رفتن به مطلب

AMD>INTEL

کاربر سایت
  • پست

    550
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    6
  • بازخورد

    0%

تمامی مطالب نوشته شده توسط AMD>INTEL

  1. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    صحبت از پژمردن یک برگ نیست فرض کن : مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست فرض کن : یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست فرض کن : جنگل بیابان بود از روز نخست!...در کویری سوت و کور، در میان مردمی با این مصیبت ها صبور،صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق، گفتگو از مرگ انسانیت است! یا حسین
  2. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    شمع و پروانه دیروز از یكی شنیدم كه می گفت پروانه و شمع عاشق همدیگر هستند. ولی امروز وقتی دیدم شمع دارد بال پروانه را میكَند وپروانه دارد شمع را فوت میكند تا خاموش شود فهمیدم زمانه دارد عوض می شود.
  3. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی دل که آیینه شاهیست غباری دارد از خدا می​طلبم صحبت روشن رایی کرده​ام توبه به دست صنم باده فروش که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
  4. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    هيچوقت نمی‌توانيد با مشت گره‌کرده دست کسی را به گرمی بفشاريد..
  5. هميشه قبل از استفاده با برنامه hp فرمت كنيد .
  6. با عرض احترام و ارادت فكر نكنم پاور 530 تو بهترين حالت توانائي برق رساني سالم به اين پاور رو نداره . توصيه ميكنم از يكي از برندهاي معتبر جهاني بگيريد كه در آينده با مشكلات جدي روبرو نشويد . @};-
  7. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد ولی باران نمی داند که من دریـــــــایی از دردم به ظاهـــــــــــــــر گــــــر چه می خــــــــــندم ولی انــدر ســـــــکـوتی تـلخ می گــِــــــــــریم
  8. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    آن زمانها کز نگاه خسته مرغان دريايي وز سکوت ظلمت شبهاي تنهايي و هنگامي که بي او جان من چون موجي از اندوه ميشد قطره اشکي دواي درد من بود اين زمان آن اشک هم پايان گرفته وان دواي درد بي درمان هم ماتمي ديگر گرفته آسمان ميگريد امشب ساز من مينالد امشب او خبر دارد که ديگر اشک من ماتم گرفته او خبر دارد که ديگر ناله ام پايان گرفته او خبر دارد که ديگر ناله ام پايان گرفته
  9. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    گناهی که پشیمانی بیاورد ٬ بهتر از عبادتی است که غرور بیاورد
  10. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    یاد خوشی های امروز تلخ ترین غمی ست که فردا خواهي داشت!
  11. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
  12. به نظر من ارزش خريد داره تا 90 هم ميارزه . @};-
  13. Sapphire Radeon HD 6850 Toxic كارت گرافيك سافاير 6850 از سري toxic براي ديدن بنچماركها به لينك زير مراجعه كنيد لينك
  14. پايونير هم خوبه و همينطور لايتون لايت اسكرايب
  15. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟ مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی زائوچی در مورد این داستان می گوید : خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند
  16. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    ندیشمند و متفکر برجسته ایرانی " ارد بزرگ " می گوید : (( نوازش و دلربایی زیاد ، پیشاپیش بستر مرگ را فراهم کند )) اما این حقیقت را قرنها پیش سردار متجاوز مغول نمی دانست ده سال بود که حاکم نظامی کرمانشاه شده و در این مدت مدام چشم چرانی می کرد و پی عیش و نوش بود. برای چندمین بار عاشق گشته و بی قرار دختر یکی از معتمدین کرمانشاه شده بود پس از چند روز خودخوری بلاخره اختیار از کف بداد و به خانه آن آدم آبرومند یورش برده و گیسوی دختر را در چنگال گرفته و بر زمین می کشید . تیغ شمشیر در زیر گلوی خانواده دختر بود پس کسی حتی نمی توانست التماس و خواهش کند چون دختر را به قلعه سیاه خویش برد کنیزکان دخترک را احاطه کردند دستی بر سر رویش کشیده آرایشش کرده و به اتاقی فرستادند که آن مرد نانجیب انتظارش را می کشید . دخترک دیگر چه امیدی می توانست داشته باشد ، چون مرغ اسیری در چنگال اژدها . گلویش پر از بغض بود و چشمانی مضطرب . با خود گفت خودم را می کشم تا از این ننگ خلاصی یابم . اما ناگهان فکری به سرش زد و به سردار گفت من آماده ام تا تو را امشب از خویش راضی کنم اما پیش از آن باید از پدرم اجازه بخواهم و چون پدرم در خانه اسیر است بگویید کاتب بیاید تا بگویم نامه ی برای پدرم نوشته و از او برای همیشه خداحافظی کنم . سردار کاتب را خواست کاتب جوانی زشت رو و مغول که تازه نوشتن را آموخته بود. نامه نوشتن را آغاز نمود سردار چون از آن دو دور شد ، دختر به کاتب گفت : تو جوان برازنده و فوق العاده زیبایی هستی جوانک بر خود لرزید و دختر گفت سیمای تو همان سیمایی مردی است که من قبلا در خواب دیده بودم جوانک سکوت کرده و سرخ شده بود دخترک باز گفت تو تا به امشب کجا بودی که من خودم را فدایت کنم . قلم در دست کاتب می لرزید ! پریزادی بی مانند و خوشبو را می دید که او را چنین وصف می کند به دختر گفت : اما من اینجا یک کاتب هستم و شما همسر حاکم ! دختر با کرشمه خاصی گفت فرمانروای من تویی ! اگر او را از پا درآوری !! کاتب نگاهی به چشمان زیبای دختر افکند و دل از دست بداد ، دختر گفت اگر سردار به من دست زد دیگر عشق و مهری از من نخواهی دید کاتب از شدت هیجان سرخ شده بود مرکب از دستش افتاد بر زمین از صدای آن حاکم باز آمده و گفت بس است نامه را بردار و برو . حاکم دست بر شانه دخترک نهاده و به او گفت بلند شو برویم چون کاتب دست حاکم را بر شانه دختر بدید قرار از کف بداد و تیغ تیز کردن قلم خویش را بیرون کشید از پشت بر گردن حاکم کشید چون فریاد مرگ حاکم به آسمان کشیده شد محافظین به درون اتاق ریخته و در دم کاتب تیغ بدست را کشتند . دخترک گریه می کرد نگهبانان با احترام به او گفتند شما از اینجا بروید چند روز بعد سردار جدیدی به کرمانشاه وارد شد مستخدمین و زنان سردار قبلی اجازه خروج از آن اسارتکده مجلل را پیدا نمودند و آن دختر نجیب توانست بار دیگر به خانه پدری پا گذارد .
  17. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    عشق یعنی عشق يعني يك سلام و يك درود عشق يعني درد و محنت در درون عشق يعني يك تبلور يك سرود عشق يعني قطره و دريا شدن عشق يعني يك شقايق غرق خون عشق يعني زاهد اما بت پرست عشق يعني همچو من شيدا شدن عشق يعني همچو يوسف قعر چاه عشق يعني بيستون كندن بدست عشق يعني آب بر آذر زدن عشق يعني چون محمد پا به راه عشق يعني عالمي راز و نياز عشق يعني با پرستو پرزدن عشق يعني رسم دل بر هم زدن عشق