از لیون کامپیوتر قســـــــــــــــــــــــــــــــــــطی خرید کنید فروش اقساطی برای سراسر ایران
اخبار سخت افزار ، نرم افزار ، بازی و دنیای آیتی در مجله لیون کامپیوتر 🤩
-
پست
3315 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
12 -
بازخورد
100%
نوع محتوا
نمایه ها
انجمنها
بلاگها
فروشگاه
تمامی مطالب نوشته شده توسط Nima2007
-
این یکی بیشتر یه مطلب طنزه! -------------------------------------- مثلث بحران مردان قبلیه سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟» رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برید هیزم تهیه کنید» بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟» پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟» پاسخ: «صد در صد»، رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟» پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!! رییس: «از کجا می دونید؟» پاسخ: « چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن »
-
این یکی جالبه در نوع خودش اما شاید به انواع و اقسام مختلف شنیده باشیدش! ------------------------------------------------------------------------------------------ دعا كردن و سیگار كشیدن در بازگشت از كلیسا، جك از دوستش ماكس می پرسد: «فكر می كنی آیا می شود هنگام دعا كردن سیگار كشید؟» ماكس جواب می دهد: «چرا از كشیش نمی پرسی؟» جك نزد كشیش می رود و می پرسد: «جناب كشیش، می توانم وقتی در حال دعا كردن هستم، سیگار بكشم.» كشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.» جك نتیجه را برای دوستش ماكس بازگو می كند. ماكس می گوید: «تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نكردی. بگذار من بپرسم.» ماكس نزد كشیش می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار كشیدن هستم می توانم دعا كنم؟» كشیش مشتاقانه پاسخ داد: «مطمئناً، پسرم. مطمئناً»
-
این رو حتما بخونید برای من که خیلی جالب بودش! --------------------------------------------------------- ملاقات امیلی با خداوند ظهر یک روز سرد زمستانی وقتی امیلی به خانه برگشت پشت در ، پاکت نامه ای رادید که نه تمبری داشت و نه مُهر اداره پست روی آن بود؛ فقط نام و آدرس خودش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه داخل آن را خواند: امیلی عزیز! عصر امروز به دیدن تو می آیم، تا تو را ملاقات کنم. با عشق خدا امیلی همان طور که بادست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود. در همین فکرها بود که کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت: من که چیزی برای پذیرایی ندارم. پس نگاهی به کیف پولش انداخت او فقط 5 دلار و 40 سنت داشت. با این حال به سمت فروشگاه بیرون آمد برف به شدت در حال بارش بود و او عجله داشت تا زودتر به خانه برگردد و عصرانه را برای خداوند حاضر کند! در راه برگشت زن و مرد فقیری به امیلی گفتتند: "خانم! ما خانه و پولی نداریم بسیار سردمان است و گرسنه هستیم، آیا امکان دارد به ما کمکی بکنید؟" امیلی جواب داد: "متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نان ها و غذا را هم برای مهمانم خریده ام." مرد گفت: "بسیار خوب خانم، متشکرم" و بعد دستش را روی شانه ی همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند. همان طور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن بودند امیلی ناراحتی شدیدی را در درونش احساس کرد به سرعت دنبال آنها دوید: "آقا! ، خانم! خواهش می کنم صبر کنید." وقتی امیلی به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را هم در آورد و روی شانه های زن انداخت. مرد از او تشکر کرد و برایش دعا کرد. وقتی امیلی به خانه رسید، ناراحت بود. چون خدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از خدا نداشت. همان طور که در را باز می کرد پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه را برداشت و باز کرد: امیلی عزیز! از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم . با عشق خدا
-
خرید کالاهای دست دوم و نو ی شما توسط لیون کامپیوتر
Nima2007 پاسخی برای سعید حسینی ارسال کرد در تاپیک : قیمت قطعات در بازار , اخبار بازار کامپیوتر و اخبار بازارچه لیون
