رفتن به مطلب

روز عاشورا در کربلا چه گذشت؟


Hassan_007
 اشتراک گذاری

Recommended Posts

سلام خدمت دوستان گلم

امیدوارم عزاداری های همگان مورد قبول درگاه حق قرار بگیره. انشااله

دنیای همه ما جدیدا شده رایانه و دنیای دیجیتال. وظیفه خودم دونستم همه دوستان گل لیونی خودم رو با واقعه عاشورا بیشتر آشنا کنم، الان دارم میرم مراسم نذری امام حسین (ع) گفتم قبلش این تاپیکو بزنم. محتاج دعای همه دوستان

 

آماده شدن سپاهیان: امام حسین(ع) در صبح عاشورا سپاهیانش را مرتب کرد. درباره شمار آنان، میان مورخان قدیم اختلاف است. بلاذرى می‌نویسد: آنها 32 نفر سواره و 40 نفر پیاده بودند. زُهَیر بن قین فرماندهى سمت راست و حبیب بن مظاهر فرماندهى سمت چپ را بر عهده داشت و پرچم هم در اختیار عباس بود و خیمه ها پشت سر آنان. در جاى دیگر می‌نویسد: آنان جمعا حدود یک صد مرد یا قریب به آن بودند، پنج نفر از نسل امام على(ع)، شانزده نفر هاشمى، و دو نفر هم از هم‌پیمانان بنى‌هاشم، یکى از طایفه سلیم و دیگرى از کنانه بود.

پیش از آغاز نبرد، امام حسین(ع) دستور داد تا داخل خندقى را که اطراف خیمه ها کنده بودند، آتش بریزند تا دشمن نتواند از اطراف به خیمه ها و حرم امام حسین(ع) وارد شود. شمر که فرد بى‌حیایى بود، به امام حسین(ع) گفت: براى ورود در آتش عجله دارى! امام پاسخ دادند: تو اولى‌تر به ورود در آتش هستى. در این وقت، مسلم بن عَوسجه از امام خواست اجازه دهد تیرى به شمر بزند؛ اما امام فرمود: فإنى أکره أن أبدأهم. نمى خواهم آغازگر این جنگ باشم.

از آن طرف نیز ابن سعد، پس از نماز صبح سپاهیانش را منظم کرد. ترکیب سپاه طایفه‌ای بود؛ یعنى هر قبیله‌اى، یک فرمانده داشت. جمعا عدد سپاه دشمن 22 هزار نفر، نه کمتر و نه بیشتر بوده است. برخى تا 28 هزار نفر هم نوشته اند و تا 35 هزار هم نوشته شده است.
صبح روز عاشورا، ندایى از یکى از کوفیان برخاست که خطاب به لشکر ابن زیاد می‌گفت: یا جند الله ارکبوا! در آغاز نبرد، امام حسین(ع) سر بر آستان الهى بلند کرد و دعایی خواند و به استقبال نبرد رفت.

روبرو شدن دو سپاه و گفت و گوی امام با دشمنان: هنگامى که دو سپاه برابر هم قرار گرفتند، امام از بُرَیر بن حضیر همدانى خواست تا با دشمن سخن بگوید و با آنان احتجاج کند. بریر خطاب به کوفیان گفت: اکنون نسل محمد (ص) در میان شماست؛ اینان ذریه، عترت، بنات و حرم پیامبرند. از آنان چه می‌خواهید. گفتند: تسلیم شدن بر حکم ابن‌زیاد. بریر گفت: آیا نمى پذیرید به همآنجا که آمده اند، باز گردند. آیا فراموش کرده اید که با نامه‌هاى شما به اینجا آمده اند. آیا از آبى که یهود و نصارا و مجوس بهره می‌برند، آنان را منع می‌کنید. با ذریه پیامبرتان بد رفتار می‌کنید؛ خداوند روز قیامت شما را سیراب نکند. برخورد دشمن جز تمسخر و خنده چیزى نبود.

صبح عاشورا، امام خود با کوفیان سخن گفت و فرمود: من پس از رسیدن نامه‌هاى شما که در آنها گفته بودید، سنت از میان رفته، نفاق برآمده و حدود تعطیل گشته است، به اینجا آمدم. از من خواستید بیایم و امت محمد (ص) را اصلاح کنم. اکنون آمدم؛ آیا سزوار است که خون مرا بریزید؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم. آیا حمزه و عباس و جعفر عموهاى من نیستند. آیا سخن پیامبر(ص) را در حق من و برادرم نشنیدید که فرمود: هذان سیدان شباب أهل الجنة، اگر من را در این نقل تصدیق می‌کنید که هیچ، و گرنه از جابر بن عبدالله و ابوسعید خدرى و انس بن مالک و زید بن ارقم بپرسید.

امام در این سخنان، بر آن بود تا براى کسانى که او را نمى شناختند، خود را معرفى کند و آنان را به تأمل در رفتار زشتشان بر انگیزد، راجعوا أنفسکم، و در واقع، به نوعى اتمام حجت کند. اهل حرم که سخنان آن حضرت را می‌شنیدند، همه به گریه افتادند و امام حسین(ع)، برادرش عباس را فرستاد تا آنان را ساکت کند. در سخنان صبح عاشورای امام به روایت تحف العقول این جملات آمده است: ابن زیاد یکى از دو چیز را از من می‌خواهد؛ یا مرگ یا ذلت؛ و دور باد که من پذیراى ذلت باشم.

پیوستن حر به لشکر امام: حُرّ بن یزید ریاحى از معدود کسانی بود که تحت تأثیر سخنان امام به این سمت آمد. پس از شنیدن خطابه امام حسین(ع) نزد عمر بن سعد آمد و گفت: آیا واقعا قصد جنگ با این مرد را دارى؟ آیا هیچ یک از پیشنهادهاى وى را نمى پذیرید؟ عمر سعد گفت: اگر تصمیم با من بود، آرى. حرّ پاسخ داد: سبحان الله! چه قدر دشوار است که حسین این مطالب را بگوید و شما از پذیرش آن ابا کنید. پس از آن به سوى امام حسین(ع) رفت. حر به عمر سعد گفت: اگر چنین پیشنهادهایى را تُرک و دیلم ـ که در آن زمان کافر بودند ـ می‌دادند، شما حق نداشتید آن را نپذیرید. وقتى حرّ نزد امام رسید، پرسید: من همان کسى هستم که آن کارها را کردم؛ اکنون آمده ام جانم را در راه شما بدهم. آیا به عقیده شما راه توبه باز است؟ امام فرمود: نَعَم، إنّها لک توبة، فابشر، فأنت حرّ فى الدنیا و أنت حرّ فى الاخرة إن شاء الله.

