان نیز با تجهیز مبارزین، آنان را به شورش دعوت کرد. شورشی که در آن منندز و کراوچنکو، تنها بازمانده ی آن سه نفر که میسون را شست و شوی مغزی دادند، با ارسال تجهیزات به همه ی کشورهای ضد امریکایی مثل کوبا قصد شورش دوباره را داشتند. بعد از درگیری میسون و کراوچنکو نهایتا او و وودز موفق به گرفتن کراوچنکو می شوند. دلیل نکشتن او بیرون کشیدن اطلاعات از زیر زبان او مبنی بر اهداف جبهه شرق و منندز بود. اما وودز و میسون کراوچنکو را می کشند و البته مجاهدین افغانی نیز با دیدن این صحنه، آن ها را بیهوش و در صحرایی رها میکنند. نکته ی جالب این جاست که فردی آن ها را نجات می دهند اما آن فرد در واقع رزنو(Rezonv) است. باز هم توهمات میسون مبنی بر زنده ماندن رزنو. البته هیچ گاه ما علت این توهم را نفهمیدیم. ادامه ی این مقاله ی زیبا را از اینجا بخوانید. ایجاز
  11. ایا این مقاله رو مطالع کردین؟
  12. درود. ممنون از اینکه وقت گرانبهاتونو گذاشتین و مقاله ی مارو مطالعه فرمودین. بله شما درست میفرمایین. امیدوارم از خوندن مقاله لذت برده باشین. @};- @};- @};- @};-
  13. هر کس برای خود عالمی دارد.عالمی در خیال دارد.عالمی که دنیایی را به او دهند او آن را با هیچ چیز طاق نخواهد زد.عالم رویای هرکس زیبایی زندگی اوست.یکی معشوقه را میبیند و یکی یار را.یکی دوست را و یکی همدم را.خوب یادگاریست از سوی خدایی که همه چیزش رویای اوست.رویای خداوند روزی انسان بود.رویای انسان خطاکار کم پیش آید که خدا باشد.وای از آن روزی که یار را در آینه رویا ببینیم.آن روز است که لحظه به لحظه زندگی یار میشود انسان و انسان و انسان… نام: الکس میسون متولد: 1933 وفات : 1989 مرگ بدست : فرانک وودز شغل : کاپیتان USMC و مامور CIA من هم رویایی داشتم.یا شاید هم توهم و خیال.هر چه بود خوب بود.رویای یک دوست نزدیک و یک یار همیشه همراه.هر زمانی که درمانده میشدم رزنو مرد رویاهای من بود که به دادم میرسید.بدجور تار و پود دلم با وجودش تنیده شده بود.بند بند دلم با وجود نازش گره خورده بود.هیچگاه نخواستم بدانم که تمام رویاهای من هیچ وقت حقیقت نداشتند.من بودم و رزنو و دنیایی از رشادتها و فداکاریها.چیزی که از رزنو در یاد داشتم تماما دوستی ناب بود.دوستی که با تمام سلول های وجودم دوستش داشتم.اما سیلی دنیا مرا از خواب بیدار کرد.شیرینی رویا و خیال همیشه ماندنی نیست و به سرعت از زیر زبان انسانها محو میشود.اما به محز نوشیدن جرعه ای تلخی از زهر دنیا تلخی آن تا مدتها در نوک زبانها باقی خواهد ماند.این طبیعت روزگار است.رزنو چه در حقیقت و چه در خیال بارها جان مرا نجات داد.هیچ چیز مانند غرق شدن در دنیای خیالات تلخ و دردناک نیست.هیچ وقت نمیخواستم از خواب خیال بیدار شوم ولی روزی همه بایستی از توهم خویش بیرون آیند… اختصاصی ایجاز ادامه ی مقاله را از اینجا مطالعه نمایید. منتظر نظرات گران بهای عزیزان در سایت ایجاز هستیم...
  14. ho3einsa

    فروخته شد....

    خوب بفروشی دوست عزیز
  15. ho3einsa

    سیستم بی نوا

    خوش بحالت. من بیچاره برنامه نویسی میکنم بهم گیر میدن. هیچیم نمیدونن از کامپیوتر نمیدونن دانلود چیه. میگن از صبح تا شب چرا دانلود میکنی
  16. در هر صورت کنسول به غیر انحصاری مزایای دیگری هم داره. من خودم پی سی گیمرم ولی بی انصافی مزایای کنسولو متل بهینه بودن بازی نسبت به پی سی و قیمت کم و ... نادیده گرفت.
  17. ho3einsa