شرمنده نمی دونم چطور شد که اونطور شد؟ @};- اینم تصحیحش: http://www.gskill.com/products.php?index=110 اگه بازم مشکل داشت لینک این مدلشه: [ N Q ] F3-12800CL9T-3GBNQ (1Gx3)- 4006 ارسال
-
- خرید قطعات کامپیوتر
- قطعات کامپیوتر
-
(و 4 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
ببخشید دیگه اگه یمقدار طولانی هست!!! --------------- این است مردانگی ! ... او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد. البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها ... تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند. خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و ... بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در این هنگام چشم سر کرده باند به شى ء درخشنده و سفیدى افتاد، گمان کرد گوهر شب چراغ است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمک است! بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد بطورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند. خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟ او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت : افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم، من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمى شود مال و دارایى پادشاه را برد، از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و ... آنها در آن دل سکوت سهمگین شب، بدون این که کسى بویى ببرد دست خالى به خانه هاشان باز گشتند. صبح که شد و چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رسانیدند، دیدند سر جایشان نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در میان بسته ها مى باشد، بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد و ... بالاخره خبر به گوش سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت : عجب ! این چگونه دزدى است؟ براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى نبرده است ؟ آخر مگر مى شود؟ چرا؟... ولى هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را در آورم ... در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم. این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت : سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید: این کار تو بوده ؟ گفت : آرى. سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى و با این که مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟ گفت : چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت ... سلطان به قدرى عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى او شد که گفت : حیف است جاى انسان نمک شناسى مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمى را بر عهده بگیرى، و حکم خزانه دارى را براى او صادر کرد. آرى او یعقوب لیث صفاری بود و پس از چند سالى حکمرانى در مسند خود سلسله صفاریان را تاسیس نمود. یعقوب لیث صفاری سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی (پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاهآباد واقع در 10 کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. گفتنی است در کنار این آرامگاه بازماندههای شهر گندی شاپور نیز دیده میشود.
-
خرید کالاهای دست دوم و نو ی شما توسط لیون کامپیوتر
Nima2007 پاسخی برای سعید حسینی ارسال کرد در تاپیک : قیمت قطعات در بازار , اخبار بازار کامپیوتر و اخبار بازارچه لیون
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت اقای حسینی عزیز می خواستم بدونم این رم مارو چند می خرین اگه ارزش داشت بفروشم یه بهتر بگیرم وگرنه یکی مثل خودش رو بگیرم کنارش بزارم!( 3*1 tri) نمونه ای دارین که بهش بخوره کنارش بزارم از همین برند باشه بهتره! ممنون http://www.gskill.co...s.php?index=110- 4006 ارسال
-
- خرید قطعات کامپیوتر
- قطعات کامپیوتر
-
(و 4 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
مشاوره جهت خرید قطعات کامپیوتر
Nima2007 پاسخی برای i-man ارسال کرد در تاپیک : مشاوره برای انتخاب قطعات سیستم