سخن زهیر خطاب به لشکر کوفیان: فردى عمر نام از بنى تمیم، نخستین تیر را رها کرد که در ناحیه کتف امام به زره آن حضرت اصابت کرد و متوقف شد. زهیر خطاب به کوفیان گفت: بندگان خدا! فرزند فاطمه، بیشتر از فرزند سمیه سزاوار است تا کمک شود. اگر یاریش نمى کنید، رهایش کنید تا خود با یزید سخن بگوید؛ یزید بدون کشتن او هم از اطاعت شما راضى می‌شود. شمر تیرى به سوى او انداخت و گفت: ساکت شو. زهیر گفت: شمر! تو را در قیامت به آتش جهنّم بشارت می‌دهم. شمر پاسخ داد: خداوند همین الان تو و اطرافیانت را خواهد کشت. به روایت ابومخنف، زهیر این جمله را گفت که بسیار مهم است: ما تا به امروز برادر و بر دین واحد و ملت واحدى بودیم؛ تا وقتى که شمشیر میان ما نیامده بود و شما اهلیت پذیرش نصیحت از سوى ما را داشتید؛ اما وقتى شمشیر آمد، پرده ها دریده خواهد شد، آن وقت شما امتى جدا و ما امتى جدا خواهیم بود

این به معنای جدا شدن شیعیان و سنیان بود. وقتى شمر زهیر را تهدید به مرگ کرد، زهیر گفت: آیا مرا از مرگ می‌ترسانى! مرگ براى من بهتر از زندگى با شماست. آنگاه باز خطاب به مردم گفت: شما نبایست فریب چنین فرد سبک سرِ جِلْفى را بخورید؛ بدانید که قاتلین حسین(ع) و ذرّیه پیامبر(ص) بهره‌ای از شفاعت او نخواهند برد. آنگاه مردى از اصحاب امام حسین(ع)، زهیر را صدا زد و گفت: حسین می‌گوید برگرد، تو وظیفه خود را در نصیحت و ابلاغ ادا کردى.

امام در آخرین لحظه، عمر بن سعد را صدا کرد. او از آمدن کراهت داشت؛ اما بالاخره آمد. امام فرمود: آیا براى رسیدن به ملک رى با من می‌جنگى. بدان که بعد از من در دنیا و آخرت خوشى و راحتى نخواهى دید و بد روزهایى در انتظار توست.


آغاز نبرد و شهادت گروهی از سپاه امام حسین (ع)

نبرد گروهی: عمر بن سعد با انداختن نخستین تیر، رسما جنگ را آغاز کرد و گفت: نزد عبیدالله شهادت دهید که من نخستین تیر را رها کردم. عمر بن سعد خطاب به کوفیان گفت: منتظر چه هستید! اینان برای شما یک لقمه هستند. زمانى که عمر بن سعد تیر انداخت، سپاه ابن زیاد نیز شروع به تیر اندازى کردند. به گزارش ابن اعثم، باران تیر از سوى کوفیان به سوى اصحاب امام حسین(ع) شدت گرفت و امام فرمود: اینها نماینده این قوم به سوى شماست؛ براى مرگى که چاره‌ای از پذیرش آن نیست، آماده باشید. پس از آن دو گروه بر یکدیگر حمله کردند و ساعتى از روز را به طور دسته جمعى با یکدیگر جنگیدند، به طورى که بنا به برخى اخبار پنجاه و اندى از اصحاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند.

در این حمله، بسیارى از اصحاب با تیرهایى که بر بدنشان فرود آمد، به شهادت رسیده یا زخمى شدند، ابن شهرآشوب اسامى شهدایى را که در حمله نخست دشمن به شهادت رسیدند، فهرست وار آورده است. این افراد جمعا 28 نفر از اصحاب و ده نفر از موالى امام حسین(ع) و پدرشان امام على(ع) بودند که در مجموع 38 نفر می‌شدند. اینها افرادى هستند که اساسا فرصت نبرد تن به تن پیدا نکرده و در تیراندازى نخست کوفیان به شهادت رسیدند.

با شهادت پنجاه نفر در یک حمله دسته جمعى، شمار اندکى از یاران امام حسین(ع) باقى ماندند؛ کسانى که به نوعى، مبارزه تن به تن با سپاه ابن زیاد داشتند. از آن جمله، عبدالله بن عمیر کلبى است که در برابر مبارزه‌خواهى یسار از موالى زیاد بن ابیه، پس از کسب اجازه از امام حسین(ع) عازم میدان شد. در واقع، اول حبیب بن مظاهر و بُرَیر بن خضیر قصد رفتن به مبارزه را داشتند که امام اجازه نداد و پس از آن که عبدالله بن عمیر اجازه خواست، امام اجازه رفتن به میدان را به وى داد. وقتى در این نبرد یسار را کشت، سالم از موالى عبیدالله به میدان آمد که به رغم آن که انگشتان عبدالله کلبى در برابر شمشیر سالم افتاد، اعتنا نکرده، او را نیز کشت و در میان میدان شروع به رجز خوانى کرد. زنش هم عمودى در دست گرفته به تحریض او می‌پرداخت. امام به همسر او دستور داد تا بازگردد و در عین حال آن ها را دعا کرد. یسار و سالم، نخستین کشتگان سپاه ابن زیاد بودند.

پس از تیرباران نخست و مبارزه عبدالله بن عمیر و ابوالشعثاء، سپاه عبیدالله ابتدا از سمت راست و سپس از سمت چپ به سپاهِ اندک امام نزدیک شدند. افراد باقى مانده از سپاه امام، روى زانو نشسته، نیزه‌هاى خود را به سوى اسبان گرفتند و آنها به اجبار برگشتند. پس از آن، شروع به تیراندازى به سوى سپاه عبیدالله کرده، عده‌ای را کشته و شمارى را مجروح کردند.

نبرد تن به تن اصحاب امام: باقی‌مانده سپاه تک تک عازم میدان شده و پس از مبارزه به شهادت رسیدند. یکى از چهره های کربلا بُرَیر بن حضیر هَمْدانى است که در کوفه به سیّد‌القراء شهرت داشت و از شیعیان بنام این شهر بود. وقتى یزید بن معقل مبارز طلبید، بریر عازم نبرد با وى شده، چنان ضربتى بر سر او زد که نه تنها کلاهخود او، بلکه نیمى از سرش را هم شکافت. پس از آن رضى بن منقذ عبدى به نبرد وى آمد. ساعتى به هم پیچیدند تا بُرَیر بر سینه او نشست. رضى از دوستانش یارى طلبید. در این وقت کعب بن جابر به سوى بریر شتافت و نیزه خود را بر پشت بریر فرو کرد. پس از آن بر وى حمله کرده، او را به شهادت رساند.

از چهره‌هاى برجسته کربلا، یکى همین نافع بن هلال بِجلى است. طایفه بجیله، از طوایف شیعه کوفه است که بعدها نیز در میان آنان شیعیان زیادى شناخته شده اند. از وى نیز تعریفى براى تشیع رسیده که بسان آنچه درباره بریر گذشت، جالب است.

