شـــــــــــــــــکارچی دلـــــرحم در همون ايامي كه اصفهان بودم ، دو تا از دوستانم صبح زود براي ماموريت گشت هوايي جمع ما رو ترك كردند .. بماند كه شب قبل از ماموريت چقدر سر به سر آن ها گذاشتم .. غروب بود كه هر دو به سلامت برگشتند .. طبق معمول همه دور ان دو جمع شده و خواستيم جريان نبرد رو تعريف كنند . اولش اكراه داشتند .. خلاصه به حرف امده و ماجرا رو چنين تعريف كردند .. چند ساعت در آسمان گشت زديم .. و بعد از سوختگيري از ۷۰۷ همچنان بر روي مناطق از پيش تعريف شده مي چرخيديم .. هيچ خبري از حضور هواپيماهاي عراقي نبود .. طبق برنامه و هماهنگي با عمليات در حال برگشتن بوديم كه ناگهان دو فروند ميك عراقي رو ديديم كه پشت سر هم در حال پرواز به سوي ايران هستند .. !! سريع دور موتور رو افزايش داده و به بالاي سر آن ها قرار گرفتيم .. خلبانان ميگ غرق افكار خود بودند و اصلآ توجهي به اطراف نداشتند .. !! البته ما هم در ارتفاع بالاتر آن ها رو در رادار خود داشتيم .. با احتياط بر روي هواپيماي عقبي قفل كرده و با اولين شليك ، در يك چشم به هم زدن پودر شد ... بلافاصله خود رو براي شليك به دومي آماده كرديم .. با كمال تعجب ديديم كه طرف هنوز متوجه نشده است كه چه بلايي سر پشت سري آمده است !! در حالي كه قصد شليك به او رو داشتيم .. روی او قفل کردیم اما او هنوز متوجه نشده بود !!! گویا غرق تر از آن بود که ...... در يك لحظه انگار متوجه شده بود كه چه اتفاقي افتاده است !! كه ناگهان مثل يك گلوله سنگ به سمت زمين شيرجه رفت .. !! بقدري با مهارت و سريع با شيب تند اين عمل رو انجام داد ، كه هر دوي ما براي لحظاتي غرق تماشاي مهارت خلبان ميگ عراقي شديم ... از نظر علم پرواز ، او كار بسيار سخت و توآم با تحمل فشار منفي فراواني حالتی موسوم به Red Down چشمان خلبان در اثر تجمع خون همه جا را قرمز دیده و درد شدیدی در سر احساس میکند ! حال آنکه صدای بوق تند و متقاطع را دارارش به او این واقعیت را بیان میکند که از موشک فونیکس تامکت که بر روی او قفل شده تا 150 کیلومتر دور تر هم راه گریزی ندارد ! ... ما همچنان بالای سرش هستم سيستم موشكي ما روي او قفل بود و در هر شرايطي كه بود منهدم مي شد .. .. .... ضربان قلبش و ترشح شدید آدرنالین احساس کسی را به او میدهد که منتظر زدن چهارپایه از زیر پا و آویزان شدن از طناب دار است انگشت شصت من بر روی ..... اما نمي دونم چرا مبهوت مهارت او شده و خطاب به همكارم گفتم .. علي جان موافقي بي خيال اين بابا بشيم !!؟ و علي هم كه انگار منتظر اين پيشنهاد بود ، سريع موافقت خودش رو اعلام كرد .... !!! هواپيما با مهارت خلبان اش در نزديكي زمين ، با مانوري حيرت انگيز و از روي ترس و وحشت با چنان سرعتي به سوي عراق مي گريخت كه ما خنده مون گرفته بود ... در حالي كه از بالا براي او دست تكان مي داديم ... گفتيم برو ... و او گویی حیران مانده بود !!! در ادامه علي گفت .. بچه ها مهدي در همان حال با دستش احترام نظامي گذاشته و با غرور گفت .. برو عزيزم .. تو در امان هستي ..! ... در موقع برگشت كلي از ژست هايي كه گرفته بوديم مي خنديديم ... ! ................ Next Time, Baby ! اون شب تا دير وقت بحث تاكتيكي ميگ عراقي بود .. جالب اين كه همه دوستان اين عمل خلبان ايراني رو ستودند .. به عبارتي خلبان عراقي جان اش رو مديون مهارت پروازي اش شده بود و قلب های دلاور مردانی از سرزمین ایران که جان دادن برای کیان سرزمینشان بسیار شیرین تر است تا گرفتن جان هم قطارانش ...... حتی در جبهه دشمن !! عمو بهروز کاپیتان سرهنگ خلبان بهروز مدرسي - سی 130 هرکولس / گردان 11 ترابری یکم تاکتیکال نیروی هوایی ارتش ایران - از خاطرات پایگاه هشتم شکاری اصفهان درود بر عقاب های تیز پرواز نیروی هوایی ایران خصوصا شیران آسمان خلبانان گربه های درنده و افسانه تامکت ایران ! /O\