راستش تو نمودار وقتی از بازی بیرون انداخته می شوم نشون میده که مصرفی ندارم اما سیستم کنده... البته قبل ان (در هنگام بازی) مموری تا ته مصرف شده بنظر می رسد... -
مشاوره جهت خرید قطعات کامپیوتر
Nima2007 پاسخی برای i-man ارسال کرد در تاپیک : مشاوره برای انتخاب قطعات سیستم
با سلام خدمت اساتید و دوستان گرامی راستش من می خواستم ارتقاء رم صورت بدم... چون تو بازی سیمز 3 با مشکل کمبود رم مواجه می شم و در این بازی نهایت بتونم 1 ساعت بازی کنم و بعدش یه مشکلی پیش میاد و میندازتم بیرون از بازی و سیستم بگونه ای میشه که انگار هنگ کرده و خیلی کند کار میکنه ... البته بعد از چندین ثانیه درست میشه و بحالت اولیه بر می گرده ... خلاصه که فکر کنم از نظر رم کمبود دارم... چرا که کارت گرافیکم هم his 4830 هست و 512 رمش هست و فکر می کنم از رم کامپیوتر می کشه... در نتیجه تصمیم گرفتم ارتقاء رم بدم... شاید بگید چرا رم خب کارت گرافیکو عوض کن...الان می گم: واسه گرافیک منتظر می شم یباره سری 6بیاد بعد عوض کنم و فعلا کارمو بخوبی تو بازی ها راه می اندازه و ازش راضی هستم... رمم از مدل های اولیه ی ddr3 هست و سه تا 1 می باشد از نوع زیر: http://www.gskill.com/products.php?index=110 می خواستم ببینم اگه میشه که سه تا دیگه از همین بزارم چون احتیاج چندانی بهش ندارم !!! و اصلا چیزی پیدا میشه که بهش بخوره کنارش بزارم یا نه باید اینو بفروشم و سه تا دو بگریم؟؟؟ نهایت 150 خرج می کنم... اگه رم رو باید بفروشم 150 + پول فروشش! ممنون می شم راهنماییم کنید... از اقای حسینی عزیز هم می خواستم بپرسم که ایا اصلا از این نوع رم ها تو بازار پیدا میشه؟؟؟ ممنون ------ c.p.u: core i7 920 m.b: p6t deluxe ----- -
متفاوت باش جوانی نجار نزد شیوانا آمد و از استادش گله کرد. شیوانا جویای ماجرا شد. جوان گفت:" به استاد گفتم برای کارم پول بیشتری نسبت به بقیه کارگران می خواهم و اگر او این حقوق بیشتر را به من ندهد او را ترک می کنم و دیگر برایش کار نمی کنم." شیوانا پرسید:" تو چرا حقوق بیشتری طلب می کردی، مگر کارت از بقیه بهتر بود؟" جوان گفت:" نه چندان! اما بیشتر از بقیه برای کار وقت می گذاشتم و وقتی بقیه به منزل می رفتند من ساعت ها در کارگاه می ماندم و اضافه کار می کردم. البته استاد پول اضافه کارم را می داد ، اما من این حق را داشتم که به خاطر دلسوزی و وقت گذاشتن پول بیشتری بگیرم ، اینطور نیست؟" شیوانا لبخندی زد و پرسید:" و وقتی تو به استاد گفتی که دیگر برایش کار نمی کنی او چه گفت؟" جوان غمگین و افسرده پاسخ داد:" هیچ! گفت برو بسلامت! همین!" شیوانا سری تکان داد و گفت:" اگر به جای خیلی کار کردن سعی می کردی خوبتر کار کنی و کاری متفاوت و برجسته تر نسبت به بقیه از خودت نشان دهی آنگاه منحصر به فرد می شدی و آن زمان این استادت بود که خداخدامی کرد تو را از دست ندهد. چرا که می دانست تو با این هنر برجسته هرجا روی خواهان داری. اما تو فقط مثل بقیه معمولی کار کردی و به جای ایجاد تمایز بین کارخودت و دیگران سعی کردی با کاربیشتر خودت را عزیز و استاد را وابسته کنی! در حالی که استاد اگر می خواست محصول معمولی بیشتری داشته باشد خوب چرا به تو پول اضافی بدهد. آن رابه دو کارگر معمولی و تازه نفس دیگر می داد. از من برای تو کاری ساخته نیست. تو یک فرد معمولی هستی و مانند تو زیاد پیدا می شود. این را باید موقعی که درخواست اخراج می کردی در نظر می گرفتی. برو و جایی دیگر کاری جدید برای خودت پیدا کن با این تفاوت که اینبار سعی کن متفاوت و برجسته تر از بقیه کاری متمایز و شاخص عرضه کنی. آن زمان کار خودش تورا نگاه خواهد داشت."
-
A.B.C.D....... آیا می دانید؟ حروف انگلیسی A,B,C,D در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 99 دیده نمی شود؟ حرف D برای اولین بار در عدد 100 بکار می رود (Hundred) حروف A,B,C در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 999 دیده نمی شود. حرف A برای اولین بار در املای عدد 1000 دیده می شود (Thousand) حروف B,C در املای انگلیسی هیچ یک از اعداد 1 تا 999999999 دیده نمی شود. حرف B برای اولین بار در املای عدد بیلیون بکار می رود. (billion) و حرف C هیچ وقت در املای اعداد انگلیسی بکار نمی رود.