پس از مبارزه تن به تن برخى از اصحاب با کوفیان و کشته شدن شمارى از سپاه عبیدالله، عمرو بن حجاج خطاب به سپاه عمر سعد فریاد زد:‌ ای احمق ها! شما با قهرمانان این شهر می‌جنگید؛ کسى با آنان تن به تن به مبارزه نرود. آنها اندک‌اند و شما با پرتاب سنگ می‌توانید آنها را از میان ببرید. عمر بن سعد رأى او را تصدیق کرده، از سپاهش خواست تا کسى مبارزطلبى نکند. پس از آن عمرو بن حجاج از سمت راست سپاه کوفه بر سپاه امام یورش برد. عمرو به سپاه کوفه فریاد می‌زد: ‌ای کوفیان! اطاعت و جماعت خود را نگاه دارید و در کشتن کسى که از دین خارج شده و با امام خود مخالفت کرده، تردید به خود راه مدهید.

به احتمال شمار سپاه امام در این لحظه 32 نفر بوده است. در این میان، مسلم بن عوسجه اسدى به دست دو نفر از کوفیان به شهادت رسید. شهادت مسلم موجب شادى سپاه کوفه. امام حسین(ع) پیش از شهادت مسلم، زمانى که هنوز رمقى در وجود او مانده بود، خود را به وى رساند و فرمود: رحمک ربّک یا مسلم.

تعبیر به این که مسلم بن عوسجه اوّل اصحاب الحسین بوده است که شهید شده، می‌باید اشاره به آن باشد که نخستین شهید در حمله عمومى سپاه کوفه بوده که طبعا پس از تیراندازى عمومى اول و شهادت برخى از مبارزان به صورت تک تک شهید شده است. با این حال، در زیارت ناحیه، به طور کلى از وى به عنوان اولین شهید کربلا یاد شده است.

در این مرحله عبدالله بن عمیر کلبى به شهادت رسید. با شهادت وی همسرش بر بالین او رفت و گریه کرد. شمر به یکى از غلامان خود با نام رستم دستور داد تا با عمودى آهنین بر سر او بکوبد. رستم چنین کرد و آن زن نیز به شهادت رسید.

در این نبرد، بقایاى سپاه امام، چنان فشرده در کنار یکدیگر قرار داشتند که دشمن نمى توانست در آنان نفوذى داشته باشد. به ویژه آنان اطراف خیمه ها را کنده و آتش در آنها روشن کرده بودند و دشمن تنها از یک سوى می‌توانست بر آنان یورش برد. عمر سعد کسانى را براى نفوذ در چادرها و کندن آنها از جاى، به درون محوطه خیمه ها فرستاد که این افراد توسط چند نفر از اصحاب امام محاصره و کشته شدند. این امر سبب شد تا عمر سعد دستور دهد تا چادرها را آتش بزنند.

امام حسین(ع) فریاد زد: اجازه دهید آتش بزنند، در هر حال جز از یک سمت نمى توانند بر شما حمله کنند. دشمن براى این که کار را یکسره کند، تصمیم حمله به خیمه ها و آتش زدن آنها را گرفت. شمر همراه سپاهش نیزه اش را به سوى چادر امام حسین(ع) پرتاب کرد و فریاد زد: باید این خانه را بر سر اهلش آتش بزنم. در اینجا بود که فریاد زنان و کودکان به آسمان رفته، همه از چادر بیرون ریختند. در اینجا بود که شَبَث بن ربعى شمر را توبیخ کرده، حرکت او را زشت شمرد و شمر بازگشت. زهیر بن قین که فرماندهى ناحیه راست سپاه امام را داشت، همراه با ده نفر به سوى شمر حمله کرده او را از محل اقامت زنان و کودکان امام حسین(ع) دور کرد. اما شمر بر او حمله کرده چند نفر از افراد وى را به شهادت رساند.

نبرد ادامه یافت. اصحاب امام حسین(ع) یک یک به شهادت می‌رسیدند و هر کدام که شهید می‌شدند، نبود آنان کاملا احساس می‌شد؛ در حالى که کشته‌هاى دشمن به دلیل فراوانى آنان، نمودى نداشت. این حوادث تا ظهر عاشورا ادامه یافت. نزدیکى ظهر بود که حبیب بن مظاهر نیز به شهادت رسید.


ظهر عاشورا و آخرین نماز

ظهر شد و وقت نماز فرا رسید. هنوز زهیر و شمارى اصحاب در اطراف امام بودند. امام نماز را به جماعت ـ در شکل نماز خوف ـ اقامه کرد. امام دو رکعت نماز ظهر را آغاز کرد در حالى که زهیر و سعید بن عبدالله حنفى جلوى امام ایستادند. گروه دوم نماز را تمام کرده، آنگاه گروه اول رکعت دوم را به امام اقتدا کردند. در وقتى که سعید جلوى امام ایستاده بود، هدف تیر دشمن قرار گرفت. بعد از پایان نماز هم، هر چه امام به این سوى و آن سوى می‌رفت، سعید میان امام و دشمن قرار می‌گرفت. به همین دلیل، چندان تیر به وى اصابت کرد که روى زمین افتاد. در این وقت از خداوند خواست تا سلام او را به رسولش برساند و به او بگوید که من از این رنجى که می‌برم، هدفم نصرت ذرّیه اوست. وى در حالى به شهادت رسید که سیزده تیر بر بدنش اصابت کرده بود.

شهادت باقی یاران پس از نماز: در اینجا باز هم دشمن به تیراندازى به سوى اسبان باقى مانده سپاه امام ادامه داد تا همه آنان را از بین برد. در این وقت زهیر بن قین با رجزى که خواند بر دشمن حمله کرد. در شعرى که از او خطاب به امام حسین(ع) نقل شده، آمده است که امام را هادى و مهدى نامیده و در حال رفتن به ملاقات جدش پیامبر، برادرش حسن، پدرش على(ع) و عمویش جعفر و حمزه می‌باشد. دو نفر از کوفیان با نام‌هاى کثیر بن عبدالله شعبى و مهاجر بن اوس بر وى حمله کرده او را به شهادت رساندند.

عمرو بن خالد ازدى در شمار چنین افرادى است. وى رجزى خواند و جنگید تا به شهادت رسید. فرزندش خالد بن عمرو ازدى نیز پس از پدر به شهادت رسید. سعد بن حنظله تمیمى مجاهد دیگرى است که با خواندن رجزى به میدان رفته پس از نبردى به شهادت رسید.
عمیر بن عبدالله مَذْحِجى شهید بعدى است که رجزى خواند و به میدان رفت و به شهادت رسید. سوار بن أبى حُمَیر به میدان رفته مجروح شد و شش ماه بعد به شهادت رسید.

عبدالرحمان بن عبدالله یزَنى شهیدى است که به نوشته ابن اعثم، پس از مسلم بن عوسجه به شهادت رسیده است. شعر وى در میدان، مضمون مهمى در تشیع او دارد؛ به طورى که شاعر خود را بر دین حسین و حسن معرفى می‌کند.

