رفتن به مطلب

تسلیت به فرامرز عزیز


mr.slim
 اشتراک گذاری

Recommended Posts

سلام.

فرامرز جان واقعا نمیدونم چی بگم!!! :D:(

بهت تسلیت میگم !! امیدوارم غم آخرت باشه! از این خبر ها هم دیگه تو هیچ فروم ایرانی نشونویم!! واقعا ناراحت کننده هست!! :D(:D(

لینک به دیدگاه
Share on other sites

من هم به شما تسلیت میگم

ان شا ا... خدا ایشان رو قرین رحمت خودش قرار بده.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 1 ماه بعد...

سلام ! از همه تون ممنونم و شرمندم که دیر پاسخ میدم .

متاسفانه حال و روز خوشی ندارم . و فعلا به ضرب قرص و امپول دارم روزامو شب میکنم .

امیدوارم و سعی میکنم هر چه زودتر بر گردم . بازم از همدردی تون متشکرم .

دوست همیشه بازنده شما / فرامرز

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام ! از همه تون ممنونم و شرمندم که دیر پاسخ میدم .

متاسفانه حال و روز خوشی ندارم . و فعلا به ضرب قرص و امپول دارم روزامو شب میکنم .

امیدوارم و سعی میکنم هر چه زودتر بر گردم . بازم از همدردی تون متشکرم .

دوست همیشه بازنده شما / فرامرز

درود

فرامرز جان میدونم که روزای خیلی سختی رو سپری میکنید مارو در غم خودتون شریک بدونید برادر. و امیدوارم خداوند بهتون صبر بده و روح مادر بزرگوارتون قرین رحمت خداوند باشه.همه ماباید راضی باشیم به رضای خدا

و تقدیر بعضی بعضی وقتا شرایط سختی پیش روی انسان قرار میده که خود بنده بعد از تصادف یکماه پیشم هم واقعا هنوزم شرایط بد و سختی دارم ولی باید صبور بود برادر و فقط امید انسان به خدای ارحم الراحمین و اولیالله باشه تا روزگار سختی سپری بشه.

برای شادی روح آن بزرگوار فاتحه همراه با صلوات ختم میکنیم.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام

من هم مجددا این غم بزرگ از دست دادن مادر بزرگوارتون رو تسلیت میگم فرامرز جان و انشاا.. خدا بهتون صبر بده خیلی به فکرت بودم خداییش چون میدونم چه روزهای سختی رو گذروندی خود من هم وقتی مادرم به رحمت خدا رفت واقعا روزهای سختی رو پشت سر میزاشتم طوری که اعضای خانواده دیگه نگرانم شده بودن :) ولی خوب زندگیه و باید با همه سختی ها و مشکلاتی که پیش میاد ساخت چون قانون زندگی همین هست ...

امیدوارم هر چه زودتر روحیت رو به دست بیاری و به جمع ما بر گردی چون واقعا دلمون برات تنگ شده :(

قربانت.

لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام ! از همه تون ممنونم و شرمندم که دیر پاسخ میدم .

متاسفانه حال و روز خوشی ندارم . و فعلا به ضرب قرص و امپول دارم روزامو شب میکنم .

امیدوارم و سعی میکنم هر چه زودتر بر گردم . بازم از همدردی تون متشکرم .

دوست همیشه بازنده شما / فرامرز

سلام فرامرز جان

واقعا از صمیم قلب باهات احساس همدردی می کنم.میدونم که واقعا روزهای سختی رو داری پشت سر میزاری ولی داداش گلم همیشه امیدت به خدا باشه.خداست که همیشه حکمت هر کاری رو میدونه و سرنوشت رو برامون رقم میزنه.انشااله خدا بهت صبر بده

انشااله هر چه زودتر دوباره با دلی شاد به جمع ما بپیوندی.بدون که همیشه دوست داریم و دوست خواهیم داشت فرامز جان

لینک به دیدگاه
Share on other sites

درود :

دوست عزيز فرامرز مي دانم چه حالي داري وهيچ نعمتي بالاتر از مادر نيست فقط آرزو مي كنم با گذشت زمان بتوني به زندگي برگردي

گرچه من ميدانم در چه روزهاي سختي به سر مي بري وشرايط تو را كاملا درك ميكنم

گفتمش با غم هجران چه كنم گفت بسوز ****** گفتمش چاره اين سوختگان گفت بساز

:)(

لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 4 ماه بعد...

سلام ! خب با تمام مشکلاتی که بود و هست دارم سعی میکنم کم کم بر گردم . از همه شما دوستان که زحمت کشیدید واقعا ممنونم . راستش نمیدونم چی بگم !