-
گـــرگ و پـیـرزن ! ... گرگ گرسنهای برای تهیة غذا به شکار رفت. در کلبهای در حاشیة دهکده پسر کوچکی داشت گریه میکرد و گرگ صدای پیرزنی را شنید که داشت به او میگفت: «اگر دست از گریه و زاری برنداری تو را به گرگ میدهم.» گرگ از آنجا رفت و .... نشست و منتظر ماند تا پسر کوچولو را به او بدهند. شب فرا رسید و او هنوز انتظار میکشید. ناگهان صدای پیرزن را شنید که میگوید: «کوچولو گریه نکن، من تو را به گرگ نمیدهم. بگذار همین که گرگ پیر بیاید او را میکشیم.» گرگ با خود گفت: «انگار اینجا آدمهایی پیدا میشوند که چیزی میگویند اما کار دیگری میکنند.» و بلند شد و روستا را ترک گفت.
-
دوست گرامی هیچ وقت ریاضی در عمل درست در نمیاد... چون یه جای کار همیشه می لنگه! @};-?
-
لعنت بر کسی که با افزایش قیمتها خوشحال میشه
Nima2007 پاسخی برای سعید حسینی ارسال کرد در تاپیک : گفتگوی آزاد
واقعا که دارن زیاده رو می کنند و کاری از دست ما بر نمیادش! و فکر نمی کنم نظارتی هم روشون باشه! . . من هم که چند تا قطعه می خواستم بخرم اما با این قیمت ها نمی تونم... @};- مجبورم یا دست دو بگیرم یا صبر کنم یه تکنولوژی جلو بره اینها قیمتاش ارزونتر و معقول تر بشه!!! =D> -
راز خوشبختی در زندگی مشترک ! ... روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند. سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟ شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه : بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا ... برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود. سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو زمین انداخت . همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد. بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:"این دومین بارت" بعد بازم راه افتادیم وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم :"چیکار کردی روانی؟ حیوان بیچاره رو کشتی!دیونه شدی؟" همسرم با خونسردی یه نگاهی به من کرد و گفت:"این بار اولت بود"
-
"این رو در یکی از ایمیلهایی که برام میومد دیدم جالبه گفتم بزارم... شرمنده ام اگه طولانی یا شاید بی ربط به تایپیک هست!" خیلی هم خوش میگذره يه روز یه ترکه، اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛ خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛ یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد! جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو.. ، برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.. . یه روز یه رشتیه - اتفاقاً آخوند هم بود.. ! - اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛ برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛ اونقدر جنگید تا جونش رو فدا کرد.. . یه روز یه لره بود، به اسم شاپور بختیار؛ جونش رو برای عقایدش از دست داد، با او نا مهربانی کردیم، تا اینکه در مأمن و آسایشگاه دور از وطن، سرش رو بریدند.. . یه روز ما همه با هم بودیم.. ، ترک و رشتی و لر و اصفهانی و .. ! تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند.. ؛ حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم، و اینجوری شادیم.. ؛ خیلی خوش می گذره.. !
-
دکتر وین والتر دایر (Wayne Walter Dyer) در ۱۰ می ۱۹۴۰ در شهر دیترویت از توابع ایالت میشیگان در ایالات متحده امریکا در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمد. او یک نویسنده و سخنران است. یک عنوان از کتاب های او بنام "قلمرو اشتباهات شما" در سال ۱۹۷۶ در حدود ۳۰ میلیون نسخه فروخت و جزء یکی از بالاترین رکوردار فروش کتابها در تاریخ شد. دایر در سال ۱۹۸۷ به عنوان بهترین سخنران ایالات متحده شناخته شد. دایر هم اکنون در مائوی، هاوایی زندگی میکند. در اینجا گزیده هایی از افکار، تحلیل ها و پندهای آموزنده اش را نسبت به آنچه که ما آنرا زندگی می نامیم، مرور می کنیم. دنیا مانند پژواك اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: "سهم منو بده..." دنیا مانند پژواكی كه از كوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: "سهم منو بده..." و تو در كشمكش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: "چه خدمتی برایت انجام دهم؟..." دنیا هم بتو خواهد گفت:چه خدمتی برایتان انجام دهم؟ ..." درستكارترین مردم جهان بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتی اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند. از مهم ترین كارهایی كه به عنوان یك آدم بزرگ می توانید انجام دهید، اینست كه گهگاه به شادمانی دوران كودكی برگردید. دروغ انفجاری مهلک است در اعتماد به نفس تو و آینده ای که برای خود خواهی ساخت. به دل خود مراجعه کنید و نسبت به تمام کسانی که در گذشته از دست آنها ناراحت شده اید احساس محبت نمایید هر جا ناراحت شدید اقدام به بخشش و عفو نمایید. عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است. انتخاب با توست، میتوانی بگوئی: صبح به خیر خدا جان، یا بگوئی : خدا به خیر کنه، صبح شده. عشقم نثار کسی است که با دستپاچگی در جادهها از من سبقت میگیرد. به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده است، کمی پول بیشتری میدهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت میروم و سعی میکنم به آن محیط عشق ببرم. در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشش عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم، بلکه با اعمالم سعی میکنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم. آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند، از این حقیقت غافلند که با صرف نیروی خود در این زمینه، خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند. اگر شخصیت خود را با فعالیتهای شغلی خویش میسنجید، پس وقتی كار نمیكنید فاقد شخصیت هستید. الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم. بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم. پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم. زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم، و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.