زیاد بن عمرو بن عریب صائدى همدانى معروف به ابوثمامه صائدى که نماز ظهر را به یاد امام حسین(ع) آورد، شهید دیگر بعد از ظهر است. ابوالشعثاء یزید بن زیاد کندى پیش روى امام حسین(ع) در برابر دشمن ایستاد و هشت تیر (و در برخى نقل ها که پیش از این گذشت صد تیر) رها کرد که طى آن دست کم پنج نفر از سپاه کوفه کشته شدند. آنگاه که دشمن درخواست‌هاى امام حسین(ع) را رد کرد، به سوى دشمن تاخت تا کشته شد.

نافع بن هلال بِجِلى با تیراندازى دقیق خود دوازده تن از سپاه کوفه را کشت تا آن که بازویش شکست. دشمن وى را به اسارت گرفت و شمر گردنش را زد. نوشته‌اند که وى روى تیرهایش، نامش را نوشته بود و شعارش این بود: «أنا الجملى أنا على دین على». وی به صورت اسیر نزد عمر سعد آورده شد در حالی که همچنان خون از محاسنش جارى بود و فریاد می‌کشید: اگر بازو و دستى برایم مانده بود، نمى توانستید مرا به اسارت درآورید. وقتى شمر خواست گردنش را بزند، نافع گفت: به خدا سوگند اگر تو مسلمان بودى، براى تو دشوار بود که پاسخ خون ما را در درگاه خداوند بدهى. ستایش خداى را که مرگ ما را براى اجرا در دست بدترینِ خلق خود قرار داد. پس از آن شمر وى را به شهادت رساند. گفتنى است که نافع از یاران امام على(ع) و از تربیت‌یافتگان مکتب آن حضرت بود.

شهادت اهل بیت (ع): شروع به نبرد از سوى اهل بیت امام حسین(ع)، زمانى بود که از یاران کسى باقى نمانده بود. آن گاه اهل بیت وارد کارزار شده و شمارى از آنان به شهادت رسیدند که رقم آنان را کمتر از شانزده نفر ننوشته‌اند و برخى از منابع نام بیش از بیست نفر را یاد کرده‌اند.

یکی از مشهورترین آنان، عباس بن على بن ابى طالب بود، کسی که بعدها نسل و نوادگانش او را سقّا ‌نامیدند. عباس پرچمدار سپاه امام حسین(ع) بود و زمان شهادت 34 سال داشت. برادرش جعفر بن على بن ابى طالب (فرزند امّ البنین و نوزده ساله)، توسط هانى بن ثُبَیت حضرمى کشته شد. برادر دیگرش عبدالله بن على بن ابى طالب(فرزند امّ البنین و 25 ساله) به دست هانى بن ثُبَیت حضرمى کشته شد. برادر دیگر عباس، عثمان بن على بن ابى طالب (فرزند امّ البنین) وقتى به میدان رفت، ابتدا خولى بن یزید تیرى به او زد و سپس مردى از طایفه ابان بن دارم او را کشت. مادر هر چهار نفر گذشته، ام البنین عامریه از آل وحید بود. دینورى با اشاره به این مطلب می‌نویسد: اینان از برابر امام حسین(ع) عبور کردند و سر و گردن را سپر بلاى او قرار دادند.

شمار دیگری از فرزندان امام علی(ع) و در مجموع افرادی از اهل بیت که به شهادت رسیدند عبارت بودند از: ابوبکر بن على بن ابى طالب، محمد اصغر بن على بن ابى طالب، على اکبر پسر بزرگ امام حسین (ع) و فرزند ام لیلى. ابومخنف، بلاذرى و دینورى می‌گویند: نخستین کشته از اهل بیت، على اکبر بود.

شهدای دیگر اهل بیت عبارتند از: عبداللّه بن الحسن بن على(ع)، ابوبکر بن الحسن بن على، عبدالله بن حسین (فرزند رباب دختر امرؤالقیس)، قاسم بن حسن، عون بن عبدالله بن جعفر، محمد بن عبدالله بن جعفر، جعفر بن عقیل، عبدالرحمان بن عقیل، عبدالله اکبر بن عقیل، عبدالله بن مسلم بن عقیل، محمد بن ابى سعید بن عقیل.
همچنین از مردى از آل ابولهب و طبعا هاشمى که نامش را نمی‌دانیم، ابوالهیاج از نوادگان ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطّلب، سلیمان غلام آزاد شده امام حسین(ع)، مَنْجح غلام آزاد شده امام حسین(ع)، عبدالله بن بُقْطر برادر رضاعى امام حسین(ع).


شهادت امام حسین (ع)

تا این لحظه که تمامی یاران و اهل بیت کشته شدند، کسى جرأت نزدیک شدن به امام را نداشت؛ چرا که به هر روى، بسیارى از کوفیان مایل نبودند قاتل امام حسین(ع) شناخته شوند. بنابراین تا وقتى کسان دیگرى مانند سنان بن انس دیوانه و شمر کثیف و خولى بد ذات بودند، نوبت به دیگران نمى رسید.  

ابن سعد می‌گوید: در این لحظه امام عطشان بود و درخواست آب کرد. مردى نزد امام آمد و آب به او داد. در همان حال حصین بن نمیر تیرى رها کرد که به دهان آن حضرت اصابت کرد و خون جارى شد. آن حضرت با دست خون ها را پاک می‌کرد و در همان حال خدا را ستایش می‌کرد. آن گاه به سوى فرات به راه افتاد. مردى از طایفه ابان بن دارم گفت: نگذارید به آب دسترسى پیدا کند. گروهى میان او و آب ایستادند، در حالى که امام در برابرشان ایستاده بود و درباره آن مرد فرمود: خدایا او را از تشنگى بمیران.

ابن سعد می‌افزاید: زمانى که یاران و اهل بیت حسین کشته شدند، هیچ کس به سراغ او نمى آمد مگر آن که باز می‌گشت تا آن که پیاده نظام اطرافش را گرفتند. در آن لحظه شجاع‌تر از وى نبود و حسین بن على چون یک جنگجوى شجاع با آنان می‌جنگید، بر هر طرف یورش می‌برد، و افراد مانند بزى از برابر شیر می‌گریختند.

ابن سعد در ادامه آن گزارش می‌نویسد: ساعاتى از روز گذشت و مردم در حال نبرد با حسین بن على بودند؛ اما کسى براى کشتن وى اقدام نمى کرد. دینورى آورده است: در این وقت امام حسین(ع) نشسته بود و اگر می‌خواستند می‌توانستند او را بکشند، اما هر قبیله‌ای بر آن بود تا مسؤولیت آن را به عهده دیگرى بیندازد و کراهت داشت تا بر این کار اقدام کند.

در این وقت شمر فریاد زد: مادرتان در عزایتان بگرید، منتظر چه هستید، او را بکشید! اولین کسى که به امام حسین(ع) نزدیک شد زُرْعة بن شریک تمیمى بود که ضربتى بر کتف چپ امام زد و پس از آن ضربه دیگرى بر گردن آن حضرت زده، نقش بر زمینش کرد. آن‌گاه سنان بن انس نخعى پیش آمد و ضربه‌ای بر استخوان سینه آن حضرت زد؛ سپس نیزه اش را در سینه امام حسین(ع) فرو کرد. در این وقت بود که امام روى زمین افتاد. سنان از اسب پیاده شد تا سر امام حسین(ع) را جدا کند، در حالى که خولى بن یزید اصبحى هم همراهش بود. وى سر را جدا کرد و آن را نزد عبیدالله بن زیاد آورد.