در توصیف احوالم همین بس که بدونید در این چند ماه و یا بهتره بگم در چند هفته اول نصف موهام ریخت و نصفه دیگشم سفید شدن که بیشترش طی شب های اول سفید شدن . البته غم از دست دادن مادر در هر حال و اوضاعی غیر قابل تحمله ولی اوضاع من خیلی خیلی پیچیده بود و تنها امید و دلخوشی من / بودن مادرم بود . چون قبلتر از اون کلکسیون از دست دادن هام تکمیله تکمیل بود و فقط مادرم برام مونده بود و با مادرم تنها زندگی میکردیم . حالا فکر کنید من موندم یک خونه که هر لحظش بو و یاد مادرمو بیادم میاره .

یادمه ! دقیقا نمیدونم شاید یک سال پیش بود که مادر یکی از دوستان که پیام تسلیت هم داده بودن / مرحوم شدن و این اتفاق به شدت پشت منو لرزوند و طوری شد که من هر وقت پستی از ایشون میدیدم بی اختیار یاد مادر ایشون می افتادم و سعی میکردم شرایط ایشونو متصور شم و واقعا و عمیقا برای ایشون احساس تاسف میکردم . دیدن نام ایشون و پست های ایشون با هر مضمونی که بود منو یاد این موضوع می انداخت و قلبا متاثرم میکرد . حتی این موضوع باعث شد تا من کمی بیشتر به مادرم توجه کنم ولی اعتماد بیجا و .... باعث یک عمر پشیمونی من شد .... .

اون روزا چند روزی بود که رفته بودم تو نخ اور و با تشویق دوستان / در حال رکورد گیری و این حرفا بودم و چندین شب تا صبح رو نخوابیدم که شب قبل از حادثه هم یکی از همون شب ها بود ! خلاصه این موضوع باعث شد تا چند روز اخر نتونم خیلی سیر ببینمش و باهاش حرف بزنم و این موضوع قلبمو بدرد میاره .

این حرفا رو نزدم تا دلمو خالی کنم یا ... چون کار من از این حرفا گذشته و این غم با هیچی کمرنگ نمیشه . غرضم از گفتن این مطالب که شاید برخی شون گفتنش خیلیم برام اسون نبود / تلنگری به شما دوستانم بود تا خدایناکرده غفلت نکنید و چوبی رو که من خوردمو نخورید . در این مورد تاکید دارم تا صبح که بیدار میشید حتما حتما پیشونی و دست های مادرتونو ببوسید . ممکن شبش و یا قبلتر بحث ها و ... بوجود اومده باشه ولی شما سعی کنید این موضوع رو بعنوان یک عادت پیش رو بگیرید تا سیاهی ها باعث ترکش نشن.

اینو هم بدونید که وجود و دعای مادر و پدر سعادت هر کسی رو ضامنه و بخدا قسم که این شعار نیست و من به عینه و به وفور و از نزدیک / بارها و بارها با این موضوع و این افراد برخورد داشتم . و اینو هم بدونید که اگه مثل من و امثال من / از دست شون بدید ! بعدش دیگه هر کاره شاقی هم بکنید / میشه حکایت وصیت اون طرف که خواسته بود پیامبر بعد مرگش / انبار خرماشو بین فقرا تقسیم کنه و پیامبرم این کارو کرد و در پایان کار وقتی فقط یک دونه خرمای لهیده در ته انبار مونده بود . فرمود اگه این یه دونه رو در زمان حیاتش و با دست خودش انفاق میکرد / خیلی بیشتر از این انباری که توسط منه پیامبر / اهدا شد / ارزش و ثواب داشت .

ای کاش اون وقتایی که یوزر کاربری اون دوستمونو میدیدم و قلبم میریخت / یک لحظه احتمال میدادم که ممکنه واسه منم پیش بیاد . ولی نمیدونم چرا اینقدر بخدا اطمینان داشتم و شایدم به خودم .

امیدوارم این دل نوشته های بی ثمر / برای شما دوستان تلنگری باشه تا رنگ و لعاب زندگی و ذات فراموشکار ادمیزاد / مثل من ! باعث غبطه و پشیمونی تون نشه !

حتما برای همه شما پیش اومده وقتی که از موضوعی ذوق زده هستید و صبح که بیدار میشید / اولین فکری که به ذهن تون میرسه همونه و باعث شعف تون میشه و احساس خوشبختی میکنید ! حالا فکر کنید که من اگه خوابم ببره / صبح اولین فکری که یادم میاد از دست دادن مادرمه و این یعنی هجوم اندوه و شیکستن قلبم و ... ! باور کنید دلم پر میکشه برای دیدن عکس مادرم ولی خدا میدونه توان و جرات نیگاه کردن به عکسشو ندارم چون میدونم چه حالی خواهم شد ....

امیدوارم با حرفای تلخم شب جمعه تونو تلخکام نکرده باشم و تونسته باشم اونچه مقصودم بود رو بدرستی بیان کنم .