يعني يك تيمم يك نماز عشق يعني سر به دار آويختن عشق يعني اشك حسرت ريختن عشق يعني شب نخفتن تا سحر عشق يعني سجده ها با چشم تر عشق يعني مستي و ديوانگى عشق يعني خون لاله بر چمن عشق يعني شعله بر خرمن زدن عشق يعني آتشي افروخته عشق يعني با گلي گفتن سخن عشق يعني معني رنگين كمان عشق يعني شاعري دلسوخته عشق يعني قطره و دريا شدن عشق يعني سوز ني آه شبان عشق يعني لحظه هاي التهاب عشق يعني لحطه هاي ناب ناب عشق يعني ديده بر در دوختن عشق يعني در فراقش سوختن عشق يعني انتظار و انتظار عشق يعني هر چه بيني عكس يار عشق يعني سوختن يا ساختن عشق يعني زندگي را باختن عشق يعني در جهان رسوا شدن عشق يعني مست و بي پروا شدن عشق يعني با جهان بيگانگى
  18. كابل رو چك كنيد . البته گمان نكنم از كابل باشه . اگر روي سيستم ديگه اينطوري بود ببريد گارانتي .
  19. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    لب گشودی و من محو یک سلام شدم و بی مقدمه درگیر این درام شدم ورق زدی و تمام دلم به حرف افتاد ورق زدی و به حرف تو زود خام شدم چه سطرهای عزیزی که رد شدی از من چه فصلهای قشنگی که نردبام شدم دو فصل خواندی و ول کردی انتهایم را دو فصل رفتی و پنداشتی تمام شدم ورق ورق شدم و در غروب بُر خوردم و در مسیر عبور تو قتل عام شدم غرور ساکت من در مرور ساده تو: مرا درست نخواندی و من حرام شدم.
  20. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    بـر رخــســارم غـبــار غـم نشسـته طوفان از من چه شاخه ها شکسته
  21. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    در این دیار ســـربی ، یک استکان، هـوا نیســــــت درد و غم و مرض هست؛ یک جرعه ی دوا نیست مــعشوقه هـــای این شهر بر چهره، مــاسک دارند احــــــــوال عــــــــاشقان نیز، چندی است روبِه را نیست فرهـــــــــاد آسم دارد ، خسرو ســـــــــــــیاه سرفه هیچ آدمی به فـــــکرِ شــــیرین بینوا نیســـــت "اطفــــــــال و ســــــالمندان" در خــــانه ها اسیرند ویران شود هر آنجا ، غوغـــــای بچه ها نیســــت تـــــاوان دیـــــــدن تو ، سنگینتر از جریمه است من زوجم و تو فردی ، این شهر جــــای ما نیست
  22. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    این است زندگی ميزي براي کار؟ کاري براي تخت؟ خوابي براي جان؟ جاني براي مرگ؟ مرگي براي ياد؟ يادي براي سنگ؟ اين بود زندگي :-? اين جهان را فقط درامها و سوانح تشكيل ميدهند و فريب هويت بازيگران آنرا نبايد خورد. (دکتر محسن هشترودی) زندگی صحنه نمایش خوبی ها و بدی هاست .... انتخاب نقش با خود ماست.
  23. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    هرکاري که تو زندگيت انجام بدي ناچيزه... ولي خيلي مهمه که انجامش بدي چونکه غير تو کسي انجامش نداده مثل وقتي که يکي پا تو زندگيت ميذاره ؛ و نيمي از تو بهت ميگه " آمادگيشو ندارم " و نيمه ي ديگه ات ميگه ؛ " يه کار کن تا ابد مالِ خودت بشه "