وى در جاى دیگرى می‌نویسد که سنان بن انس نخعى امام حسین(ع) را کشت و خولى بن یزید سر آن حضرت را جدا کرد. شیخ مفید می‌نویسد: زُرْعة بن شریک به کتف چپ امام ضربتى زد و پس آن ضربتى بر گردن آن حضرت نواخت، سنان بن انس نیزه‌ای بر آن حضرت زد که آن حضرت به زمین افتاد. آن‌گاه خولى رفت تا سر آن حضرت را جدا کند که دستش لرزید. شمر خود از اسب فرود آمد، سر امام را جدا کرد و به دست خولى داد تا به عمر بن سعد برساند. ابن سعد می‌افزاید: زخم‌هاى بدن امام حسین(ع) را که شمارش کردند، 33 مورد بود، در حالى که بر لباس ایشان بیش از صد مورد پارگى در اثر تیر و ضربت شمشیر وجود داشت. و باز همو می‌نویسد: وقتى امام حسین(ع) به شهادت رسید، یک شمشیر او را قلانس نهشلى و شمشیر دیگرش را جمیع بن خَلْق اودى برد. لباس (سِروال ـ شلوار ـ و قطیفه) آن حضرت را بحر بن کعب تمیمى و قیس بن اشعث بن قیس کندى برداشتند که بعدها به این قیس، قیسِ قطیفه می‌گفتند! نعلین امام را اسود بن خالد ازدى، عمامه ایشان را جابر بن یزید، و برنُس آن حضرت را مالک بن بشیر کندى، برداشتند.

غارت خیمه ها: از حمید بن مسلم ازدى نقل شده است که من شاهد بودم که وسائل زنان را چگونه غارت می‌کردند ... بعد عمر سعد فریاد زد: کسى به زنان و کودکان آسیب نرساند و هر کسى چیزى از آنان گرفته پس دهد؛ اما هیچ کس چیزى پس نداد. عمر سعد عده‌ای از سپاهش را به عنوان مراقب اطراف خیمه ها گذاشت تا کسى آسیب به آنان نرساند.

بلاذرى می‌نویسد: آنگاه عمر سعد از یارانش خواست تا براى پایمال کردن جسد امام حسین(ع) با اسب آماده شوند. دوازده نفر براى این کار آماده شده، چندان اسب تاختند که بدن امام حسین(ع) را خرد کردند.

گفته شده است که از یاران امام حسین(ع) 72 تن کشته شدند. به نظر می‌رسد اینها شمار سرهایی است که به کوفه بردند، اما شمار شهدا بیشتر بود. مردمان غاضریه یک روز بعد از آن جسد امام حسین(ع) و یاران ایشان را دفن کردند. از جمع سپاه عمر بن سعد 88 نفر کشته شدند که عمر سعد بر آنان نماز خواند و دفنشان کرد. تعدادى هم مجروح گشتند.

 

 

 

 

منبع: khabaronline.ir

  • لایک 4
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • ارسال 86
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

برترین ارسال کننده‌های این تاپیک

برترین ارسال کننده‌های این تاپیک

تصاویر ارسال شده

ألسَــــلاَمُ عَلَیکَــــــــ یَــــــا أباعبدالله الحسین @};- @};- @};-

ألسَــــلاَمُ عَلَیکَــــــــ یَــــــا أبـــوُالفَضل ِ اَلعَبّــــــاس @};- @};- @};-

ألسَــــلاَمُ عَلَیکَـــــــم یَــــــا اهل بیت النبوه @};- @};- @};-

یاعلی

ویرایش شده توسط Alinajafi_q
  • لایک 1
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • کاربر ویژه

به نام خدا

 

السلام علیک یا اباعبدالله

 

با عرض تسلیت امروز و قبولی عزاداری دوستان

 

تشکر فراوان از استارتر محترم که  در این فروم  از این ایام یاد کردند 

 

اجرتان با سیدالشهدا (ع)

  • لایک 1
لینک به دیدگاه
Share on other sites

السّلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک . علیک منّی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللّیل و النّهار . و لا جعله الله آخر العهد منّی الزیارتکم .


 


السّلام علی الحسین و علی علیّ ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و علی العباس الحسین و علی انصار الحسین 


 


یا حسین . یا ابالفضل العبّاس . یا زینب , علیهم السّلام اجمعین


ویرایش شده توسط ABS92
  • لایک 1
لینک به دیدگاه
Share on other sites

از استقبال دوستان بخاطر عشق به ابا عبدالله الحسین واقعا خوشحالم

اجر همگی با آقا امام حسین (ع) که زندگیتون انشااله زیر سایه ایشان باشه و همیشه برکت داشته باشید

  • لایک 2
لینک به دیدگاه
Share on other sites

آخرين وداع

نوشته‏اند ابا عبد الله در حملات خودش نقطه ‏اى را در ميدان مركز قرار داده بود. مركز حملاتش آنجا بود.مخصوصا نقطه‏اى را امام انتخاب كرده بود كه نزديك خيام حرم باشد و از خيام حرم خيلى دور نباشد،به دو منظور.يك منظور اين كه مى‏دانست كه اينها چقدر نامرد و غير انسانند.اينها همين مقدار حميت ندارند كه لا اقل بگويند كه ما با حسين طرف هستيم،پس متعرض خيمه‏ها نشويم.

5154192189143431532151228851867121322201

مى‏خواست تا جان در بدن دارد،تا اين رگ گردنش مى‏جنبد،كسى متعرض خيام حرمش نشود.حمله مى‏كرد،از جلو او فرار مى‏كردند،ولى زياد تعقيب نمى‏كرد،بر مى‏گشت مبادا خيام حرمش مورد تعرض قرار بگيرد.ديگر اينكه مى‏خواست تا زنده است اهل بيتش بدانند كه او زنده است. نقطه‏اى را مركز قرار داده بود كه صداى حضرت مى‏رسيد.وقتى‏كه بر مى‏گشت،در آن نقطه مى‏ايستاد،فرياد مى‏كرد:«لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم‏».

وقتى كه اين فرياد حسين بلند مى‏شد اهل بيت‏سكونت‏خاطرى پيدا مى‏كردند،مى‏گفتند آقا هنوز زنده است. امام به اهل بيت فرموده بود تا من زنده هستم هرگز از خيمه‏ها بيرون نياييد. اين حرفها را باور نكنيد كه اينها دم به دم بيرون مى‏دويدند،ابدا!دستور آقا بود كه تا من زنده هستم در خيمه‏ها باشيد،حرف سستى از دهان شما بيرون نيايد كه اجر شما ضايع مى‏شود.

