رفتن به مطلب

farhadii

کاربر سایت
  • پست

    961
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    10
  • بازخورد

    100%

تمامی مطالب نوشته شده توسط farhadii

  1. زندگی خوب، زندگی شاد است. البته قصد من این نیست که اگر شما خوب باشید حتما شاد خواهید بود. منظور من این است که اگر شما شاد باشید خوب زندگی خواهید کرد.

  2. هر راز که اندر دلِ دانا باشد
    باید که نهفته‌تر ز عنقا باشد
    کاندر صدف از نهفتگی گردد در
    آن قطره که رازِ دلِ دریا باشد
  3. مفهوم زندگی، تلاش دائمی است، پس هیچ‌گاه آرام و ساکن ننشین. چارلز داروین
  4. مفهوم زندگی، تلاش دائمی است، پس هیچ‌گاه آرام و ساکن ننشین.

  5. آسانترین راه برای از بین بردن افتخارات خودستایی است. فردریش نیچه
  6. ا به ماکیاولی و نویسندگانی از قبیل او مدیون هستیم؛ برای آنکه به روشنی و صراحت، طبیعت آدمی را چنانکه هست نشان داده‌اند نه چنانکه باید باشد؛ زیرا اگر کسی ماهیت شر و بدی را نداند نمی‌تواند عقل و حزم مار را، با بی‌گناهی و صفای کبوتر در خود جمع کند؛ همچنانکه با جهل به ماهیت شر و بدی، فضیلت در معرض خطر و دور از مصونیت خواهد بود.فرانسیس بیکن

     
  7. می‌توان گفت نفرت، نفرت می‌آورد و جهانی که در آن بر نفرت دامن زنند چنان آکنده از زد و خورد و مجادله خواهد شد که هیچ‌کس نمی‌تواند از لذت یک زندگی خوب بهره‌مند گردد.
  8. خداوندِ خدا گفت: خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق بسازم...و خداوندِ خدا خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دنده‌هایش را برگرفت و گوشت در جایش پر کرد. و خداوندِ خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بناکرد و وی را به نزدِ آدم آورد!
  9. دو عاقل ممکن است بر یک چیز اتفاق کنند اما دو جاهل به یک کار سازگار نشوند.
    1. farhadii

      farhadii

      خداوندِ خدا گفت: خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق بسازم...و خداوندِ خدا خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت و یکی از دنده‌هایش را برگرفت و گوشت در جایش پر کرد. و خداوندِ خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بناکرد و وی را به نزدِ آدم آورد!
  10. گذشته‌ها را نجات بخشیدن و هر «آنچنانی که بود» را به صورتِ «من آن را چنین خواستم!» بازآفریدن: این است آن چه من نجات می‌نامم! فردریش نیچه

  11. بهترین دوست احتمالا با بهترین زن ازدواج خواهد کرد، زیرا ازدواج خوب مبتنی برای استعداد در دوستی است.
  12. باورها دشمنان خطرناک تری از دروغ، برای حقیقت هستند.
  13. شرکت های بزرگی که به دردسر می‌افتند آنهایی هستند که به جای اینکه از بزرگی شان بهره‌ بگیرند، می‌کوشند آن را کنترل کنند.
  14. برای مبارزه با بیماری خاص مردان، یعنی تحقیر خویشتن، مطمئن ترین درمان آن است که زنی باهوش آنان را دوست بدارد.