  24. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    کتری خوش یمن یک روز صبح در آن زمان که کوه فوجی را مثل خدا و به عنوان الهی ترین فرزند طبیعت پرستش می کردند گورکنی کم سن و سال در بوته زار جست و خیز می کرد . او به جز خوشی خود به همه چیز بی اعتنا بود بی محابا وسط یک دسته علف در هم پیچیده پرید و از دیدن یک طناب حصیری که انتهایش حلقه شده و از ساقه ی خیزران آویخته بود غافل شد . طناب بر شانه هایش افتاد واو را سفت نگه داشت . با وحشت پا به فرار گذاشت اما حلقه ی طناب محکمتر شد فریاد زد : اوی اوی وی فریاد هایش به گوش تعمیر کار دوره گردی رسید او فورأ سبدش را از روی شانه هایش به پایین سر داد و به طرف آن نقطه دوید.فریاد زد : اخی یک گورکن کوچولو توی تله افتاده فورأ حیوان را آزاد کرد وبه او گفت : گورکن کوچولو حالا سریع از این جا دور شو تا در دام بزرگتری نیفتاده ای گورکن در مقابل لطف تعمیر کار از پا در آمد و با گریه گفت : چه طور می توانم لطف تو را تلافی کنم تعمیر کار پاسخ داد : با سالم به خانه برگشتن وبعد تعمیر کار رفت . گورکن در این فکر بود که چه طور باید به نجات دهنده ی خود کمک کند . نا گهان فکری به مغزش رسید او با استفاده از قدرت جادویی خود ، خودش را به یک کتری تبدیل کرد . گورکن کتری شده خودش را در سبد تعمیر کار جا داد . وقتی تعمیر کار به خانه رسید صدا زد : زن من برگشته ام موقعی که مرد داشت سر پایی های حصیری اش را در می آورد چشم زن به کتری افتاد وگفت: این دیگر چیست ؟ کتری را بردند و در وسط اتاق گذاشتند و با تحسین به آن خیره شدند مرد گفت: راستی راستی معجزه است زن در جواب گفت : هیچ کتریی زیبا تر از این در سراسر ژاپن پیدا نمی شود آن را از کجا آورده ای ؟ مرد گفت: نمی دانم تا به حال آن را ندیده ام . آن قدر عالی است که باید آن را به معبد مورین بدهیم نظر تو چیست ؟ زنش جواب داد : کاری از این بهتر نمی توانیم بکنیم مرد کتری را با دقت در پارچه ای سفید پیچید و به راهب معبد داد راهب که فهمیده بود گنج گرانبهایی است در شگفت شد که تعمیر کار فقیری این گنج گرانبها را از کجا آورده است .راهب دوستانش را برای مراسم چای خوران دعوت کرد . وقتی کتری را روی آتش گذاشتند ناگهان فریادی بلند شد : چه داغ است چه داغ است . بعد در کمال حیرت دیدند که کتری از روی آتش به کف اتاق قل خورد . دماغ تیز و دم پف کرده ی گورکن از میان آن بیرون زد راهب از ترس خودش را باخت و جیغ زد : یک شبح است جادو شده است واز اتاق فرار کرد . شاگردان جوان او صدای فریادش را شنیدند و برای دفاع از او به داخل اتاق هجوم بردند . آنها فریاد می زدند : شبح کجاست ؟ کتری دو باره تغییر شکل داده بود و بی آزار گوشه ای نشسته بود . راهب چنان ضربه ی بدی خورده بود که تصمیم گرفت کتری را به تعمیر کار باز گرداند . شب صدایی تعمیر کار را بیدار کرد مرد با حیرت دید که کتری تبدیل به گورکن شده . گورکن گفت : من تصمیم دارم به تو کمک کنم از تو می خواهم یک چادر نمایش ترتیب دهی تا من برنامه اجرا کنم و تو به ثروت برسی . روز بعد مرد آگهی کرد : کتری زنده تنها کتری که روی طناب راه میرود و می رقصد از تمام مناطق دور و نزدیک برای دیدن کتری می آمدند و این گونه بود که تعمیر کار و زنش ثروت مند شدند . روزی کتری به مرد گفت که دوست دارد بقیه ی عمرش را در یک معبد بگذراند . مرد او را به راهب داد و راهب پشیمان گفت:این کتری بسیار کمیاب و ارزشمند است دیگر او را روی ذغال های گداخته نمی گذارم . وبا احتیاط تمام آن را در معبد مقدس گذاشت
  25. AMD>INTEL

    مطالب شنیدنی و آموزنده

    هيچ زمان دل به کسي نبند ...... چون اين دنيا اين قدر کوچک است که دو تا دل کنار هم جا نميشه ..... ولي اگر دل بستي ... هيچ وقت ازش جدا نشو چون اين دنيا اين قدر بزرگه ... که ديگه پيداش نميکني
×
×
  • اضافه کردن...