مطمئن باشيد عاقبت‏ شما خير است،نجات پيدا مى‏كنيد و خداوند دشمنان شما را عذاب خواهد كرد،به زودى هم عذاب خواهد كرد.اينها را به آنها فرموده بود. آنها اجازه نداشتند و بيرون هم نمى‏آمدند.

غيرت حسين بن على اجازه نمى‏داد.غيرت و عفت‏خود آنها اجازه نمى‏داد كه بيرون بيايند،بيرون هم نمى‏آمدند.صداى آقا را كه مى‏شنيدند:«لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم‏»يك اطمينان خاطرى پيدا مى‏كردند. چون آقا وداع كرده بودند و يك بار يا دو بار ديگر هم بعد از وداع آمده بودند و خبر گرفته بودند،اين بود كه اهل بيت امام هنوز انتظار آمدن امام را داشتند.

اسبهاى عربى براى ميدان جنگ تربيت مى‏شدند.اسب حيوان تربيت‏پذيرى است.اينها وقتى كه صاحبشان كشته مى‏شد عكس العملهاى خاصى از خودشان نشان مى‏دادند.

اهل بيت ابا عبد الله در داخل خيمه هستند،همين طور منتظر ببينند كى صداى آقا را مى‏شنوند يا شايد يك بار ديگر جمال آقا را زيارت مى‏كنند كه يك وقت صداى همهمه اسب ابا عبد الله بلند شد.آمدند در خيمه.خيال كردند آقا آمده‏اند.يك وقت ديدند اين اسب آمده است ولى در حالى كه زين او واژگون است.اينجاست كه اولاد ابا عبد الله،خاندان ابا عبد الله فرياد واحسينا و وامحمدا را بلند كردند.دور اين اسب را گرفتند. نوحه سرايى طبيعت‏بشر است.

انسان وقتى مى‏خواهد درد دل خودش را بگويد به صورت نوحه‏سرايى مى‏گويد،آسمان را مخاطب قرار مى‏دهد،زمين را مخاطب قرار مى‏دهد،درختى را مخاطب قرار مى‏دهد،خودش را مخاطب قرار مى‏دهد،انسان ديگرى را مخاطب قرار مى‏دهد، حيوانى را مخاطب قرار مى‏دهد.هر يك از افراد خاندان ابا عبد الله به نحوى نوحه‏سرايى را آغاز كردند.

آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حق گريه كردن هم نداريد.من كه از دنيا رفتم البته نوحه‏سرايى كنيد.گريه است،انسان وقتى غصه دارد بايد گريه كند تا عقده دلش خالى شود.اجازه گريه كردن را بعد از اين جريان يافته بودند.در همان حال شروع كردند به گريستن.

نوشته‏اند حسين بن على عليه السلام دختركى دارد كه خيلى هم اين دختر را دوست مى‏داشت،سكينه خاتون كه بعد هم يك زن اديبه عالمه‏اى شد و زنى بود كه همه علما و ادبا براى او اهميت و احترام قائل بودند.ابا عبد الله خيلى اين طفل را دوست مى‏داشت.او هم به آقا فوق العاده علاقه‏مند بود.

نوشته‏اند اين بچه به صورت نوحه سرايى جمله‏هايى گفت كه دلهاى همه را كباب كرد.به حالت نوحه‏سرايى اين اسب را مخاطب قرار داده است،مى‏گويد:«يا جواد ابى هل سقى ابى ام قتل عطشانا؟»اى اسب پدرم،پدر من وقتى كه رفت تشنه بود،آيا پدر من را سيراب كردند يا با لب تشنه شهيد كردند؟اين در چه وقت‏بود؟وقتى است كه ديگر ابا عبد الله از روى اسب به روى زمين افتاده است.اين جنگ با يك تير شروع شد و با يك تير خاتمه پيدا كرد.

پيش از ظهر عاشورا كه شد،بعد از آن اتمام حجتهاى امام،عمر سعد كسى بود كه تيرى به كمان كرد و فرستاد به...

روضه وداع

شجاعت و قوت قلبى كه ابا عبد الله در روز عاشورا از خود نشان داد،همه[شجاعان] را فراموشاند.اين،سخن راويان دشمن است.راوى گفت:«و الله ما رايت مكثورا قط قد قتل اهل بيته و ولده و اصحابه اربط جاشا منه‏»به خدا قسم در شگفت‏بودم كه اين چه دلى بود،چه قوت قلبى بود؟!يك آدمى كه اينچنين دل شكسته باشد كه در جلوى چشمش تمام اصحاب و اهل بيت و فرزندانش را قلم قلم كرده باشند و اينچنين قوى القلب باشد! من كه نظيرى برايش سراغ ندارم.

در روز عاشورا ابا عبد الله نقطه‏اى را به عنوان مركز انتخاب كرده بود،يعنى وجود مقدس ابا عبد الله ابتدا آنجا مى‏ايستاد و بعد حمله مى‏كرد.به طور قطع و مسلم و بر طبق همه تواريخ،كسى جرات نكرد تن به تن با ابا عبد الله بجنگد.البته ابتدا چند نفر آمدند،جنگيدند،ولى آمدن همان و از بين رفتن همان.پسر سعد فرياد كرد:چه مى‏كنيد؟!«ان نفس ابيه بين جنبيه‏»(يا«ان نفسا ابية بين جنبيه‏»)اين،پسر على است، روح على در پيكر اوست،شما با چه كسى داريد مى‏جنگيد؟!با او تن به تن نجنگيد.ديگر جنگ تن به تن تمام شد.

2539019061142158223719222018268931452061

آن وقت جنگى كه از طرف آنها نامردى بود شروع شد،سنگ پرانى،تير اندازى.جمعيتى در حدود سى هزار نفر مى‏خواهند يك نفر را بكشند.از دور ايستاده‏اند،تير اندازى مى‏كنند يا سنگ مى‏پرانند.همينها وقتى كه ابا عبد الله حمله مى‏كرد،درست مثل يك گله روباه كه از جلوى شير فرار مى‏كند،فرار مى‏كردند.ولى حضرت حمله را خيلى ادامه نمى‏داد يعنى نمى‏خواست فاصله‏اش با خيام حرمش زياد شود.غيرت حسين اجازه نمى‏داد كه تا زنده است كسى به اهل بيتش اهانت كند.مقدارى كه حمله مى‏كرد و آنها را دور مى‏ساخت، بر مى‏گشت،مى‏آمد در آن نقطه‏اى كه آن را مركز قرار داده بود.آن نقطه،نقطه‏اى بود كه صدا رس به حرم بود،يعنى اهل بيت اگر چه حسين را نمى‏ديدند ولى صدايش را مى‏شنيدند.