  15. اسطوره ها را بخوانید. آنها می‌آموزند که می‌توانید به درون بازگردید، و شروع به دریافت پیام نماد ها می‌کنید. اسطوره های ملت های دیگر را بخوانید، نه اسطوره های دین خود را، زیرا گرایش تان بر آن است که دین خود را از زاویه ی واقعیات امور تفسیر کنید، اما اگر اسطوره های دیگران را بخوانید شروع به دریافت پیام خواهید کرد. اسطوره کمک می‌کند که ذهن خود را در تماس با این تجربه ی زنده بودن قرار دهید. به شما می‌گوید که این تجربه چیست. به عنوان مثال ازدواج را در نظر بگیرید. ازدواج چیست؟ اسطوره می‌گوید چیست. ازدواج، اتحاد دوباره ی جفت جدا شده است. شما در اصل یکی بوده اید. اکنون در جهان دوتا هستید، اما ازدواج درک این یگانگی روحی است. ازدواج با ماجرای عاشقانه فرق می‌کند، و با آن ارتباطی ندارد. سطح اسطوره شناختی دیگری از تجربه است. هنگامی که افراد با این نیت ازدواج می‌کنند که یک ماجرای عاشقانه ی بلندمدت را آغاز نمایند، خیلی زود از یکدیگر جدا می‌شوند، زیرا همه ی ماجراهای عاشقانه به ناکامی منتهی می‌شوند. اما ازدواج، درک نوعی یگانگی روحی است. چنانچه زندگی مناسبی داشته باشیم، و ذهنمان در رابطه با شخصی از جنس مخالف، معطوف به کیفیت های مناسبی باشد، همسر مذکر یا مؤنث خود را پیدا خواهیم کرد. اما چنانچه با علایق جسمانی خاصی اغوا شویم، با شخص نامناسبی ازدواج خواهیم کرد. از رهگذر ازدواج با شخص مناسب، تصور خدای مجسم را بازسازی می‌کنیم.
  16. خانم! زیبایی شما فقط چشم را لذت می‌بخشد، اما زیبایی اخلاق و فهم شما، روح را نوازش می‌دهد.
  17. در واقع مارکس و انگلس در فریبکاری غالبا همکارِ یکدیگر بودند، هر چند مارکس جعل کننده‌ی گستاختری بود. در یک مورد به‌ویژه زننده، از حدِ عادی خویش فراتر رفت. این همان «سخنرانی افتتاحی» مشهور «مجمع بین‌المللی کارگران [یا همان انترناسیونال اول]» بود که در سپتامبر 1864 بنیان گذاشته شد. مارکس، به منظور آنکه طبقه‌ی کارگر انگلستان را از حالت رخوت درآورد، جمله‌ای از سخنرانی ویلیام یوئرت گلادستون را که در مورد بودجه در سال 1863 ایراد کرده بود را عمداً تحریف کرد. گلادستون در اظهار نظر درباره‌ی افزایش ثروت ملی چنین گفته بود: «اگر بر این عقیده بودم که این افزایش سرمست‌کننده‌ی ثروت و قدرت منحصر به طبقه‌ای است که زندگیِ راحتی دارند، شاید با نگرانی و رنج به آن می‌نگریستم.» و بعد افزود: «اما این خوشبختی را داریم که بدانیم وضعِ متوسط کارگرِ انگلیسی در بیست سالِ اخیر به درجه‌ای بهبود یافته که می‌دانیم فوق‌العاده است و شاید بتوان گفت که در تاریخ هر کشور و هر عصری بی‌سابقه است.» مارکس در سخنرانی خود از قولِ گلادستون چنین گفت: «این افزایشِ سرمست کننده‌ی ثروت و قدرت کلاً منحصر به طبقاتِ صاحبِ مال است.» از آنجا که آنچه گلادستون واقعا گفت، حقیقت داشت و مجموعه‌ی شواهدِ آماری آن را تأیید می کرد، و از آنجا که به هر صورت همه می‌دانستند او به ضرورت گسترش هر چه بیشترِ توزیعِ ثروت سخت پایبند است، به دشواری می‌توان تصور کرد که وارونه‌سازی مقصودِ او به صورتی گستاخانه‌تر از این امکان‌پذیر باشد. مارکس منبعِ خود را روزنامه مورنیگ استار، ذکر کرد، اما این روزنامه و روزنامه‌های دیگر سخنان گلادستون را درست نقل کرده بودند. نقلِ قول نادرستِ مارکس گوشزد شد. با این همه او آن را، همراه ناهمخوانی‌های دیگر، دوباره در [کتابِ] سرمایه نقل کرد و هنگامی که این تحریف دوباره موردِ توجه قرارگرفت و محکوم شد برای پوشاندن حقیقت مقدارِ عظیمی مرکب صرف کرد؛ او و انگلس و بعدها دخترش، الینور، درگیر ماجرا شدند و مدتِ بیست سال کوشیدند از آنچه غیرقابل دفاع بود، دفاع کنند. هیچ یک از آنها تحریفِ آشکار اصلی را نپذیرفتند و نتیجه مباحثه این است که بعضی از خوانندگان، چنانکه قصد مارکس بود، احساس می کنند، هر یک از دو طرفِ مباحثه حرفی برای گفتن دارند. اما چنین نیست. مارکس می‌دانست که گلادستون هرگز چنان سخنی نگفته و فریبکاری او عمدی بوده است. اما این ماجرایی منحصر به فرد نبود. مارکس به همین شیوه نقلِ قول هایی از آدام اسمیت را نیز تحریف کرد.

  18. از روی سؤال‌های شخص، بهتر از جواب‌های او می‌توانید در باره‌اش قضاوت کنید.
  19. موسیقی نیروی حیات بخشی است که به گونه ای اسرار آمیز، خاطره های فراموش شده دورترین روزهای زندگی را در قلبها بیدار می کند.
  20. چرا تصمیم گیری دشوار است؟ در رمان جان گاردنر، با نام گِرندل، قهرمان داستان، پریشان از معمای زندگی، با کشیش خردمندی مشورت می کند و او دو عبارت ساده به زبان می آورد: «همه چیز رو به نابودی است» و «هر راه چاره ای، تو را از سایر راه ها محروم می سازد.»،مفهوم «هر راه چاره ای، تو را از سایر راه ها محروم می سازد» همان است که در قلب بیشتر دشواری های موجود در تصمیم گیری نهفته است. در برابر هر «آری» باید «نه» ای هم باشد. تصمیم ها ارزان به دست نمی آیند، زیرا همواره با چشم پوشی از چاره ی دیگر همراهند.
  21. زن کامل نوع انسانی والاتری از مرد کامل است، هرچند بسیار کمیاب تر از مرد است.

  22. گذشته‌ها را نجات بخشیدن و هر «چنان-بود» را به صورتِ «من آن را چنین خواستم!» بازآفریدن: این است آن چه من نجات می‌نامم!

  23. می خواهی بدانی کیستی؟ نپرس. عمل کن. عمل شما را ترسیم و تعریف می کند.

  24. می خواهی بدانی کیستی؟ نپرس. عمل کن. عمل شما را ترسیم و تعریف می کند.
     
×
×
  • اضافه کردن...