-
ایران از برزیل می بره می گید چرا خب معلوم دیگه طبق یه روش ساده ریاضی؟؟؟؟ ایران از ژاپن می بره؟؟؟ ژاپن هم از برزیل بردش فکر می کنم؟؟؟ پس ایران از برزیل هم می بره؟؟؟ دیدید ایران می تونه ببره!!! @};-
-
چه کسی موثرتر است، زن یا مرد؟ !!!! ... توماس هیلر ، مدیر اجرایی شرکت بیمه عمر ماساچوست ، میو چوال و همسرش در بزرگراهی بین ایالتی در حال رانندگی بودند که او متوجه شد بنزین اتومبیلش کم است. هیلر به خروجی بعدی پیچید و از بزرگراه خارج شد و خیلی زود یک پمپ بنزین مخروبه که فقط یک پمپ داشت پیدا کرد.او از تنها مسئول آن خواست باک بنزین را پر و روغن اتومبیل را بازرسی کند.سپس ... برای رفع خستگی پاهایش به قدم زدن در اطراف پمپ بنزین پرداخت. او هنگامی که به سوی اتومبیل خود باز می گشت ، دید که متصدی پمپ بنزین و همسرش گرم گفتگو هستند. وقتی او به داخل اتومبیل برگشت ، دید که متصدی پمپ بنزین دست تکان می دهد و شنید که می گوید :” گفتگوی خیلی خوبی بود.” پس از خروج از جایگاه ، هیلر از زنش پرسید که آیا آن مرد را می شناسد.او بی درنگ پاسخ داد که می شناسد.آنان در دوران تحصیل به یک دبیرستان می رفتند و یک سال هم با هم نامزد بوده اند. هیلر با لحنی آکنده از غرور گفت :” هی خانم ، شانس آوردی که من پیدا شدم . اگر با اون ازدواج می کردی به جای زن مدیر کل، همسر یک کارگر پمپ بنزین شده بودی. ” زنش پاسخ داد :” عزیزم ، اگر من با او ازدواج می کردم ، اون مدیر کل بود و تو کارگر پمپ بنزین .”
-
قضاوت و نتیجه گیری عجولانه ! ... مرد مسنی به همراه پسر ۲۵ ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار پسر ۲۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد : “ پدر نگاه کن درختها حرکت می کنند ” مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک بچه ۵ ساله رفتار می کرد، متعجب شده بودند. ناگهان پسر دوباره فریاد زد: ” پدر نگاه کن دریاچه ، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند.” زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردند. باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد:” پدر نگاه کن باران می بارد، آب روی من چکید. زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند : “چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟!” مرد مسن گفت: ” ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند!!!
-
سلام احتمالا مشکل از خود کارتته... برو رو یه کامپیوتر دیگه امتحان کن؟؟؟ درایورش رو آبگرید کن قبلش حتما!10.8 اخرین مدلشه! نرم افزارتو عوض کن با یه چیز دیگه ببین...مثلا kmp یا powerdvd !