براى اينكه زينبش مطمئن باشد،براى اينكه سكينه‏اش مطمئن باشد،براى اينكه بچه‏هايش مطمئن باشند كه هنوز جان در بدن حسين هست،وقتى كه مى‏آمد در آن نقطه مى‏ايستاد،آن زبان خشك در آن دهان خشك به حركت مى‏آمد و مى‏گفت:«لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم‏»يعنى اين نيرو از حسين نيست،اين خداست كه به حسين نيرو داده است،هم شعار توحيد مى‏داد و هم به زينبش خبر مى‏داد كه زينب جان!هنوز حسين تو زنده است.به خاندانش دستور داده بود كه تا من زنده هستم كسى حق ندارد بيرون بيايد.لذا همه در داخل خيمه‏ها بودند.

ابا عبد الله دو بار براى وداع آمدند.يك بار آمدند،وداع كردند و رفتند.بار دوم به اين ترتيب بود كه ايشان رفتند به طرف شريعه فرات و خودشان را به آن رساندند.در اين هنگام شخصى صدا زد:حسين!تو مى‏خواهى آب بنوشى؟!ريختند به خيام حرمت.ديگر آب نخورد و برگشت.آمد براى بار دوم با اهل بيتش وداع كرد(ثم ودع اهل بيته ثانيا).چه جمله‏هاى نورانى‏اى دارد!رو مى‏كند به آنها كه:اهل بيت من!مطمئن باشيد كه بعد از من شما اسير مى‏شويد،ولى كوشش كنيد كه در مدت اسارتتان يك وقت كوچكترين تخلفى از وظيفه شرعى‏تان نكنيد.مبادا كلمه‏اى به زبان بياوريد كه از اجر شما بكاهد.

ولى مطمئن باشيد كه اين،پايان كار دشمن است،اين كار،دشمن را از پا در آورد«و اعلموا ان الله منجيكم‏»بدانيد كه خدا شما را نجات مى‏دهد و از ذلت‏حفظ مى‏كند.اين خيلى حرف است:اهل بيت من!شما اسير خواهيد شد ولى حقير و ذليل نخواهيد شد،اسارت شما هم اسارت عزت است.به همين جهت‏بود كه وقتى در كوفه مردم به رسم صدقه به اطفال گرسنه اسرا نان مى‏دادند،زينب نمى‏گذاشت قبول كنند.اسير بودند ولى هرگز حاضر نشدند خوارى را تحمل كنند.شير را هم در زنجير مى‏كنند ولى شير در زنجير هم كه باشد شير است،روباه آزاد هم كه باشد روباه است.

بار دوم كه امام آمد،اهل بيت‏خوشحال شدند،دوباره با ابا عبد الله خداحافظى كردند.باز به امر ابا عبد الله از خيمه‏ها بيرون نيامدند.

بعد از مدتى يكدفعه باز صداى شيهه اسب ابا عبد الله را شنيدند،خيال كردند حسين براى بار سوم آمده است تا با اهل بيتش خدا حافظى كند(گريه استاد)ولى وقتى بيرون آمدند اسب بى صاحب ابا عبد الله را ديدند(گريه شديد استاد).دور اسب ابا عبد الله را گرفتند.هر كدام سخنى با اين اسب مى‏گويد.طفل عزيز ابا عبد الله مى‏گويد:اى اسب! «هل سقى ابى ام قتل عطشانا؟»من از تو يك سؤال مى‏كنم:پدرم كه مى‏رفت،با لب تشنه رفت(گريه استاد)،من مى‏خواهم بدانم كه آيا پدرم را با لب تشنه شهيد كردند يا در دم آخر به او يك جرعه آب دادند؟(گريه استاد).

اينجاست كه يك منظره ديگرى رخ مى‏دهد كه قلب مقدس امام زمان را آتش مى‏زند:«و اسرع فرسك شاردا محمحما باكيا، فلما راين النساء جوادك مخزيا و ابصرن سرجك ملويا خرجن من الخدور ناشرات الشعور على الخدور لاطمات‏» (1) روضه امام زمان است،مى‏گويد:جد بزرگوار!اهل بيت تو به امر تو از خانه بيرون نيامدند اما وقتى كه اسب بى صاحبت را ديدند موها را پريشان كردند،همه به طرف قتلگاه تو آمدند(گريه استاد).

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم،و صلى الله على محمد و اله الطاهرين.

نسالك اللهم و ندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله...اللهم ارزقنا توفيق الطاعة و بعد المعصية و صدق النية و عرفان الحرمة و اكرمنا بالهدى و الاستقامة و سدد السنتنا بالصواب و الحكمة و املا قلوبنا بالعلم و المعرفة.

خدايا!ما را حسينى واقعى قرار بده،ما را آشنا به روح نهضت‏حسينى قرار بده،پرتوى از آن روح مقدس بر دلهاى همه ما بتابان،ما را به روح حسينى زنده بگردان.

خدايا!انوار معرفت‏خودت را بر قلبهاى ما بتابان،دلهاى ما را محل محبت‏خود قرار بده.

خدايا!ما را از افراد واقعى پيغمبر خودت قرار بده،دست ما را از دامان ولاى واقعى على مرتضى و اولاد طاهرينش كوتاه مفرما،قلب مقدس امام زمان را از همه ما راضى بگردان.

و عجل فى فرج مولانا صاحب الزمان.

یاعلی

  • لایک 2
لینک به دیدگاه
Share on other sites

شرح حال سید الشهداء در آخرین لحظات

بعد از مدتی که امام (ع) کارزار نمود و هیچ کس قدرت مقابله با آن حضرت را نداشت، امام باقر(ع) می فرماید: بیش از هفتاد و دو زخم بر پیکر امام(ع) وارد کردند.

ایشان خسته شدند، لحظه ای برای استراحت ایستادند، ملعونی سنگی پرتاب نمود و پیشانی مبارک حضرت را شکست، پس از اصابت سنگ به پیشانی امام(ع) ، حضرت پیراهن را بالا زدند تا خون پیشانی راپاک کنند.

در این لحظه حرمله تیر سه شعبه ای به سمت حضرت رها کرد و تير به سينه حضرت نشست. آنگاه امام(ع) سر به آسمان بلند کردند و فرمودند: «خداوندا ! تو می دانی این لشکر کسی را می کشند که جز او پسر دختر پیامبری بر روی زمین نیست.» مدتی پیکر نیمه جان امام روزی زمین افتاده بود و کسی جرئت نزدیک شدن به آن ذات نورانی را نداشت.

هلال بن نافع می گوید: به خدا قسم کشته به خون آغشته ای را بهتر و خوشتر از او هرگز ندیده بودم...و چنین با خدا نجوا می کرد:

«الهی رِضاً بِرِِضِاکَ، صََبراً عَلی قَضائِک یا رََبََََّ لا الهَ سِواکَ...» خدایا! راضی به رضای تو هستم و در برابر قضای تو صبر می کنم.

ای پروردگار من معبودی جز تو ندارم، ای پناه پناه آورندگان، ای خدایی که همیشه هستی و پایان نداری، ای زنده کننده مردگان، ای کسی که بر هر کسی بر اساس عمل او حکم می کنی، بین من و این مردم حکم کن که تو بهترین حاکمی و فرمود:

تمام خلق را در راه عشق تو ترک کردم و راضی به یتیمی کودکانم شدم تا تو را ببینم و اگر در راه عشقت مرا قطعه قطعه کنی، دلم به غیر تو اشتیاقی ندارد.