از دوستانی که به حقیر لطف دارن هم / ملتمسانه تقاضا دارم تا برای مادر من و تمام رفتگان جمع / فاتحه ای نثار بفرمایند .

برادر کوچک شما / فرامرز ( امیدوارم از طولانی بودن مطلبم خرده نگیرید که دست دل بود نه من )

ویرایش شده توسط بازنده
لینک به دیدگاه
Share on other sites

فرامرز جان خداوند رحمتشان کند شما که دیگه ما رو نصف عمر کردین کجایی واقعا هنوز هم متاسف بودم از اینکه نیستی ولی خوشحال از اینکه دوباره سر حال هستی و برگشتی

البته من الان تازه فهمیدم که چی کشیدی =D> واقعا فراتر از طاقت یک انسان هست اونم در دوران جوانی ونمیدونستم که فقط مادرت سایه سرت بوده واقعا متاسف هستم و به یاری خداوند بتونی روحشون رو شاد کنی ;)

ویرایش شده توسط koorosh kabir
لینک به دیدگاه
Share on other sites

سلام ! خب با تمام مشکلاتی که بود و هست دارم سعی میکنم کم کم بر گردم . از همه شما دوستان که زحمت کشیدید واقعا ممنونم . راستش نمیدونم چی بگم !

در توصیف احوالم همین بس که بدونید در این چند ماه و یا بهتره بگم در چند هفته اول نصف موهام ریخت و نصفه دیگشم سفید شدن که بیشترش طی شب های اول سفید شدن . البته غم از دست دادن مادر در هر حال و اوضاعی غیر قابل تحمله ولی اوضاع من خیلی خیلی پیچیده بود و تنها امید و دلخوشی من / بودن مادرم بود . چون قبلتر از اون کلکسیون از دست دادن هام تکمیله تکمیل بود و فقط مادرم برام مونده بود و با مادرم تنها زندگی میکردیم . حالا فکر کنید من موندم یک خونه که هر لحظش بو و یاد مادرمو بیادم میاره .

یادمه ! دقیقا نمیدونم شاید یک سال پیش بود که مادر یکی از دوستان که پیام تسلیت هم داده بودن / مرحوم شدن و این اتفاق به شدت پشت منو لرزوند و طوری شد که من هر وقت پستی از ایشون میدیدم بی اختیار یاد مادر ایشون می افتادم و سعی میکردم شرایط ایشونو متصور شم و واقعا و عمیقا برای ایشون احساس تاسف میکردم . دیدن نام ایشون و پست های ایشون با هر مزمونی که بود منو یاد این موضوع می انداخت و قلبا متاثرم میکرد . حتی این موضوع باعث شد تا من کمی بیشتر به مادرم توجه کنم ولی اعتماد بیجا و .... باعث یک عمر پشیمونی من شد .... .

بدبختانه از اونجایی که خدا هر چی و هر کیو که داشتم قبلا گرفته بود واسه همین خیالم تخت خواب بود که مادرمو واسم نیگه میداره و حتی سر سوزنی هم احتمال از دست دادن شو نمیدادم و شاید سلامت جسمی مادرم هم مزید بر علت بود تا بیش از پیش غفلت کنم . و این موضوع که حکمت این جریان چی میتونست باشه منو پیر کرده و میکنه و از هر زاویه ای به جریان نیگاه میکنم میبینم ظرفیت من و زندگی من اونقدر تکمیل بود که دیگه جایی برای این یکی نبود .

اون روزا چند روزی بود که رفته بودم تو نخ اور و با تشویق دوستان / در حال رکورد گیری و این حرفا بودم و چندین شب تا صبح رو نخوابیدم که شب قبل از حادثه هم یکی از همون شب ها بود ! خلاصه این موضوع باعث شد تا چند روز اخر نتونم خیلی سیر ببینمش و باهاش حرف بزنم و این موضوع قلبمو بدرد میاره .

مطمئنا همه ما عاشق مادرامون هستیم ولی من به دلیل شرایط خاصی که داشتم عشقم خیلی فراتر از دیگران بود ! اینطوری بگم که مثلا چون مادرم شب ها زود میخوابید من اخر شب که میشد بقدری دلم براش تنگ میشد که میرفتم رو سرش و دلم میخولست ببوسمش ولی برای اینکه بیدار نشه جلوی خودمو میگرفتم و گاها هم نمی تونستم جلوی خودمو بگیرم و باعث بیداریش میشدم .دیگه شما تا اخرش بخونید . اخه تمام مهر / محبت و عشقی که ادما به خونوادشون دارن . برای من همش در مادرم خلاصه شده بود چون کسه دیگه ای رو نداشتم که بخوام به اون عشق بورزم .