    سیستم بی نوا

    مشابه این اتفاق برا من پیش اومده ولی فقط سر مانیتورم بود 8 سال پیش!
  18. دوستان میتونن مقاله های دیگه ی مارو که ادرسشون تو امضای بنده هست رو هم مطالعه کنن! و همچنین میتونن بازی مورد علاقه ی خود رو نقد کنن برامون بفرستن تا توی وبسایت قرار بدیم با نام خودشون. فقط هم بازی نیس میتونین حتی در مورد فیلم مورد علاقتون مقاله بنویسین.
  19. خیلی ممنون که نظر دادین تو سایتمون. @};- @};- :x :x
  20. یه خواهشی میکنم. خدا وکیلی لطف کنین تو سایت هم نظر بدین باور کنین دل چندتا جوون شاد میشه. حتی شما بیاین فحش بدین. نویسنده هامون دلسرد میشن. شاید خواسته ی زیادی دارم. @};- @};- @};- دلیل نظر ندادنتونو بفهمم شاید بتونم اجراش کنم و راضی بشین.
  21. دوستان ممنون میشم تو سایت ما هم نظر بدین. ممنون ازینکه وقتتونو گذاشتینو خوندین این مقالرو. دوستان ممنون میشم تو سایت ما هم نظر بدین. ممنون ازینکه وقتتونو گذاشتینو خوندین این مقالرو.
  22. اختصاصی ایجاز... www.eijaz.ir یک مواقعی تصمیم اینکه چطور زندگی کنید دست شما نیست.این بازی روزگار است که چطور مهره شما را در میان شطرنج زندگی بچیند.بخت من از همان روز اول تار بود.هر بار که میخواستم باجگیری کنم از مردی که دستانش از فرط کارکردن پوست انداخته بود و چند خطی بر پیشانیش افتاده بود یاد پدرم می افتادم .پدری که روز و شب برای خانواده زحمت میکشید و هر روز به اندازه یک عمر مویش سفید می گشت.اما آخر هر ماه حتی انگیزه ای برای دریافت حقوقش نداشت چون با آن چندر غاز حتی نمیشد التماس یک غذای خوب را کرد چه برسد به لباسی زیبا,مسافرت تفریحی یا حتی خرج تحصیل و…یک مرد روزی باید تصمیم بگیرد.تصمیم من آن بود که آیا مانند پدرم بایستی شبم را روز و روزم را شب کنم بی آنکه رنگ روزهای خوب را ببینم و یا شب ها حتی اجازه دیدن رویای فردایی بهتر را ببینم و یا اینکه نه, راهی جدید را انتخاب کنم.راهی که کنار تمام خطراتش رویاهایت را به حقیقت میرسانید.من انتخاب خود را کردم… نام:vito scaletta متولد: ۱۹۲۵ شغل: گانگستر ساکن: Empire Bay از دزدی تا جنایت ویتو آنتونیو اسکالتا در شهر سیسیل ایتالیا در خانواده ای فقیر و رنج دیده متولد شد.پدر او برای کارکردن و ایجاد شرایط بهتر به شهر امپایر بی در آمریکا نقل مکان کرد.اما شرایط تغییری نکرد آنها همچنان با فقر دست و پنجه نرم میکردند.ویتو در مدرسه با فردی با نام جو باربارو اشنا گشت.یک فرد به شدت شکم پرست و اهل تفریح و شوخی و مزاح حتی در بدترین شرایط.جو از ویتو بزرگتر بود و به دلیل بزرگتر بودن اندامش از ویتو میتوانست دفاع کند.به نظر جو دوست خوبی میامد.در درگیریهایی که در دوران رفاقتشان پیش میامد جو به شدت غیرت صرف ویتو میکرد و این موضوع ویتو را بسیار علاقه مند به جو کرده بود.خیلی زود آن دو به دوستانی نزدیک تبدیل گشتند.سال ۱۹۴۳ بود که این دو دوست به قصد شیطنتی میخواستند فروشگاهی را خالی کنند.در همین حین یک افسر پلیس متوجه ماجرا شد و جو توانست فرار کند.ویتو در حین بالارفتن از دیوار تسلیم افسر شد و این جریان اتفاقات جدید و پر فراز و نشیبی را برای وی رقم زد. ... ادامه ی مقاله را از اینجا بخوانید ... منتظر نظرات پربارتان هستیم ... با تشکر
  23. با تشکر از اینکه وقت گذاشتین و مطلبو خوندین. ممنون میشم لطف کنین و تو سایت ماهم نظر بذارین تا نویسنده های جوونمون دلسرد نشن. @};- @};- با تشکر از اینکه وقت گذاشتین و مطلبو خوندین. ممنون میشم لطف کنین و تو سایت ماهم نظر بذارین تا نویسنده های جوونمون دلسرد نشن. @};- @};- با تشکر از اینکه وقت گذاشتین و مطلبو خوندین. ممنون میشم لطف کنین و تو سایت ماهم نظر بذارین تا نویسنده های جوونمون دلسرد نشن. @};- @};- با تشکر از اینکه وقت گذاشتین و مطلبو خوندین. ممنون میشم لطف کنین و تو سایت ماهم نظر بذارین تا نویسنده های جوونمون دلسرد نشن. @};- @};- با تشکر از اینکه وقت گذاشتین و مطلبو خوندین. ممنون میشم لطف کنین و تو سایت ماهم نظر بذارین تا نویسنده های جوونمون دلسرد نشن. @};- @};- با تشکر از اینکه وقت گذاشتین و مطلبو خوندین. ممنون میشم لطف کنین و تو سایت ماهم نظر بذارین تا نویسنده های جوونمون دلسرد نشن. @};- @};- با تشکر از اینکه وقت گذاشتین و مطلبو خوندین. ممنون میشم لطف کنین و تو سایت ماهم نظر بذارین تا نویسنده های جوونمون دلسرد نشن. @};- @};-
×
×
  • اضافه کردن...