صلی الله علیک یا زینب کبری.صلی الله علیک یا عقیله بنی هاشم. صلی الله علیک یا ام‌المصائب

یاعلی

  • لایک 2
لینک به دیدگاه
Share on other sites

اَلسَّـلامُ عَلَـی الحُسَین

سلام   بر حسین

وَعَلی عَلیِّ اِبنِ الحُسَین

و بر علی    پسر حسین

وَ عَلـی اَولادِ  الحُسَین

و  بر    فرزندان حسین

وَ عَلی اَصحابِ الحُسَین

و بر      یاران    حسین

خدایا  به خون نا حق ریخته شده ابی عبداللّه

 

ما رو جزو یاران امام زمان قرار بده

ویرایش شده توسط teknesian
  • لایک 1
لینک به دیدگاه
Share on other sites

چهار حدیث زیبا از امام حسین(ع) 


 


 


1-ما اهل بيت شايسته حكومتيم


 


إِنّا أَحَقُّ بِذلِكَ الْحَقِّ المُسْتَحَقِّ عَلَيْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ:


 


ما اهل بيت به حكومت و زمامداری،نسبت بهكسانی  كه آن را تصرّف كرده اند،سزاوارتريم.


 


 


 


 


2-امام كيست؟


 


فَلَعَمْری  مَا الاِْمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْكِتابِ والاْخِذُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی  ذاتِ اللّهِ:


 


به جان خودم سوگند، امام و پيشوا نيست، مگر كسی  كه به قرآن عمل كند و راه قسط و عدل را در پيش گيرد و تابع حقّ باشد و خود را در راه رضی  خدا وقف سازد.


 


 


 


 


3-اهل بيت شايستگان حكومت


 


أَيـُّهَا النّاسُ فَإِنَّكُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ يَكُنْ أَرْضی  لِلّهِ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّد(صلی  الله عليه وآله وسلم) أَوْلی  بِوِلايَةِ هذَا الاَْمرِ مِنْ هؤُلاءِ المُدَّعينَ ما لَيْسَ لَهُمْ وَ السّائِرينَ بِالْجَوْرِ وَ العُدْوانِ:


 


ای مردم! اگر شما از خدا بترسيد و حقّ را بری  اهلش بشناسيد، اين كار بهتر موجب خشنودی  خداوند خواهد بود و ما اهل بيت پيامبر، به ولايت و رهبری ، از اين مدّعيان نالايق و عاملان جور و تجاوز، شايسته تريم.


 


 


 


- 4قيام در مقابل ظالم


 


أَيُّهَا النّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلی  الله عليه وآله وسلم) قالَ: مَنْ رَی  سُلْطانًا جائِرًا مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اللّهِ ناكِثًا لِعَهْدِاللهِ مُخالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ يَعْمَلُ فی  عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْل وَ لا قَوْل كانَ حَقًّا عَلَی  اللّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ:


 


هان ی  مردم! پيامبر خدا فرموده است: كسی  كه زمامداری  ستمگر را ببيند كه حرام خدا را حلال می سازد و عهدش را می شكند و با سنّت پيامبر(صلی  الله عليه وآله وسلم)مخالفت می ورزد و در ميان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل می كند، ولی  در مقابل او با عمل يا گفتار، اظهار مخالفت ننمايد، بر خداوند است كه او را با همان ظالم در جهنّم اندازد.


لینک به دیدگاه
Share on other sites

واقعا درک واقعه عاشورا بسییییییار بسیییییییییار سخت است

 

هییییچوقت نمی توانیم واقعه عاشورا را درک کنیم

 

اگر عاشورا و امام حسین(ع) رو به معنای واقعی درک کنیم باید خون گریه کرد

 

 

مهم اینکه ببینیم پیام عاشورا چی بوده و وظیفه ما در حال حاظر چیست

 

پیام عاشورا این است که در هر لحظه حواسمان باشد که کجا قرار گرفته ایم، در صف کدام لشکر قرار داریم.

 

لشکر عمر بن اسعد و یزید و شمر امروزی هم هنوز وجود دارد،فقط دیگر شمشیر و زره و میدان جنگ نیست.

 

جنگ تکنولوژِی و رسانه و سایبری ست.

 

دوستان عزیز با بصیرت عمل کنیم و ببینیم کجا ایستاده ایم و مراقب اعمالمون باشیم و بکوشیم تا اسم ماهم در لیست یاران امام زمان(عج) نوشته شود.

ویرایش شده توسط vaziri69
لینک به دیدگاه
Share on other sites

  • 11 ماه بعد...

ببخشید ولی مسجد نزدیک خونه ی ماست صبح سر و صدا هست ظهر هست شب هم تا نزدیک 11شب هست

واقعا دیگه آسایش نداریم این مراسم ها باید بر اساس نظم باشه من مطمئن هستم خود مراجع هم به این شکل راضی نیستند

لینک به دیدگاه
Share on other sites

السلام علیک یا اباعبدالله

 

من ندانم كه چه سري است كه در خانه اوست                  داستان تو و غم، صحبت سنگ است و سبو

اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه‌ اوست                    اين چه شمعي است كه جان‌ها همه پروانه‌ اوست

جان حسرت‌كش ما تشنه پيمانه اوست                              اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه‌ اوست

اين چه شمعي است كه جان‌ها همه پروانه اوست             كشته عشق حسين از همه كس زنده‌تر است

 

هر كجا مي‌نگرم نور رخش جلوه‌گر است                             هر كجا مي‌گذرم جلوه مستانه اوست

اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست                     اين چه شمعي است كه جان‌ها همه پروانه اوست

لینک به دیدگاه
Share on other sites

ببخشید ولی مسجد نزدیک خونه ی ماست صبح سر و صدا هست ظهر هست شب هم تا نزدیک 11شب هست

واقعا دیگه آسایش نداریم این مراسم ها باید بر اساس نظم باشه من مطمئن هستم خود مراجع هم به این شکل راضی نیستند

 

واقعا دوست من این مشکل رو ما هم داریم .

ویرایش شده توسط my lion
لینک به دیدگاه
Share on other sites

صلی الله علیک یا ابا عبدالله


post-19571-0-30991000-1445555090_thumb.jpg


ویرایش شده توسط KoenigTiger
لینک به دیدگاه
Share on other sites

واقعا دوست من این مشکل رو ما هم داریم که داره دیونمون میکنه ,

والا خود امام حسین هم راضی به عزاداری و این مزاحمت ها نیست .

دقیقا ما هم همینجور وباز جای شکر باقیه کمی دورتر هستیم شبا هم که از سرکار میام خونه باکلی ترافیک مردمی گیر میکنم 

لینک به دیدگاه
Share on other sites

مهمان
This topic is now closed to further replies.
 اشتراک گذاری


×
×
  • اضافه کردن...