من همیشه سعی داشتم در چند کار ممراست کنم . یکی بوسیدن بین دو ابروی مادرم که شنیده بودم خواص عجیبی داره و داشت / دو بوسیدن دستش و سه که خیلی وقت و توفیقشو پیدا نکردم و تو دلم موند بوسیدن پای مادرم بود چون دیر تصمیم شو گرفتم .

این حرفا رو نزدم تا دلمو خالی کنم یا ... چون کار من از این حرفا گذشته و این غم با هیچی کمرنگ نمیشه . غرضم از گفتن این مطالب که شاید برخی شون گفتنش خیلیم برام اسون نبود / تلنگری به شما دوستانم بود تا خدایناکرده غفلت نکنید و چوبی رو که من خوردمو نخورید . در این مورد تاکید دارم تا صبح که بیدار میشید حتما حتما پیشونی و دست های مادرتونو ببوسید . ممکن شبش و یا قبلتر بحث ها و ... بوجود اومده باشه ولی شما سعی کنید این موضوع رو بعنوان یک عادت پیش رو بگیرید تا سیاهی ها باعث ترکش نشن.

اینو هم بدونید که وجود و دعای مادر و پدر سعادت هر کسی رو ضامنه و بخدا قسم که این شعار نیست و من به عینه و به وفور و از نزدیک / بارها و بارها با این موضوع و این افراد برخورد داشتم . و اینو هم بدونید که اگه مثل من و امثال من / از دست شون بدید ! بعدش دیگه هر کاره شاقی هم بکنید / میشه حکایت وصیت اون طرف که خواسته بود پیامبر بعد مرگش / انبار خرماشو بین فقرا تقسیم کنه و پیامبرم این کارو کرد و در پایان کار وقتی فقط یک دونه خرمای لهیده در ته انبار مونده بود . فرمود اگه این یه دونه رو در زمان حیاتش و با دست خودش انفاق میکرد / خیلی بیشتر از این انباری که توسط منه پیامبر / اهدا شد / ارزش و ثواب داشت .

ای کاش اون وقتایی که یوزر کاربری اون دوستمونو میدیدم و قلبم میریخت / یک لحظه احتمال میدادم که ممکنه واسه منم پیش بیاد . ولی نمیدونم چرا اینقدر بخدا اطمینان داشتم و شایدم به خودم .

امیدوارم این دل نوشته های بی ثمر / برای شما دوستان تلنگری باشه تا رنگ و لعاب زندگی و ذات فراموشکار ادمیزاد / مثل من ! باعث غبطه و پشیمونی تون نشه !

حتما برای همه شما پیش اومده وقتی که از موضوعی ذوق زده هستید و صبح که بیدار میشید / اولین فکری که به ذهن تون میرسه همونه و باعث شعف تون میشه و احساس خوشبختی میکنید ! حالا فکر کنید که من اگه خوابم ببره / صبح اولین فکری که یادم میاد از دست دادن مادرمه و این یعنی هجوم اندوه و شیکستن قلبم و ... ! باور کنید دلم پر میکشه برای دیدن عکس مادرم ولی خدا میدونه توان و جرات نیگاه کردن به عکسشو ندارم چون میدونم چه حالی خواهم شد ....

امیدوارم با حرفای تلخم شب جمعه تونو تلخکام نکرده باشم و تونسته باشم اونچه مقصودم بود رو بدرستی بیان کنم .

از دوستانی که به حقیر لطف دارن هم / ملتمسانه تقاضا دارم تا برای مادر من و تمام رفتگان جمع / فاتحه ای نثار بفرمایند .

برادر کوچک شما / فرامرز ( امیدوارم از طولانی بودن مطلبم خرده نگیرید که دست دل بود نه من )

راستی دوستان ویرگولو چطوری بزنم / یادم رفته ! عجیب حافظم داغون شده !

=D>:(:(

درود

واقعا متاسفم فرامرز جان ، میدونم روزای خیلی سختی رو سپری کردید و هنوزم روزای سختی میگذرونید ولی چاره چیه این دنیا جای راحتی نیست و هرکسی رو به طریقی در اندوه و امتحان قرار میده به هر حال وقتی امامان معصوم ما با اون درجات والای معنوی متحمل اون همه سختی ها شدن دیگه تکلیف ما بنده های معمولی خدا روشنه:(

امیدوارم خدا بهتون صبر بده و باید قوی باشی تا بتونی با مشکلات کنار بیایید و خیلی خوشحالم که به فروم بر گشتید لیون رو خونه دوم خودتون بدونید و بنده و همه دوستان همه جوره در خدمتیم ;)

راستی ویرگول رو با نگه داشتن شیفت روی حرف ف یا همون T تایپ میکنند.

پیروز باشید

لینک به دیدگاه
Share on other sites

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پست در این تاپیک...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

 اشتراک گذاری

×
  • اضافه کردن...