-
مسابقه و بررسی 11 عدد DVD RW موجود در ایران
Nima2007 پاسخی برای سعید حسینی ارسال کرد در تاپیک : بنچمارک و تست قطعات
با سلام من از 5 مدل بیشتر استفاده نکردم و تا خودم کاراییش رو نبینم اظهار نظر نمی کنم...(اینم بگم که در دیدن فیلم از روی دی وی دی بیشتر مد نظر هست و برای من کارایی و قدرت لنزش بیشتر واسم اهمیت داشت البته رایت کردن هم مهم بود) از اون 5 مدل بترتیب : pioneer asus samsung lite on خوب کار کردن و ازشون راضی بودم اما LG رو من اصلا نپسندیدم و خیلی برای من حالا اینجوری بود یا نه خوب کار نمی کرد با توجه به اون همه تبلیقاتش... تو رایت کردن یه مقدار اذیت می کرد مثل این که همه جور دی وی دی را قبول نمی کرد واسه رایت یعنی تو رایت می سوزوند و حتما باید از با کیفیت ترین ها استفاده می کردم... از اقای حسینی هم تشکر می کنم بابت این موضوع عالیشون که برای بحث و مسابقه انتخاب کردند -
مشاوره جهت خرید قطعات کامپیوتر
Nima2007 پاسخی برای i-man ارسال کرد در تاپیک : مشاوره برای انتخاب قطعات سیستم
با سلام و خسته نباشید میخواستم واسه کامپیوترم هارد بخرم....گفتم با حدود 100-110 تومان یه دوتا هارد 500 بگیرم که رید0 کنم؟......یا یکی بخرم؟ نظرتون رو بگید و نوع هارد رو ممنون. -
یک سوال و یک درخواست راهنمایی درباره ی رم ها ؟؟؟
Nima2007 پاسخی ارسال کرد برای یک تاپیک در CPU و انواع پردازنده ها و حافظه ها ( RAM )
با سلام سوال اینکه: می خواستم بدونم که 2*3 بهتره یا 1*6 ؟؟؟؟؟؟؟؟(در بقیه مشخصات یکسان) درخواست راهنمایی اینکه: الان من 1*3 دارم اما بنظرم در بعضی بازی ها کم میاره و برام مشکل ایجاد میشه...پس در نتیجه به فکر اضافه نمودن یا ارتقا افتادم، اما موندم که چیکار کنم!!!حدودا یه سال و خورده ای پیش من رمgskill 3*1 1600 cl9.9.9.24 ddr3 triple channel گرفتم که ازش بسیار راضیم اما بنظرم کمه...اگه راهنماییم کنین ممنون میشم...!!!؟؟؟ (بقیه مشخصاتم اگه خواستید: cpu: core i7 920 - m.b: p6tdeluxe - vga: 4830 his 512) پیشاپیش ممنون... -
مشاوره جهت خرید قطعات کامپیوتر
Nima2007 پاسخی برای i-man ارسال کرد در تاپیک : مشاوره برای انتخاب قطعات سیستم
سلام. من برای یکی از دوستان یه چند تا قطعه می خواستم تا سقف آخرش 400تومان. شامل سی پی یو و مینبورد و هارد و رم و پاور و گرافیک.:| بیشتر از اینتل می خوام واسش بردارم و برای کارهای معمولی لازم داره نه واسه بازی.:D مین بوردش اگه آنبورد گرافیک باشه که خیلی بهتره و دیگه به گرافیک احتیاج نداره. یه جا هم واسه اضافه نمودن گرافیک داشته باشه که در اینده شاید لازمش شدو مارک گیگا یا ایسوز باشه بهتره...یعنی بیشتر می خواد این قطعه رو خوبتر داشته باشه. دیگه هارد 1 ترا می خواد یه مدل خوب معرفی کنید. خلاصه یه چیز ابرومند و کاری باشه. بازم ممنونم. اقای حسینی عزیز رو هم احتمالا بابتش زحمت میدیم!:D -
خواهشا نظر بدید که کدوم رو بگیرم؟؟؟:D واسه اول کار می خوام یه 200-300 تا تصویر چاپ کنم اما بعدا کار کمتری دارم باهاش و هر ماه 50تا 100تا شاید بیشتر نشه! اما متن هم جدا لازم دارم و گاهی می خواهم پرینت بگیرم! حال می خواستم ببینم که r290 با تانک بهتره یا clp-315 که لیزری هست! ممنون:|
-
فعالترین کاربران بازارچه
-
آمار بازخوردها
31379
مثبت14
خنثی213
منفی99%
Total Positive